یک هفته بی خبری از وضعیت دکتر محمد ملکی - خانواده ملکی

از هفته گذشته که اعلام شد دکتر محمد ملکی به سلول انفرادی بند 209 زندان اوین منتقل شده ، تاکنون هیچ خبری از وی در دست نیست و او تماسی با خانواده نداشته است. اواخر هفته گذشته در پی حضور همسر محمد ملکی در دادگاه انقلاب جهت ملاقات با قاضی پرونده اعلام شد که قاضی و منشی دفتر او به مرخصی رفته اند.از آنجا که محمد ملکی در دوران درمان سرطان پروستات بسر میبرد، 5شنبه گذشته طبق روال درمانی نوبت تزریق دارو داشته است لیکن بنا به شرایط زندان که مناسب دوران استراحت پس از تزریق نمیباشد، بنا به دستور پزشک ایشان، فعلا روند تزریق داروها متوقف شد. این دوره درمانی که در 6 ماه گذشته انجام شده بود، وضعیت درمان او را به شرایط تحت کنترل درآورده بود و تزریقهای پیش رو قرار بود تا جهت ثابت نگه داشتن وضعیت درمان انجام شود که با بازداشت وی اجبارا متوقف گردید.از آنجا که بخاطر اثرات فرآیند درمان، دکتر ملکی از ضعف جسمی رنج میبرد و بیشتر در منزل استراحت میکرد، نگه داشتن او در سلول انفرادی و احتمال دشواری دسترسی وی به امکانات بهداشتی و درمانی، خانواده را نسبت به سلامتی اش به شدت نگران ساخته است.محمد ملکی، رییس اسبق دانشگاه تهران و منتقد سیاسی، شنبه گذشته پس از تفتیش منزلش بازداشت گردید و به اتهام واهی «اقدام علیه امنیت ملی از طریق شرکت در اغتشاشات و تحریک به شرکت در اغتشاشات بعد از انتخابات» به بند 209 زندان اوین انتقال داده شد. این اتهام در حالی مطرح شده است که وی در انتخابات شرکت نکرده بود و بدلیل کسالت ناشی از بیماری، فعالیتی درباره حوادث پس از انتخابات نداشت.

اتهام واهی و بیمارآزاری - عمار ملکی

1- دکتر محمد ملکی، استاد پیشکسوت و رییس اسبق دانشگاه تهران، یکی از خوشنامترین مبارزان سیاسی مستقل در ایران است که بيش از نيم قرن مبارزه پيگير در داخل کشور بخاطر آزادي، مردم سالاري و حقوق بشر در کارنامه اش به ثبت رسيده و با حق‎گویی و انتقادات صریح، همواره خطوط قرمز ساخته شده توسط نظام ولایی را در جهت منافع ملت بطور مسالمت آمیز به چالش کشیده است. دفاع نظری و عملی او از حقوق انسانی تمامی زندانیان سیاسی فارغ از گرایش عقیدتی و فکری شان زبانزد بوده (از رامین جهانبگلو تا اکبر گنجی و از ناصر زرافشان تا هاشم آغاجری و از منصور اصانلو تا معلمان و دانشجویان و ...) و از اینرو همواره مورد احترام گروههای سیاسی و دانشجویی با تفکرات مختلف بوده است. دغدغه او نسبت به مسائل دانشگاه ، همواره او را در سنگر دفاع از دانشجویان قرار داده و تاوان آنرا هم با زندانهای مکرر پرداخته است. پس از آنکه در هفته گذشته ماموران با هجوم به منزل محمد ملکی او را بازداشت کردند، در دادگاه انقلاب وی را به «اقدام علیه امنیت ملی از طریق شرکت در اغتشاشات و تحریک به شرکت در اغتشاشات بعد از انتخابات»! متهم کرده اند که از به ته دیگ خوردن کفگیر آقایان در پرونده سازیهای اخیر خبر میدهد. نیاز به توضیح ندارد که موضع دکتر ملکی درباره انتخابات سالهاست که مشخص است و او اساسا انتخابات در نظام ولایی را تنها یک خیمه شب بازی میداند که نهایتا با سنت مرضیه تقلب به نتیجه دلخواه میرسد. از اینرو محمد ملکی در انتخابات اخیر از معدود فعالان سیاسی بود که به عدم شرکت در انتخابات اعتقاد داشت. حال چگونه او که اين روزها در بستر بيماري در شرايط سختي بسر مي برد و به همين علت حتي از فعالیت قلمی و زبانی درباره وقایع پس از انتخابات نيز باز مانده بود، ناگهان پس از گذشت دو ماه از وقایع بعد از کودتا، به اقدام علیه امنیت ملی آنهم از طریق شرکت در اغتشاشات! متهم میشود!؟ شاید او گهگاه به بهانه مشکل پروستات از بستر برمیخواسته و میرفته تا اغتشاش کند!! به هر حال شايد نیازی اصلا به پاسخ گوئي به این اتهامات واهی نباشد، زيرا اتهام اين پیر مبارزه برای تمامی مردم و فعالان سیاسی و دانشجویی مشخص است: حق جویی، آزادیخواهی، نقد قدرت و طلب عدالت. کاش حکومت به جای اتهام زنی ها و پرونده سازیها به پیشنهاد مکرر و دلسوزانه محمد ملکی برای برگزاری رفراندوم و گذر مسالمت آمیز کشور از این وضعیت گوش می داد تا روزی نرسد که دیر باشد اگر که تاکنون دیر نشده باشد. 2- در پی فجایع پس از انتخابات و نمایش اعترافات رسواکننده و همچنین بدنبال آشکار شدن رسوایی شکنجه ها و تجاوزات درون بازداشتگاههای نظام که اخیرا توسط آقای کروبی افشا شده اند، بنظر میرسد که نهادهای امنیتی با دستگیری محمد ملکی، سعی کرده اند تا یکی از شاهدان زنده شکنجه های سیاه و سپید در زندانهای جمهوری اسلامی را به بند کشند تا او از خاطراتش نگوید، اگرچه که او پیشتر به ذکر تجربیات خود از شکنجه های زندان در نامه های متعدد پرداخته است و بارها اعلام کرده که حاضر است در یک دادگاه صالح درباره اِعمال شکنجه در زندانهای جمهوری اسلامی شهادت دهد. اما امروز نفس بازداشت دوباره محمد ملکی در سن 76 سالگی و بردن او از بستر بیماری به سلول انفرادی، نمونه بارز ديگری از شکنجه و آزار اوست.(1) آفتاب آمد دلیل آفتاب. وقتی کسی را که در حال انجام دوره مداوای سرطان پروستات است به بند بدنام 209 زندان اوین و سلول انفرادی منتقل میکنند، آيا چنين اقدامي جز اخلال در امر درمان و استراحت یک بیمار بوده؟ و این امر طبق قوانین خود جمهوری اسلامی، مصداق شکنجه یک انسان است. (2) همچنین پدر بدلیل ابتلا به بیماریهای متعدد مانند آریتمی قلبی، دیابت، ضعف جسمی و کمر درد و پا درد، در هر وعده غذایی مشتی قرص مصرف می کند که کم و زیاد شدن هر یک از این داروها (و یا احیانا اضافه کردن داروی دیگر مانند آنچه اینروزها از زندانیان دیگر شنیده میشود)، اثر فوری بر سلامتی اش دارد و او را با مشکل جدی مواجه مي سازد. از سوی دیگر چشم چپ او بر اثر ضربات کابل در زندان دهه 60 کاملا از بین رفته بود که تنها در سالهای اخیر با انجام جراحي های متعدد تا حد کمی قدرت بینایی اش را بازیافته است ولیکن ضعف بینایی در کنار دیگر شرایط زندان، میتواند در مصرف منظم داروها اختلال ايجاد کرده که اين امر نيز طبق قانون مصداق شکنجه است. (3) مشکلات متعدد دیگري را میتوان در ارتباط با بازداشت دکتر ملکي برشمرد که همگی آنها مصاديق ديگري از آزار و شکنجه یک زندانی بیمار به شمار مي آيد. به هر حال مقامات نظام ولایی مسئول عواقب این آزارها و مشکلات جسمی و جانی تهدیدکننده وی هستند. اما اين مطلب را با مقایسه رفتار همزمان دو حکومت به پایان میبرم. (4) در خبرها آمده بود که المقراحی، عامل حادثه تروریستی لاكربي، که منجر به کشته شدن 270 نفر از سرنشینان هواپیمای آمریکایی شده بود، از آنجايي كه به بيماري سرطان پروستات مبتلاست به دلايل ملاحظات انساني از زندان آزاد شده است. «دولت خبیث بریتانیا»، اين عامل بمبگذاری اهل لیبی را در آستانه ماه رمضان علیرغم انتقادات تند مقامات آمریکا، بدلایل بشردوستانه آزاد و روانه خانه کرده است. در همان زمان «نظام عدل ولایی»، محمد ملکی - رییس اسبق دانشگاه تهران، استادی پیشکسوت و منتقدی آزادیخواه و مسالمت جو را كه به بيماري سرطان پروستات مبتلاست، بدون هیچ ملاحظه انسانی و بشردوستانه ای، در روز اول ماه رمضان از بستر خانه اش به سلول انفرادی روانه می‎کند. تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل. پی نوشتها: 1- طبق بند 2 قانون منع شكنجه كه درمجلس شورای اسلامی تصویب شد، زندانی کردن در سلول انفرادی مصداق شکنجه است. 2- طبق بند 9 قانون منع شكنجه كه درمجلس شورای اسلامی تصویب شد، محروم كردن بیماران زندانی از دسترسی به خدمات ضروری مصداق شکنجه است. 3- طبق بند 8 قانون منع شكنجه كه درمجلس شورای اسلامی تصویب شد، استفاده از داروهای روان گردان و كم و زیاد شدن داروهای زندانیان مریض مصداق شکنجه است. 4- پس از نگارش این مقاله و پیش از ارسال آن دیدم که آقای محمدی اردهالی از فعالان ملی-مذهبی در مقاله «تفاوت ره از کجاست تا به کجا»، دردمندانه عینا به این مقایسه پرداخته بود که نشان از آن دارد که این دو نوع رفتار چگونه همزمان توجه اذهان مختلف را برانگیخته است. http://www.asre-nou.net/php/view.php?objnr=5404

دستان شما درندگان از جان دکتر محمّد ملکی کوتاه! - اسفندیار منفردزاده

شما با انتصاب رئیس جمهور دلخواه خودتان و درپی آن رسوائی باند مافیائی ـ اسلامی تان، به سرکوب گسترده و کشتارهائی دست زدید که به جای خنثی کردن خیزش های آزادی خواهانه زنان و جوانان ایران ـ برعکس، همه مردمان ایران و جهان را بیش از پیش از درنده خوئی خودتان و یاران تان آگاه کردید و با تجاوزهای جنسی گماشتگان تان به اسیران و با کشتارهای زیر شکنجه، توَهّم «رأفت اسلامی» را هم از مردمان ساده دل زدودید و مهم تر این که آگاهی جوانان امروز ـ کودکان دهه شصت ـ و داغ آزادی خواهان را نسبت به تجاوزات و کشتارهای دهه ی شصت تان و گورهای جمعی تان چون «خاوران» را تازه کردید. آیا یادتان هست؟ شعار محوری انقلاب پنجاه و هفت، آزادی بود. پیش از انقلاب، نسل ما به استثناء آزادی سیاسی، سایر آزادی های اجتماعی را داشت. ای جوانان! اگر نسل ما فریاد زد «آزادی»، بدانید که ما آزادی سیاسی را می خواستیم. یعنی آزادی مطبوعات و احزاب، آزادی تظاهرات مسالمت آمیز و تشکیل سندیکاها و اعتصابات تا مردمان ایران بتوانند بدون ایثار جان به قدرت و حکومت برسند و تعیین کننده کلیه امور آموزشی، اقتصادی، نظامی و ... کشور خود باشند. آزادی سیاسی یعنی برچیده شدن زندان های سیاسی، یعنی آزادی دگراندیشان، مقوله ای که به خاطر آن سال های سال است که همواره عاشقان آزادی و عدالت قربانی شده و می شوند. البته تا آزادی خواهان ما «آزادی دگراندیش خواه» نشوند، در بر همین پاشنه می چرخد. جای شگفتی ست که از انقلاب مشروطه تا انقلاب بهمن هیچ کتاب یا مقاله ای در دفاع از حق آزادی دگراندیشان در دست نداریم. از این روست که دکتر محمّد ملکی در مخالفت با بستن دانشگاه ها در سال پنجاه و نه و اعتراض به سرکوب ها و جنایات شما در دهه شصت و با اعتراض به شما برای سرکوب دانشجویان درسال هشتاد و دو، سربلند سال ها زندان را تحمل کرده است و همچنان خواهان آزادی ست. آیا ایشان بایستی زندانی شوند چون هر چهار کاندیدای منتخب شمایان را به جرم اعمال شان در پست های ریاست سپاه پاسداران، نخست وزیر، ریاست مجلس و ریاست جمهوری ایران مستوجب محاکمه دانسته است؟ ـ آیا توان شرح شفاف «جرم سیاسی» را دارید؟ جرم سیاسی کار دولت مردان حاکم است نه مردم! زندان جای علی کردان، رضائی، توکلی، احمد خاتمی و احمدی نژاد هاست نه جای آزادگانی چون منصور اسانلو، ابراهیم مددی، بهروز جاوید تهرانی و محمّد ملکی! ای جلّاد ننگت باد!

جمعه، ششم شهریور ۲۰۰۹/۰٨/۲٨

یادداشتی از محمد محمدی اردهالی، عضو شورای فعالان ملی مذهبی

تفاوت ره از کجاست تا به کجا؟

"در خبرهای چند روز پیش، آمده بود که آقای عبدالباسط المقراحی، تروریست معروف واقعه‌ی لاکربی که حدود بیست‌ سال قبل، با منفجر کردن یک هواپیمای آمریکایی باعث قتل 270 نفر انسان و عزادار شدن حداقل 270 خانواده و خسارت مالی سنگین برای کشورهای غربی گردیده بود و علی‌رغم کارشکنی‌های دولت لیبی و پس از محاکمات طولانی به حبس ابد محکوم شد، به علت ابتلا به بیماری سرطان پروستات آزاد شده و در اختیار کشور متبوع خود گذاشته شده تا آخر عمر را با خانواده‌اش زندگی کند. با وجود سرزنش خانواده‌های داغ‌دار، این عمل به خاطر مسائل بشردوستانه انجام شد. اما در ایران آقای دکتر محمد ملکی را، اولین رئیس دانشگاه تهران پس از انقلاب که چند ماه است به علت بیماری سرطان پروستات در منزل بستری بوده و زیر نظر پزشکان در حال گذران زندگی است، با تنی بیمار به زندان منتقل می‌کنند. ایران، عدالت، انسانیت، حقوق بشر، اسلام، و جمهوری اسلامی به کجا می‌رود؟ کیست که باید جواب دهد؟ ما مرده‌گان که به ظاهر نفس می‌کشیم به کجا می‌رویم؟ یاد دارم در سال 80 در زندان 59 سپاه حدود 6 ماه با ایشان هم‌بند بودم. خصوصاً چند هفته هم‌سلولی بودیم. واقعاً یادم نیست ایشان در آن مدت بسیار سخت چه مدت در بیمارستان بستری بود. مجبور شدند چند عمل جراحی روی ایشان انجام دهند، و در آن چند هفته که در اتاق دربسته با ایشان بودم بیش‌تر شب‌ها دچار مشکل تنفس می‌گردید. هم‌بند دیگرمان آقای مرتضی کاظمیان بارها شب تا صبح با مالش پشت ایشان و تنفس دادن به ایشان مشکلات‌شان را حل می‌کرد. حتا به یاد دارم شخصاً به قاضی حداد تذکر دادم که اگر می‌خواهند یک مرده روی دست‌شان نماند ایشان را آزاد کنند. اکنون که هشت سال از آن تاریخ می‌گذرد، و کهولت سن و سرطان پروستات هم به امراض قبلی ایشان افزوده شده، برای بار چندم دستگیرشان می‌کنند. کیست که باید داوری کند و چه‌گونه باید جواب بدهند؟ پشت این چهره‌ی نحیف، یک انسان واقعی زندگی می‌کرد. در مدتی که هم‌سلولی بودیم، مسئولین زندان برای من و ایشان به خاطر امراض‌مان غذای بدون نمک تجویز کرده بودند. اما یکی از زندان‌بانان هم دچار دیابت بود. وقتی که ایشان متوجه این امر شد، از قرص‌های خودش به ایشان هم می‌داد و به این‌جانب می‌گفت ما دو نفر یک غذا بخوریم و سهم خود را به این زندان‌بان بدهیم تا غذای پرنمک زندان را نخورد. بارها این کار انجام گرفت و ایشان به این زندان‌بان روش‌های ورزش مفید را برای بیماری‌اش می‌آموخت. امروز چه کسی به این انسان دردمند کمک می‌کند؟ این انسان به چه جرمی زندانی می‌شود؟ آیا ایشان فقط به دلیل این که انتقاد کرده باید زندانی شود؟ قتلی، جرمی، جنایتی، دزدی‌ای، یا اختلاسی کرده؟ هرگز! فقط انتقاد کرده. پس باید با 77 سال سن به جرم انتقاد در زندان بماند. آیا این شیوه راه حل است؟ آیا این شیوه مشکلات مملکت را حل می‌کند؟ آیا مشکل اقتصاد، مشکل جوانان، مشکل اعتیاد، مشکل مسکن، مشکل بی‌کاری، مشکل فرار مغزها، مشکل انرژی اتمی، مشکل انتخابات، و هزاران مشکل دیگر حل می‌شود؟ پس ایشان و دیگران را در زندان نگه دارید و افتخار کنید که حکومت می‌کنید، آن هم از نوع اسلامی!

محمد محمدی اردهالی 5/6/88

بیانیه شورای فعالان ملی مذهبی

به نام خدا
دكتر ملكي را آزاد كنيد دكتر محمد ملكي از دوستان ملي - مذهبي‌ ما، در نخستين روز ماه رمضان بازداشت شد. معلوم نيست انتساب چه اتهامي در انتظار اين پيرمرد رنج‌كشيده و شخصيت مستقل و وطن‌دوست است. او در ساليان اخير، چه در داخل و چه در مسافرت به خارج (براي ديدار با فرزندش)، شخصيتي ملي و ايران‌خواه و طرفدار عدم خشونت و فعاليت مسالمت‌آميز سياسي را از خود به نمايش گذاشت. نامه‌نگاري‌هاي او در سال‌هاي اخير نيز برخاسته از حس تعهد ملي و ديني و از سر درد بوده است تا نظرگاه‌هايش را بر اساس حق «آزادي»، به عنوان يكي از مؤلفه‌هاي اساسي و شعارهاي بنيادين دوران انقلاب، انقلابي كه او نيز برايش با تمام وجود زحمت كشيده بود، با مردم مطرح سازد. امروز او با تني به شدت رنجور از سرطان پروستات و در حالتي كه در دو ماه اخير تحت نظر پزشك بوده و فعاليت خاصي نداشته است، از روي تخت‌اش در منزل، بي‌هيچ اتهام مشخصي به سلول زندان منتقل مي‌شود. ما دستگيري ايشان كه مغاير اصول مكرر قانون اساسي و اعلاميه جهاني حقوق بشر است را محكوم دانسته و از كشاندن اين پيرمرد رنج كشيده و زجرديده به داخل سناريوهاي امنيتي - تخيلي، توطئه‌محور و دشمن‌هراس پرهيز مي‌دهيم و مسئوليت جسمي و رواني ايشان را بر عهده بازداشت‌كنندگان مي‌دانيم. دكتر محمد ملكي را آزاد كنيد و بيش از اين برشكاف و خشم غالب شده بر رابطه دولت - ملت و به خطر انداختن منافع ملي نيفزاييد. شوراي فعالان ملي - مذهبي 3 شهريور 1388
به نام خدا احمد زيدآبادي توسط پزشكان مستقل معاينه شود برگزاري چهارمين دادگاه نمايشي بدون رعايت اصول اوليه يك دادرسي قانوني و عادلانه (كه از سوي حقوق‌دانان بسياري نقد شده است)، براي خانواده‌ها و دوستان زندانيان از يك سو و افكار عمومي و وجدان‌هاي حق‌طلب از سوي ديگر نگراني‌هاي شديدي را در رابطه با وضعيت جسمي - رواني زندانيان برانگيخته است. بنابر تصاوير رسمي منتشره اكثر زندانيان حاضر در اين دادگاه در حالاتي از نگراني، بهت و افسردگي به سر مي‌بردند كه هر بيننده‌اي به سادگي متوجه آن مي‌شد. در اين ميان چهره زرد، خمار و خواب‌زده و نگاه مبهوت و نامتعادل دوست گرامي ما آقاي احمد زيدآبادي بيش از ديگران مشهود بود. اين امر به شدت باعث نگراني‌ ما و خانواده‌هاي زندانيان (بويژه آقاي زيدآبادي) شده است. بر اين اساس، جدا از هر امر سياسي و مرتبط با «قدرت»، به عنوان يك امر اخلاقي و مرتبط با «انسان» و وجدان، ما از تمامي مقامات مسئولي كه اعتنايي به اصول اوليه انساني دارند، مصرانه مي‌خواهيم آقاي احمد زيدآبادي توسط پزشكان مستقلي كه مورد تأييد خانواده ايشان باشد، صرفا در چارچوبي پزشكي ديدار و معاينه و معالجه شود. طبيعي است كه در غير اين صورت مسئوليت هر نوع آسيب جسمي و رواني به ايشان و ديگر زندانيان به عهده مقامات مسئول در حاكميت مي‌باشد. شوراي فعالان ملي - مذهبي 4 شهريور 1388

شصت سال مبارزه دربند - علي كلائي

می گویند مبارزه خود امری سخت و طاقت فرساست. چرا که تحملی فوق تصور می طلبد. اما نمی دانم آیا یک عمر مبارزه را هم همین می گویند؟ آیا یک عمر مبارزه با استبداد و استعمار و استحمار جز انسانیتی فوق انسان چیز دیگر می طلبد یا خیر؟ محمد ملکی متولد 1312 است. تیر ماه 1312. متولد کوچه پس کوچه های تجریش و از همان ابتدا عاشق این خاک و این محله و این ملک. بزرگ می شود. دهه 20 و 30 را می بیند و نهضت ملی شدن صنعت نفت و او هم مانند جوانان دیگر به این نهضت می پیوندد. محمد ملکی آن روز ها هم عدالت طلب بود و برابری خواه. پس از حزب زحمت کشان ایران شروع می کند و بعد به همراه زنده یاد مرحوم دکتر خنجی به نیروی سوم می رود. ملکی اما برای اولین بار در عمر خویش کودتا می بیند. کودتایی که دوبار دیگر در زندگی محمد ملکی تا امروز تکرار می شود. آخرنیش همان کودتای 1388 است. خرداد ماه 1388. کودتای ننگین 28 مرداد و البته بعید می دانم گمان می برد که بیش از 55 سال بعد محمود کاشانی - که فرزند همان آقای کاشانی روحانی است که پس از کودتا به زاهدی کودتاچی تبریک می گوید – این بار در حمایت از کودتاچی سال 1388 قد علم می کند و بعد با وقاحت ادعا می کند که 28 مرداد اصلا کودتا نشده! بله! کودتایی که مصدق را و مردم را برکنار کند و شاه و روحانی درباری چون کاشانی را بر جای او بنشاند که اصلا کودتا نیست!!! به هر حال ملکی با کودتا آشنا می شود. بعد از کودتا به نهضت مقاومت ملی ایران می پیوندد و از جوانان آن نهضت می شود. و می رود تا حرکت دانشجویی سالهای 40 و 41 و اولین بندی شدنش. ملکی نیز زمانی دانشجویی در بند بوده است. پس از ان نیز ملکی همچنان اهل مبارزه است و تلاشگری برای آزادی و برابری برای همه ایرانیان. ملکی اما تا قبل از سال 57 و انقلاب ضد سلطنتی بهمن ماهش یار صدیق شریعتی شهید بود. شاگرد طالقانی فقید بود و البته دوستدار حنیف و یاران شهیدش. سالهای 56 و 57 است و سازمان ملی دانشگاهیان و تحصن و آن یادگار مبارزاتی دانشگاهی همیشه جاوید در تاریخ ایران و البته محمد ملکی یکی از بازیگران اصلی ان تابلوی مبارزه. پس از انقلاب اما ملکی به پیشنهاد و امر آیت الله طالقانی و زنده یاد مهندس بازرگان می شود اولین سرپرست دانشگاه تهران. سالهای طلایی دانشگاه که دانشگاه سنگر آزادی و انسانیت و برابری است و اهل اندیشه را جز دانشگاه خانه ای نیست. اما از آنجا که اهل زر و زور و تزویر چشم دیدن آزادی و برابری را در خانه انسانیت یعنی دانشگاه ندارد، در سال 59 امر می شود به بستن خانه دانشجویان. دانشگاه بسته می شود و اعتراض دکتر ملکی و یارانش که اتفاقا این روزها شدیدا رسانه ای شده بودند به جایی نمی رسد. روزهای خرداد 60 و سی خرداد 60، روزهایی است که ملکی بازداشت می شود. به اتهامات واهی وابستگی به این گروه و آن گروه. در حالی که در اولین انتخابات مجلس او خود صراحتا گفته بود که من مستقل ام و وابسته به هیچ گروه و حزب و سازمانی نیستم. اما ملکی به زندان می رود و حکم ابد و بعد 10 سال زندان و بعد از گذشت نیمی از محکومیتش در مرداد 65 از زندان رها می شود. زندانی که آثار ارشاد! آقایان را باید روی مچ دست و کمر محمد ملکی مشاهده کرد. جای طناب از آویزان کردن ها و جای شلاق ها و تعزیرهای آن روز به امر مقامات عالیه و والیه. ملکی آزاد می شود. اما همچنان مبارزی در راه آزادی و برابری است. اگر کسی قدری به تاریخ رجوع کند، نام او را در تک تک فرازهای این 60 سال مبارزه اخیر مردم ایران برای آزادی و برابری خواهد دید. ملکی هست و همچنان مرغ حق تا اواخر سال 79 و دوباره زندان. این بار به جرم تلاش برای استحاله و همین بساط انقلاب مخملی که اخیرا راه انداخته اند و آن روز اسمش را حاکمان ایران بلد نبودند و می گفتند استحاله و از این گونه سخنان. 169 روز زندان در زندان 59 سپاه نتیجه آن بود. زندانی که در طی آن 20 روز تمام ملکی عزیز در بیمارستان بود تا اثرات آن زندان و محبتها! و الطاف! حضرات نمودار شود و پس از آن او را دوباره به زندان بردند. پس از آن برای محمد ملکی به جرم بیش از 50 سال مرغ حق بودن 7 سال زندان بریدند.زندانی که قاضی حداد و دوستانش آن را برای محمد ملکی تدارک دیده بودند. دکتر محمد ملکی اما همچنان مرغ بود. او پناهی شده بود برای جوانانی که بازیگری بازیگران مصلحت طلب عرصه سیاست ایران را بر نمی تابیدند و به دنبال پیری می گشتند که ایشان را به راه برابری و ازادی رهنمون سازد و آن پیر را جز دکتر محمد ملکی نیافتند. بسیاری از دوستان جوان که این روزها به روی مبارک نمی آوردند، زمانی زانوی ارادت و شاگردی در مقابل محمد ملکی بر زمین زدند و از او درسها آموختند. ملکی هرگاه کسی از جوانان به بند می افتاد تاب و قرار نداشت. بارها و بارها موضع گیری صریحش را در مورد زندانیان حکومت ولایی شاهد بودیم. ساعت سال تحویل 88 و در شرایطی که بسیاری از مدعیان دروغین آزادیخواهی و برابری طلبی را جسارت حضور در برابر اوین نبود، محمد ملکی با دستانی بر پشت کمر زده و آرام از سربالایی اوین آمد و در کنار خانواده های زندانیان سال خود را تحویل کرد. در ایام این انتخابات هم ملکی بر سر موضع اساسی خویش یعنی تحریم تا انتخاباتی مستقل و ازاد از بند حکومت ولایی بود و به هیچ وجه جو گیر شرایط نشد. چنان که بسیاری شدند! امروز این پیرمرد 76 ساله در بند است. 31 مرداد ماه 1388 صبح هنگام به خانه اش می ریزند و این مرغ حق بیش از نیم قرن تاریخ مبارزه آزادی خواهی و برابری طلبی ایران را به بند می کشند. این بار هم باز نام قاضی حداد یا همان قاضی حسن زارع زاده دهنوی در میان است. بازداشت ملکی تنها و تنها یک معنی و مفهوم دارد. بازداشت ملکی یعنی انسانیت در ایران در بند است. آزادی در بند است. برابری خواهی و صداقت در بند است. پیرمرد صادق ما امروز در بند است. به جرمی که برای او جرم نیست. اتهام محمد ملکی صداقتش، برابری خواهیش و ازادی طلبیش است و بس. محمد ملکی به جرم انسان بودن در بند است..

جبهه ملی ايران خواستار آزادی محمد ملکی و کليه زندانيان سياسی ايران شد

زندانيان سياسی را آزاد کنيد رسانه های گروهی اعلام کرده اند : آقای دکتر محمد ملکی استاد ورئيس اسبق دانشگاه نهران درروز سی يکم مرداد ماه ۱۳۸۸درحاليکه بعلت بيماری درخانه خود بستری بودند بوسيله ماموران امنيتی دستگير وبزندان منتقل شده اند . گزارشهای منتشرشده حاکی از بيماری شديد ايشان در سه ماهه اخيرداردکه به ادامه درمان زير نظر پزشکان نياز دارند. حاکميت جمهوری اسلامی از فردای روز اخذ رای برای انتخاب رئيس جمهور با بازداشت های دسته جمعی معترضين به نتايج انتخابات هزاران نفررادر شرايطی غير انسانی وخشونت آميز بازداشت وروانه زندانها ساخته است . با آنکه گفته ميشد درآستانه ماه مبارک رمضان عده ای از زندانيان آزادحواهند شد نه تنها اين اتفاق نيفادبلکه احکام بازداشت موقت عده زيادی تمديدشد و خبر زندانی شدن آقای دکتر محمد ملکی نشان دهنده تداوم خفقان ونقض آزاديهای فردی واجتماعی ملت ايران ميباشد.جبهه ملی ايران بازداشت دکتر محمد ملکی رامحکوم و آزادی او را خواستاراست . جبهه ملی ايران خواستار آزادی همه زندانيان سياسی و از آن جمله آقای مهندس کورش زعيم عضو شورای مرکزی جبهه ملی وآقای پيمان عارف عضو سازمان دانشجويان جبهه ملی ميباشد. جبهه ملی ايران بازداشتهای دگرانديشان وهمه کسانی را که باروشهای مسالمت آميزبرای آزادی ودموکراسی مبارزه ميکنند بشدت محکوم ميکند . تهران - جبهه ملی ايران اول شهريور ماه يکهزار و سيصد و هشتاد و هشت

گفت و گو با همسر دکتر محمد ملکی پیرامون دستگیری وی

«گفتم بگذار یک بار هم تو را در تلویزیون ببینیم»
روز سی و یکم مردادماه دکتر محمد ملکی، استاد دانشگاه و اولین رییس دانشگاه تهران بعد از انقلاب، در بستر بیماری دستگیر شد و به زندان انتقال یافت. مأموران با بازرسی کامل منزل این فعال ملی - مذهبی، کامپیوتر، دفترچه‌های یادداشت، مدارک شخصی و ده‌ها جلد کتاب وی را به مکانی نامعلوم منتقل کردند. علت بازداشت دکتر ملکی از سوی منابع امنیتی ایران، هنوز اعلام نشده است. در این ارتباط، گفت و گویی با خانم قدسی میرمعز، همسر دکتر ملکی داشتم. خانم میرمعز ابتدا از توصیه‌های خود به همسرش هنگام دستگیری گفت: اگر مسأله‌ی مصاحبه و این چیزها را بهانه کردند، اگر گفتند بیا مصاحبه، بگو من مصاحبه می‌کنم. اگر گفتند بگو من جاسوسم، بگو خیلی خوب، جاسوسم. اگر گفتند بگو منافقم ... هر چه که آن‌ها گفتند، بگو بله آقا؛ هرچه شما می‌گویید، من هستم! ایشان را دقیقاً کی و چگونه دستگیر کردند؟ علتی به شما گفتند؟ یا حکمی نشان دادند؟ حکمی را به آقای دکتر نشان دادند و ظاهراً از وزارت اطلاعات آمده بودند. ایشان را چگونه از خانه بردند؟ در حالتی که بستری بود؟ دیروز که آمدند، ایشان اصلاً خوابیده بود و بستری بود. طوری که وقتی می‌خواستند او را به داخل ماشین ببرند، دو تا مأمور زیر بغلش را گرفتند. اصلاً توان راه رفتن را هم نداشت. از وسایل ایشان چیزهایی را هم با خود بردند؟ ۸۵ جلد کتاب، همه هم کتاب‌هایی را که وزارت ارشاد اجازه داده بود، با خود بردند. البته قبلاً هم چند بار ریخته بودند و کتاب‌های ما را برده بودند، این هم سری آخر آن‌ها بود. کیس کامپیوتر را می‌خواستند با خود ببرند که من اجازه ندادم و گفتم متعلق به من است؛ اما هارد کامپیوتر را بردند. یک سری یادداشت‌های من و هم‌چنین کارهای تحقیقی دکتر را همراه بردند. آیا بعد از رفتن ایشان، اقداماتی انجام دادید؟ بعد از رفتن آن‌ها، با آقای دکتر مولایی، وکیل همسرم تماس گرفتم. آقای مولایی امروز به دادستانی مراجعه کرد. دکتر را هم دیده بود. از اتهام هم که پرسیده بود، گفته بودند: «اقدام علیه امنیت ملی.» اما در این جریان، دکتر ملکی رأی نداده بود؛ چون اعتقاد به رأی نداشت و بعد هم به علت بیماری در خانه بستری بود. ایشان به علت سرطان پیشرفته‌ی پروستات از پانزدهم شانزدهم خرداد بستری است. باید آمپول بزند؛ آریتمی قلبی شدید دارد؛ دارو می‌خورد؛ دیابت دارد. یعنی مشکلات جسمی زیادی دارد و آمپول‌ها هم او را خیلی اذیت می‌کند و حالت ضعف زیاد باعث شده که ایشان خانه باشد. گاهی اوقات دوستان می‌آمدند، او را با خود می‌بردند که چرخی بزند و برگردد. به او گفته‌اند: «این اغتشاشات را بر علیه امنیت ملی، تو راه انداخته‌ای.» دکتر پاسخ داده: «من که در رختخواب خوابیده‌ام؛ چگونه می‌توانم اغتشاش راه بیاندازم؟ رأی هم که نداده‌ام تا ذی‌نفع باشم؛ چون اعتقاد به رأی نداشتم.» این‌ها بازجویی اولیه بوده. ایشان تقاضای دادگاه کرده است. آقای دکتر مولایی می‌گفتند: برنامه‌شان این است که دو ماهی او را در ۲۰۹ نگاه دارند. حال من نمی‌دانم چگونه امنیت یک کشور، با آدمی که در رختخواب بستری است و رأی هم نداده، به هم خورده است. دکتر محمد ملکی، نخستین رییس دانشگاه تهران پس از انقلاب همسر دکتر ملکی از خاطرات خود در برخورد با مأموران امنیتی در دو نظام می‌گویند: پیش از انقلاب که شاه و ساواک بود. به یکی از این آقایانی که آمده بودند، بریزند و جمع کنند و خیلی بی‌ادب بود، گفتم که ساواکی‌های شاه واقعاً از شما خیلی مؤدب‌تر بودند. هرچه بود، شاه هم آدم ظالم و غیر قابل دفاعی بود؛ ولی واقعاً هیچ‌وقت این‌گونه رفتار نمی‌کردند. دو سه بار آمدند دکتر را بردند و با آن که آن موقع جوان بود، حتی موقع تاج‌گذاری شاه که برای دستگیری‌اش آمدند، در ماشین را باز کردند؛ با احترام ایشان را بردند و دوباره برگرداندند. کاری هم به کار ما نداشتنند. اما این‌ها، اولاً وقتی می‌آیند، خیلی توهین می‌کنند و با حالت خشمی که می‌خواهند توی دل ما را خالی کنند و بترسانند. ما هم که در این ۳۰ ساله در ارتباط تنگاتنگ با آن‌ها بوده‌ایم. سال ۶۰ هم درست شب اول ماه رمضان او را دستگیر کردند. امسال هم درست روز اول ماه رمضان دستگیرش کردند. من این را به فال نیک می‌گیرم که خدا خیلی دوستش دارد. چون این طوری در این ایام ماه رمضان همه دعایش می‌کنند. دکتر هنگام دستگیری به مامورین می‌گفت: من از شما خیلی سپاسگزارم که دارید مرا دستگیر می‌کنید. چرا که من وجدانم ناراحت بود. چون مریض هستم و نمی‌توانم حرکت کنم، این‌جا در رختخواب خوابیده بودم. حالا که شما مرا دستگیر کرده‌اید، در زندان شما می‌میرم و دیگر پیش جوانان شرمنده نیستم. من هم به دکتر گفتم که مصاحبه کن. هر چه هم خواستند، بگو. مصاحبه هیچ اشکالی ندارد. ما تا حالا تو را در تلویزیون ندیده‌ایم. بگذار یک بار هم تو را در تلویزیون ببینیم.

دکتر محمد ملکی به بند 209 زندان اوین منتقل شد

در ملاقاتی که دکتر یوسف مولایی وکیل دکتر محمد ملکی روز یکشنبه اول شهریور در دادگاه انقلاب با قاضی پرونده داشته است، دکتر محمد ملکی وکالتنامه اش را امضا کرده و اعلام شده که ایشان به اتهام تحریک و اقدام عیله امنیت ملی در حوادث پس از انتخابات بازداشت شده است. دکتر ملکی با اعلام اینکه در انتخابات شرکت نکرده و در جریان حوادث پس از انتخابات تاکنون نیز در بستر بیماری بوده، این اتهام را رد کرده و به آن اعتراض کتبی نموده است. دکتر محمد ملکی را از دیروز به بند 209 زندان اوین منتقل کرده اند. ظاهرا ایشان در بدو ورود نیز در بهداری زندان مورد معاینه قرار گرفته اند. لازم به ذکر است که با توجه به بیماری حاد پروستات و ابتلا به آریتمی قلبی و وضعیت جسمی دکتر ملکی در سن 76 سالگی، نگهداری در سلول انفرادی بند 209 زندان اوین، میتواند خطرات و عواقب ناگواری برای ایشان در پی داشته باشد. همچنین لازم به یادآوری است که دکتر محمد ملکی در سال 1380 نیز به مدت 6 ماه در ارتباط با پرونده ملی-مذهبی ها زندانی شده و از آن زمان تاکنون با سپردن وثیقه آزاد بوده و اين وثیقه هنوز آزاد نشده است.

مواضع دكتر ملكي پيرامون انتخابات اخير - من رأی می دهم اما...؟

من رأی می دهم اما...؟ به نام يک ايرانی پس از ۶۰ سال مبارزه برای آزادی و برابری اعلام می کنم من رأی می دهم، اما نه برای نشاندن کسی بر روی صندلی رياست جمهوری. من رأی می دهم تا يک يک شما و همدستانتان را که وطنم را به اين روز انداخته ايد روی صندلی دادگاه رسيدگی به جنايت عليه بشريت بنشانند تا جوابگوی مردم ايران و جهان باشيد بسمالحق با نام آزادی، آگاهی و برابری "آيا ۳۰ سال برای فراگيری يک تجربه کافی نيست ؟ درست است که می گويند ايرانی ها حافظه تاريخی ضعيفی دارند، اما ملتی که با تاريخ و در تاريخ ۳۰ ساله رژيم ولايی زيسته و با گوشت و پوست آنرا لمس کرده و میکند آيا باز هم فريب خواهد خورد و آيا دگربار عروسک اين خيمه شب بازی که هرازگاهی تکرار می گردد، خواهد شد ؟ باور ندارم. اکثريت مردم ايران آگاه و هشيارند و انتخاب های اخير انجام شده ، شاهد اين مدعاست . چرا حاکميت مجبور می شود انتخابات را با انواع فريبکاريها و تقلب برگزار کند ، تا آنجا که برای کشاندن مردم به پای صندوقها، فتوا بر وجوب شرکت آنها صادر کند و با ايجاد ترس و وحشت جمعی را وادار به اينکار نمايد ؟" در آن يادداشت نوشتم با گرم شدن تنور انتخابات، بار ديگر موجودات زمستان خواب با احساس گرما از خواب زمستانی بيدار ميشوند و به اميد در دست گرفتن مجدد قدرت و پوشيدن لباس وزارت و وکالت و سفارت و... به وول وول می افتند؛ بی آنکه به روی خود بياورند در تمام اين ۳۰ سال آنها صاحبان قدرت و اداره کنندگان مملکت بودند. گفته بودم که در نظام ولائی انتخابات يک خيمه شب بازی است . حال برای آگاهی بيشتر نسل جوان که زياد با اين نمايش آشنا نيست، لازم است توضيح دهم که در اين بازی، خيمه شب باز در پشت صحنه خود را پنهان ميکند و تعدادی عروسک را با نخی که به انگشتهای خود بسته است آنگونه که ميخواهد به حرکت درمی آورد. با صدای خود حرفهائی را در دهان عروسک ها ميگذارد تا هرچه او ميخواهد آنها بگويند و با اراده ی کسی که پشت صحنه است بالا و پائيين بپرند و برقصند. البته که اين بازی بيشتر ميتواند "بچه ها" را سرگرم کند. هموطنان؛ در اين دوره انتخابات نمايشنامه ای بسيار خنده دار تر و سرگرم کننده تر به روی صحنه آمده است. گاهی حرفها و شعارهائی به گوش ميرسد که بيننده و شنونده چنين ميپندارند که همه چيز عوض شده و بازی کنندگان ، بازيگرانی دگرند و برای نخستين بار به روی صحنه آمده اند. فکر ميکنم بسياری از خوانندگان اين نبشته، کروبی (۲) واحمدی نژاد را تا حدی ميشناسند اما سبز علی( محسن) رضائی و ميرحسين موسوی را کمتر. مطمئن باشيد اينها همه سر و ته يک کرباسند و همه بنياد گرايانی هستند دست پرورده ی بنيادگرای بزرگ. چون عروسک های خيمه شب بازی نقش و لباس عوض ميکنند تا تماشاچی را فريب دهند. اينها همان طور که خود اذعان دارند، يک هدف را تعقيب ميکنند و آنهم حفظ نظام ولايی و به صحنه نمايش کشاندن تماشاچيان بيشتر تا فردا بگويند نمايش ما بسيار جالب بود و توانست مشتری های زياد جذب کند. پيش از اين در مورد سردسته اصلاحاتی ها، "خاتمی"، مطالبی نوشته ام. حال ميخواهم از دو چهره ای بگويم که اين بار وارد بازی شده اند؛ از موسوی (۳) و رضايی . اينان چنان با قيافه ای حق به جانب به صحنه آمده اند که تو گويی در آن همه کشتار، چه در جبهه های جنگ، چه در زندان ها و چه در جای جای ايران و جهان نقشی نداشته اند و در اين همه فقر و فحشا و دزدی و رشوه خواری که جامعه را به اين روز انداخته است نه کوچکترين دخالتی داشته اند و نه در اين ۳۰ سال مسئوليتی تقبل کرده اند. بايد از آقای موسوی پرسيد مگر شما از ۵۷ تا ۶۰ عضو مرکزی حزب جمهوری اسلامی که تمام امور مملکت را در دست گرفت و با همکاری سازمان مجاهدين انقلاب اسلامی هر کاری خواستند کردند، نبوديد؟ مگر شما سالها سردبيری روزنامه ارگان حزب ( روزنامه جمهوری اسلامی) را بر عهده نداشتيد؟ مگر همين روزنامه بزرگترين مشوق چماقداری و قلع و قمع دگر انديشان و تشويق حزب اللهی ها برای حمله به اجتماعات مردم و منتقدين نبود؟ مگر روزنامه ای که شما سردبير آن بوديد زمانی که اعدام ها در زندانها شروع شد برای ايجاد رعب و وحشت هر روز نام تعدادی از آنها را منتشر نميکرد؟ (۴) مگر در کابينهی آقای مهدوی کنی (۱۱/۶/۶۰) شما وزارت امور خارجه را به عهده نداشتيد؟ مگر از روز ۷ آبان سال ۶۰ تا بازنگری قانون اساسی و حذف سمت نخست وزيری در مقام رئيس قوه مجريه کشور نبوديد؟ شنيدم در يکی از دانشگاه ها در جواب دانشجويی که نظرتان را در مورد جنايات دهه شصت و کشتار هزاران نفر و از جمله دانشجويان در زندان ها پرسيده بود گفته ايد:" من در امور مربوط به قوه قضائيه دخالت نميکردم." مگر جنابعالی وظايف نخست وزير را در قانون اساسی نخوانده بوديد؟ از جمله ماده يکصد و سی و چهارم را که ميگويد : "رياست هيئت وزيران با نخست وزير است که بر کار وزيران نظارت دارد و با اتخاذ تدابير لازم به هماهنگ ساختن تصميم های دولت ميپردازد و با همکاری وزيران برنامه و خطی مشی دولت را تعيين و قوانين را اجرا ميکند. نخست وزير در برابر مجلس مسئول اقدامات هيات وزيران است." مگر وزير اطلاعات (۵) يکی از وزرای دولت شما نبود که بايد در کار او دخالت ميکرديد؟ (۶) مگر تمام کارهای امنيتی کشور زير نظر شورای عالی دفاع ملی که نخست وزير يکی از ۷ عضو آن است صورت نميگرفت؟ چطور ميشود شما از آنهمه جنايت ها بی خبر باشيد؟ نه آقای موسوی. مپنداريد که در شهر کور و کرها و بيخردان زندگی ميکنيد. شما با همه آن جنايتها و کشتارها و شکنجهها موافق بوديد، آنها را تاييد ميکرديد و هيچ عذاب وجدانی هم نميگرفتيد. حال و آينده هم در برابر چنين اعمالی نخواهيد ايستاد . بيهوده خود را زرنگ و مردم را بی شعور مپنداريد. شما و ديگر همدستانتان که امروز لاف اصلاحطلبی می زنيد، در جنايات دهه شصت بارها گفته ايد ما اطاعت از مرادمان ميکرديم و اين کارها اقتضای آن زمان بود و ما هيچکاره بوديم. چه تضمينی وجود دارد که چند سال ديگر همانگونه که خاتمی گفت، نگوييد من يک تدارکاتچی بودم؟ (۷) شما نه در آن ده سال و نه در آن بيست سالی که در خواب زمستانی بوديد، هرگز به جناياتی که در دهه اول انقلاب در زمان رهبری آقای خمينی و نخست وزيری شما روی داد اشاره نکرديد. ميگويند شما نقاشی ميکرديد، مگر نه اين است که يک هنرمند، يک نقاش، يک موسيقی دان، يک شاعر در کار هنری انديشه های درونی خود را منعکس ميکند؟ آيا شما که شاهد بسياری از وقايع جنگ ۸ ساله، شکنجه ها و کشتارهای دهه شصت از جمله جنايت بی نظير کشتار هزاران زندانی در سال ۶۷ بوده ايد، يک تابلو کشيده ايد که کبوتری سپيد با بالهای خونين افتاده بر کف قفس نشان دهد؟ آيا يک تابلو از اعدام های دسته جمعی در زمان صدارت خود کشيده ايد؟ آيا يک تابلو که وضع زندگی ميليون ها آواره جنگ باشد را قلمی کرده ايد؟ آيا يک بار اعلام کرده ايد به چه دليل پس از فتح خرمشهر و عقب نشينی عراق سالها جنگ را ادامه داديد که موجب مرگ و معلول شدن صدها هزار نفر و صدها ميليارد دلار خسارت مالی گرديد؟ جنابعالی به عنوان نخست وزير و آقای رضايی به نام فرمانده کل سپاه بايد جوابگوی ملت ، خانواده شهدا، هزاران معلول جنگی، موجی و شيميايی شده ها باشيد. (۸) مگر می شود با يک جمله " ما دستورات آقای خمينی را اجرا کرده ايم" از زير بار مسئوليت شانه خالی کرد؟ ۲۰ سال است که از پيروزی در جنگ سخن ميگوييد ولی يکبار نگفتيد اگر پيروز شديد پس آقای خمينی چرا جام زهر را سر کشيد؟ مگر برای پيروزی زهر ميخورند؟ آقای رضايی که خود را کانديدای رياست جمهوری کرده بايد به مردم توضيح دهد که چرا و به دستور چه کسی وارد خاک عراق شدند تا جنگ ادامه يابد و آنهمه خسارت بر مردم ايران تحميل گردد و هزاران سوال بی جواب ديگر. آقايان کروبی ، موسوی، رضايی و احمدی نژاد بايد نقش خود را در نابسامانی های فعلی روشن کنند و توضيح دهند اگر آنها و همکاران اصلاحاتی و اصولگرايشان ( که آبشخور هر دو جناح بنياد گرايی است) موجب وضع فعلی جامعه نيستند، پس چه کسی مسئول است؟ ولی فقيه؟ حکومت دينی؟ قانون اساسی؟ قدرت مافوق قانون سپاه ؟ بسيج؟ اول بگوييد چه عاملی باعث اين وضع شده، بعد از مردم تقاضای رای کنيد. من با توجه به شناختی که نسبت به يک يک کانديداها دارم اعلام ميکنم کارکرد شما در آينده اگر بدتر از گذشته نباشد، بهتر نيز نخواهد بود چرا که نظام ولايی همه ی حرفها و وعده هايش پيش از انتخابات جز شعار های توخالی چيز ديگری نيست. مردم بايد انتخابات را تبديل به يک نظرخواهی در مورد آينده نظام کنند. به نام يک ايرانی پس از ۶۰ سال مبارزه برای آزادی و برابری اعلام ميکنم من رای ميدهم، اما نه برای نشاندن کسی بر روی صندلی رياست جمهوری. من رای ميدهم تا يک يک شما و همدستانتان را که وطنم را به اين روز انداخته ايد روی صندلی دادگاه رسيدگی به جنايت عليه بشريت بنشانند تا جوابگوی مردم ايران و جهان باشيد. گمان مبر که به پايان رسيد کار مغان هزار باده ناخورده در رگ تاک است والسلام دکتر محمد ملکی ارديبهشت ۸۸ ــــــــــــــــــــــــــ۶ ماه پيش زمانی که بار ديگر هيزم به تنور انتخابات رياست جمهوری می ريختند تا آن را گرم کنند، در مقاله ای با عنوان "خيمه شب بازی تکراری" (۱) نوشته بودم: ــــــــــ "شما هميشه در برخورد با مسئولان و مقامات قضايی از عفو زندانيان گروهکی سخن میگوييد و آزادی آنان را میخواهيد . با وجود آن که بارها برای شما ثابت شده است که بسياری از آنان به سبب اصرار و پافشاری شما مورد عفو قرار گرفتند و آزاد شدند و با شناسايی بيشتر از پاسداران و بسيجيان دست به آدمکشی و ترور زده و خون عزيزان ما را ريختند. ليکن هرگز اين گونه رويدادها در موضع شما در پشتييبانی از زندانيانگروهکی تغييری پديد نياورده است". خاطرات آيتالله منتظری، پيوست شماره ۱۶۷، ج۲،ص۱۲۵۲۱ - "خيمه شب بازی تکراری"، پنجشنبه، ۱۴ آذر ۱۳۸۷ ۲ - گوشه ای از نامه ۲۹ بهمن ۶۷ کروبی به آيت الله منتظری: ۳ - همو بود که در واکنش به طرح مهندس بازرگان برای آزادی انتخابات گفت: "اين شعارها باعث تضعيف جبههها و رزمندگان میدانم ،بنده از اين همه پررويی متعجبم."(در تکاپوی آزادی ، جلد ۲ ، صفحه ۴۶۶) ۴ - همگام با روزنامه جمهوری اسلامی، روزنامه های رسمی کشور چون اطلاعات و کيهان به بازتاب احکام اعدام زندانيان سياسی ميپرداختند. به عنوان نمونه:"به حکم دادگاه انقلاب اسلامی مرکز ، ديشب در محوطه زندان اوين ۸۱ نفر به جرم فعاليت های ضد اسلامی تير باران شدند."( کيهان ، ۲۹ شهريور ۶۰ )"سحرگاه امروز در زندان اوين ۶۱ نفر از اعضا و هواداران سازمان منافقين اعدام شدند."( کيهان ، ۱۳ مهر ۶۰ ) "به حکم دادگاه انقلاب اسلامی مرکز ، سحرگاه ديروز در اوين ۳۶ تن از اعضا و هواداران گروهکها تيرباران شدند . "( کيهان ، ۵ آذر ۶۰ ) ۵ - وزير اطلاعات ميرحسين موسوی در طول ۸ سال نخست وزيری محمد محمدی ری شهری بود. ۶ - آيت الله منتظری در بخشی از خاطرات خود خطاب به آقای خمينی وزارت اطلاعات زمان آقای موسوی را اينگونه به تصوير ميکشد: " شنيده شد فرموده ايد فلانی مرا شاه و اطلاعات مرا ساواک شاه فرض کرده است. البته حضرتعالی را شاه فرض نمی کنم ولی جنايات اطلاعات شما و زندانهای شما روی شاه و ساواک را سفيد کرده است. من اين جمله را با اطلاع دقيق می گويم."خاطرات آيت الله منتظری،بخش پيوست ها، پيوست ۱۵۰، ج۲، ص ۱۲۱۳ ۷ - روزنامه ايران، ۲۴ آذر ۸۳ ۸ - ميرحسين موسوی در مقام نخست وزيری در واکنش به قطعنامه ۵۱۴ سازمان ملل درباره آتش بس، ۲ روز بعد از آغاز تجاوز ايران به خاک عراق: اگر شورای امنيت ۱۰ قطع نامه ديگر هم صادر کند، ما نمی توانيم از حقوق حقه خود دست برداريم . ( کيهان، ۲۳ / ۴ / ۶۱ )

نامه ی سرگشاده ی دكتر محمد ملكي به حضرت آیت الله خامنه ای

اردیبهشت 1387
بسم‌الحق با نام آزادي، آگاهي و برابری
تقديم به آنان كه از نابساماني ها رنج مي‌برند و راه نجات مي‌طلبند
با سلام و سپاس از خداوندي كه اين جرأت و جسارت را در سالي كه آن را سالِ نوآوري و شكوفايي نام نهاده‌ايد عطا كرد تا در يادداشتي خطاب به شما كه روزهاي پيش از انقلاب در سنگر مبارزه با ظلم و استبدادِ قدرت به دستان در كنار هم بوديم و جناب عالي در كسوتِ يك روحانيِ روشنفكر و مبارز برايمان از حكومت عدل علي(ع) و رفتار او با مخالفين مي‌گفتيد، نکاتی را يادآوری کنم. آن روزها مي‌گفتيد داستانِ زن يهودي را كه خلخال از پاي او كشيده بودند و مي‌گفتيد چگونه علي (ع) دستِ برادر نابينايش عقيل را به خاطر سهم بيشتر از ديگران خواستن به آتش نزديك كرد و ما را به خاطر برپايي چنين حكومتي آماده ی هر نوع فداكاري مي‌كرديد. اكنون در سالِ جديد و پس از گذشت 30 سال از آن روزهاي به يادماندني مي‌خواهم سخني بر نوشته‌ها و گفته‌ها و اعمالِ شما داشته باشم. پس از پيروزي انقلاب و تبديل نظام شاهي به نظامِ اسلامي هر يك به سويي رفتيم، شما مدارج پيشرفت را با عضويت در شوراي انقلاب و وكالت مجلس اوّل و رياست جمهوري و تا امروز رهبري نظام طي كرديد و من به عضويت شوراي موقت دانشگاهِ تهران انتخاب و پس از بسته شدنِ دانشگاهها به بهانه ی انقلاب فرهنگي و اسلامي كردنِ دانشگاه ها تنها به دليل پيش‌بيني حوادث آينده دچار گرفتاري ها، زندان و شكنجه‌ و بيماري هاي گونه‌گونِ باقي مانده از آن دوران شدم. اجازه دهيد حالم را برايتان تشريح كنم و بگويم كه: جاي جايِ تنم زخمدار «تعزير» است و قلب و كليه و مثانه جملگي بيمار و پشت ‌گوژ ز سنگيني و صلابت دار. حال به مناسبت بيست و هشتمين سالگرد تعطيلي دانشگاه ها و پس از مدتي كلنجار رفتن با خودم كه بنويسم يا ننويسم و با پذيرش تمام هزينه‌هاي آن و با توجه به اين كه سالخوردگي و بيماري ممكن است فرصت را بگيرد و موفق به باز كردن سفره ی دل با جناب عالي نگردم، مي‌نويسم؛ هرچه باداباد.راستي يادمان نرود شما و ديگر روحانيون بارها پيش از پيروزي انقلاب در گوشمان خوانديد كه «قولوا الحق ولو علي انفسكم» حق را بگوييد هر چند به زيان شما باشد. پس مي‌گويم و مي‌نويسم براي ثبت در تاريخ. وقتي حزب جمهوري اسلامي كه شما يكي از رهبران آن بوديد تصميم گرفت دانشگاه ها را تعطيل كند و گردانندگي اين كار به عهده ی آقاي حسن آيت دبير سياسي حزب و دوستِ آقاي دكتر بقايي[1] نهاده شد، ايشان از اواخر سالِ 1358 كار خود را شروع كرد و در جلسه‌اي گفتند: "دانشگاه به اين صورتِ فعلي بايد تعطيل بشود و برنامه‌هاي آينده، كارهاي علمي در رابطه با مردم و در زمينه ی ايدئولوژي و اسلامي كردن، اين كليات مسأله است. و مطمئن باشيد كه نقشه آماده است و اصلاً زير و رو مي‌شود تمامِ مسائل و غير از مسائلي كه شما فكر مي‌كنيد مي‌شود، بعد از 14 خرداد مطلقاً نه امتحاني خواهد شد و نه دانشگاهي باز خواهد بود، دانشگاه تعطيل خواهد شد."[2] طبق برنامه ی تنظيمي روز سه‌شنبه دوّم ارديبهشت 1359 دانشگاه ها توسط عوامل حكومت براي اسلامي كردن اشغال شدند و فرداي آن روز (چهارشنبه سوم ارديبهشت) مديريت دانشگاه تهران كه مي‌دانست هدف نه اسلامي كردن دانشگاه ها كه تسلط بر آن هاست و تصفيه ی عظيم استادان و دانشجويانِ دگرانديش در پيش است، طي يادداشتي اعلام استعفا كرد و نوشت: "... هنوز چند روز از دعوتِ رئيس‌جمهور از ملت براي وحدت در مقابله با امپرياليسم نگذشته است كه ناگهان ظاهراً با يك برنامه بدونِ مطالعه و بي‌آنكه شوراي انقلاب و اداره‌كنندگان مملكت با مقاماتِ دانشگاهي از جمله دانشگاه تهران كوچكترين تماسي گرفته و مشورتي كرده باشند تصميمي گرفتند كه مملكت را با سوء استفاده گروههاي ضد انقلاب ازاين فرصت، متشنج كرده و به آتش و خون كشيد و بهترين بهانه به آمريكاي جهانخوار داد تا بلافاصله از درهم‌ريختگي وضع ايران اظهار خوشحالي كند[3]...." و چند روز از اين ماجرا و اشغالِ دانشگاه ها نگذشته بود كه جناب عالي در خطبه ی نماز جمعه روز 15 ارديبهشت 1359 خطاب به مديريت مستعفي دانشگاه تهران فرموديد: "آقاياني كه مسئول دانشگاه بوده‌اند در طولِ اين يك سال هر كارِ خلافي در دانشگاه انجام گرفته است. اين ملت حق دارد گريبان آن ها را بچسبد و از آن ها جواب بخواهد. دسته‌جمعي استعفا مي‌كنند و گناه را به گردنِ دولت و در حقيقت به گردنِ ملت مي‌اندازند. اين يك خيانت است، اين كار يك خطاي بزرگ است. اين عمل ضربه زدن به حيثيت اين انقلاب است. آقايان مسئولِ اين مفسده انگيزي‌هاي اين يك سال دانشگاه هستند بايد به اين جواب مي‌دادند. نبايد در مقابل مردم مي‌ايستادند، نبايد براي جلب چند نفر يا يك قشر يا يك جناح و كسبِ وجاهت و كسب حيثيت و آبرو در مقابل انقلاب و در مقابل شوراي انقلاب مي‌ايستادند."[4] جناب آقاي خامنه‌اي؛ راستي ما در آن يك سال و چند ماه چه كرده بوديم كه ملت بايد گريبان ما را مي‌گرفت و از ما جواب مي‌خواست؟ مگر ما بعد از فرمايشات شما در نماز جمعه بارها تقاضا نكرديم در يك مناظره‌ي رودررو با هم بنشينيم و گفتگو كنيم تا مردم به قضاوت بنشينند؟ اصلاً ما در استعفانامه چه گفته بوديم جز اين كه اسلامي كردن دانشگاه و جامعه از طريق خشونت و حمله به دانشگاه ها و مراكز اجتماعات و حذف دگرانديش‌ها ميسر نيست. مگر ما اعلامِ خطر نكرديم كه با بستن دانشگاه ها ده‌ها هزار دانشجو را خلع قلم نكنيد تا سلاح به دست شوند؟ مگر ما وقايع دهه ی شصت را كه منجر به زنداني شدن و كشتار ده‌ها هزار از بهترين زنان و مردانِ اين سرزمين شد يادآوري نكرده بوديم؟ آن ها كه روزي به ما مي‌آموختند كه پيامبر و علي و ديگر امامان شيعه با مردم عادي به بحث مي‌نشستند و به حرف آن ها گوش مي‌دادند، چرا حاضر نشدند حتي جواب درخواست‌هاي ما را براي يك گفتگو بدهند؟ شما بعد از بستن دانشگاه ها آن چه خواستيد كرديد، امّا نتيجه چه شد؟ اجازه دهيد جملاتي از جناب مصباح يزدي كه يكي از سرشناسترين ايدئولوگ‌ها و استراتژيست‌هاي رژيم است را در اين جا بياوريم تا نتيجه ی حكومتِ اسلامي بعد از حدودِ 30 سال مشخص شود: "نسلِ آينده در معرض خطر است كه نه آداب قديمي و سنتي و نه ارزش‌هاي اسلامي بر تربيت آنها حاكم است و با اين فرهنگ غربي و تلويزيون و دروسِ دانشگاهي تربيت شدند و در كلاس درس، دانشجويان غير از بدگويي به نظام و بعضاً به اسلام چيز ديگري ياد نمي‌گيرند. وي افزود بايد سعي كنيم اين نسل جوان را تقويت كرده و در تربيت ديني آنها نقش داشته باشيم، ايشان افزودند نبايد توقع داشته باشيم كه اگر فرد يا گروهي برنامة صحيحي ارائه كرد صرفِ امضاء رئيس دولت حتماً اجرا مي‌شود كه در اين صورت بايد كشور در چند ماه مانند حكومت اميرالمؤمنين (ع) مي‌شد. (ايشان با كمال زرنگي توپ را به زمين شما پرتاب مي‌كند و مي‌گويد:) دستور مقامِ معظم رهبري بر همه چيز اعتبار و مشروعيت مي‌دهد و ما در تصميم‌گيري‌ها نبايد دخالت كنيم و هرچه ايشان امر كنند آن را مي‌پذيريم."[5] جناب آقاي سيد علي خامنه‌اي؛ فرمايشات جناب مصباح يزدي در مورد وضع جامعه و دانشگاه ها خاطرات حدودِ پنجاه سال قبل را در من زنده كرد. در آن سال ها ما نوشته‌ها و گفته‌هاي شما را با تمام وجود مي‌خوانديم و مي‌شنيديم از جمله كتابِ «ادعانامه‌اي عليه تمدنِ غرب و دورنمايي از رسالتِ اسلام» تأليف سيّدقطب با ترجمه ی سيدعلي خامنه‌اي و سيدهادي خامنه‌اي. اين كتاب با مقدمه ی نسبتاً مفصل و آموزنده‌اي در آذرماه سال 1349 در چاپخانه ی دقت مشهد به چاپ رسيد و منتشر شد. مترجمين، كتاب را به آنان كه از نابساماني ها رنج مي‌برند و راهِ نجاتي مي‌طلبند اهداء نموده‌اند. در مقدمه‌اي كه جناب عالي به آن نوشته‌ايد آمده است: "در اين كتاب پس از شمارش مشكلاتِ «تمدن صنعتي غرب» و نشان دادنِ نابسامانيهايي كه براي انسان ببار آورده و پس از معرفي انسان و بازگو كردنِ ويژگيهاي اين موجودِ «يگانه» و «بي‌نظير»، راهِ حل نهايي در اين ابتلاء بزرگ را با نظري دقيق و قلمي شيوا و با اخلاصي هرچه بيشتر ترسيم و تحليل كرده است. بنظر او ـ و به نظر ما ـ اين معجزه در انحصار اسلام است، ديگر راهها جز سرگردانيِ بيشتر، نتيجه‌اي ببار نمي‌آورند و همچنان كه خود مولود عجز و ضعف‌اند، جز بر عجز و ضعف آدمي كمكي نمي‌كنند، فقط اسلام است ـ اين مكتب الهي ـ كه چون زاييده‌ي علم و قدرت و حكمت است مي‌تواند انسان را به علم وقدرت و حكمت رهنمون گردد. ما نمك‌‌پروردگانِ «اسلام» كه يكروز بهترين مرحله‌ي زندگي خود را از آن گرفته‌ايم، معجزة «نظامِ اسلامي» را از نزديك ديده‌ايم نبايد خود را فريب دهيم و به سرابي دل خوش سازيم. بسي نابخردانه است كه بجاي نسخه‌ي تجربت نموده‌ي خود، باطله‌ي ديگران را بدست گيريم و نيروي خود را اينجا و‌آنجا هرز كنيم. اگر آدمي بايد در راه آرماني و هدفِ مقدسي تلاش كند و با اين تلاش بزندگي خود معني و جهت بخشد، همان بهتر كه راهِ خدا را كه سرانجامِ آن «نقطه‌ي اوج انسانيت» است برگزينند و نظامي اسلامي را كه ضامنِ آزادي وبرابري و عزّت و نيكفرجامي است بطلبند و در راهِ آن تلاش كنند. اينست آن تلاش مقدسي كه بزندگي جلوه و صفا مي‌بخشد و آدمي را لايق عنوانِ «خليفه‌ي خدا» مي‌سازد و بي‌گمان در آخر كار نيز با موفقيت و پيروزي قطعي قرين مي‌گردد. ... باميدِ آنروز[6]..." براي بهتر روشن شدنِ ويژگي هاي نظامِ اسلامي يا به قول سيّد قطب جامعه‌ي اسلامي مورد نظر شما و سيّد، جملاتي چند از نظرات سيّد قطب را هم در اين جا از متن كتاب كه توسط جناب عالي ترجمه شده است مي‌آورم: "صدها كتاب درباره‌ي اسلام، صدها سخنراني و خطابه در مسجدها و تالارها و ميدانها، صدها فيلم تبليغي و صدها هيئت اعزامي از طرف حوزه‌ها و مراكز تبليغ اسلام، نمي‌تواند باندازه‌ي يك اجتماع كوچك كه در نقطه‌اي دورافتاده بر اساسِ اسلام تشكيل شود و با روش اسلامي زيست كند، مزاياي مكتب اسلامي را آشكار سازد و خلاصه، نمايشگرِ زندگي در سايه‌ي اسلام باشد، اثربخش و آموزنده باشد. اينست كه از شبح اسلام مي‌هراسند و حاضر نيستند به هيچ عنوان وجود تحقق يافته‌ي آن را تحمل كنند. بدون هيچ شك و ترديد بايد اين جامعه، جامعه‌ي اسلامي، تحقق يابد. اگر اين آرزو امروز جامعه‌ي عمل نپوشد فردا خواهد پوشيد و اگر در اين گوشة جهان تحقق نيابد در گوشه‌اي ديگر تحقق خواهد يافت. هيچ دليل ندارد كه در مورد مكان يا زمان اين آينده‌ي حتمي، پيشگويي كنيم، چه، مقدرات ما افراد بشر همواره در وراي حجاب غيبت پوشيده است و كسي جز خدا از آن با خبر نيست. در آن روز سر و كارِ اجتماع، با قماش اصيل و پردامنه‌ي «شريعت» است و مي‌تواند جامعه‌اي زيب پيكر و ساز اندام خود از آن اختيار كند و خود را از وصله‌بندي و پاره‌دوزي نجات بخشد."[7] جناب آقاي خامنه‌اي؛ حدودِ 29 سال است كه به ادعاي حكومتگران، نظام يا جامعه‌ي اسلامي در ايران تحقق يافته و شريعت اسلام بر همه ی امور حاكم است تا آن جا كه در اصلِ چهارم قانون اساسي جمهوري اسلامي ايران مصوب مجلس خبرگان (1358) آمده است: "كليه قوانين و مقرراتِ مدني، جزائي، مالي، اقتصادي، اداري، فرهنگي، نظامي، سياسي و غير اينها بايد براساس موازين اسلامي باشد. اين اصل بر اطلاق يا عمومِ همه اصولِ قانونِ اساسي و قوانين و مقرراتِ ديگر حاكم است و تشخيص اين امر بر عهدة فقهاي شوراي نگهبان است." و اصلِ پنجم قانونِ اساسي جمهوري اسلامي ايران مي‌گويد: "در زمان غيبت حضرت ولي‌عصر «عجل الله تعالي فرجه» در جمهوري اسلاميِ ايران ولايتِ امر و امامتِ امت برعهدة فقيه عادل و باتقوي، آگاه به زمان، شجاع، مدير و مدبر است كه طبق اصلِ يكصد و هفتم عهده‌دار آن مي‌گردد."[8] و با توجه به اين كه پس از تبديل رژيم شاهي به رژيمِ ولايت فقيه و تأسيس جمهوري اسلامي و تصويب قانون اساسي همه‌ي امور از جمله قوانين و مقررات مدني، جزائي، مالي، اقتصادي، اداري، فرهنگي، نظامي، سياسي و ساير قوانين با الهام‌گيري از شريعت اسلام تدوين گرديده و شما ولايت مطلقه نظامِ ولائي را در دست داريد، مي‌توان گفت خواست سيّد قطب كه آرزو مي‌كرد روزي در جايي از جهان جامعه ی اسلامي تأسيس گردد و شما در مقدمه ی كتاب ذكر شده آورده‌ايد كه نظامِ اسلامي تأمين‌كنندة آزادي و برابري و عزت و نيكفرجامي است[9] به ادعاي قدرت‌بدستان عملي گرديد. حال اين سؤالِ اساسي مطرح مي‌گردد كه آيا نظامِ اسلامي پس از 29 سال كه از برپايي آن مي‌گذرد به اين اهداف رسيده است، و اگر چنين است چرا كساني مانند مصباح يزدي مراد و مرشد و مرجع اصول‌گرايان (بنيادگرايان) از جمله آقاي احمدي‌نژاد، مي‌گويند: "نه آداب قديمي و سنتي و نه ارزشهاي اسلامي بر تربيت آنها (نسل آينده (حاكم است و با اين فرهنگِ غربي و تلويزيون و دروس دانشگاهي تربيت شدند و در كلاسِ درس دانشجويان غير از بدگويي به نظام و بعضاً به اسلام چيز ديگري ياد نمي‌گيرند."[10] و آقاي امامي كاشاني در خطبه‌هاي نماز جمعه 6/2/87 اين چنين وضع دانشگاه ها را تشريح مي‌كنند: "بايد مغز و هوش ايراني كه ثابت شده در صف اوّل استعدادهاي دنيا است را به منصه ظهور بگذاريم و اين وظيفه مدارس و دانشگاه‌ها و جوانان است ... اي جوان، دانشگاه و درس را به عياشي، رفيق‌بازي و شهوت تبديل نكن."[11] بايد از آقايان پرسيد شما و همفكرانتان كه ايدئولوگ اين نظام بوديد، در اين 30 سال چه مي‌كرديد كه امروز استادانِ منتخب خودتان در دانشگاه‌ها به دانشجويان جز بدگويي به نظام و بعضاً به اسلام و عياشي، رفيق‌بازي و شهوت چيز ديگري ياد نمي‌دهند؟ و مگر دانشجوياني كه به قول شما به نظام و اسلام بد مي‌گويند و شهوت‌راني مي‌كنند متولدين پس از انقلاب و پرورش يافته در دامانِ نظام اسلامي ادعايي شما نيستند؟ به راستي، چه كسي يا كساني مسؤول به وجود آمدنِ اين وضع هستند؟ آقايان يا راست مي‌گويند و يا تهمت مي‌زنند. اگر راست مي‌گويند مسؤولِ اين نابساماني ها كيست و اگر تهمت مي‌زنند، چرا به اتهامِ نشر اكاذيب و تشويش اذهان عمومي و توهين به نظام مورد تعقيب قرار نمي‌گيرند؟ اين چه عدالت و برابري است كه اگر دانشجويان، كارگران، معلمان، زنان و ديگر طبقاتِ دگرانديش نقدي بر حاكميت بزنند، سر و كار آن ها با دادگاه هاي انقلاب و محروميت از درس و كار و رفتن به زندان و هزاران بلاي ديگر است، اما هيچ كس حتي جناب عالي نمي‌گویید بالاي چشم آقايان ابروست. جناب آقاي سيدعلي خامنه‌اي؛ بالاخره بايد به اين سؤال پاسخ داده شود كه نظام ما يك نظام اسلامي هست يا نه؟ اگر نيست اعلام كنيد تا بيش ازاين مردم همه نابساماني‌ها را به حساب اسلام نگذارند و فوج فوج از دين خدا خارج نگردند و اگر هست پاسخ دهيد در برابر اين همه فقر (خوب مي‌دانيد اقتصاددان هاي رژيم مي گويند كساني كه درآمد ماهانه‌ي آن ها از 600 هزار تومان كمتر است زير خط فقر قرار دارند. از خودم كه يك استاد بازنشسته دانشگاه هستم مي‌گويم که پس از بيش از 50 سال تدريس و تحقيق طبق آخرين فيش، حقوق دريافتي‌ام كمتر از 400 هزار تومان است [فروردين 87 برابر با 3626695 ريال]. حال ببينيد دريافتي كارمندان و معلمان و كارگران و ديگر اقشار شاغل و بازنشسته چه مقدار است و آن ها بايد چگونه زندگي كنند؟)، فساد بي‌حد، اعتياد، خرافات، تن‌فروشي دختران، خيابان‌گردي بچه‌ها، كارتن‌خوابي، چپاول و دزدي و رشوه‌خواري، ثروت هاي كلانِ بادآورده، اختلافِ وحشتناكِ طبقاتي كه آمار آن ها از سوي مقاماتِ حكومتي منتشر مي‌گردد چه كسي مسؤول است؟ چرا دولت‌هاي مورد حمايتِ شما به جاي شعارهاي توخالي و مردم‌فريب و نخ‌نما شده، حقايق را نمي‌گويند؟ چه شد آن آزادي و برابري و عزت و نيكفرجامي كه قرار بود نظامِ اسلامي منادي آن باشد؟ كجاست آن دانشگاه هاي اسلامي كه مي‌خواستيد الگويي باشد براي دانشگاه هاي ممالك اسلامي؟ چرا اين همه دشمني با دانشجويان و دانشگاهيان؟ پس از آن همه ستم و كشتار دانشجويان و استادان در دهه ی شصت چگونه است كه هنوز بسياري از زنداني هاي سياسي ـ عقيدتي را دانشجويان تشكيل مي‌دهند؟ اصولاً دانشگاه را براي چه مي‌خواهيد وقتي مي‌شود با نيايش، باران از آسمان نازل كرد، وقتي مي‌توان با صلوات، مشكلات را حل كرد (کتاب «صلوات كليد حل مشكلات»، تأليف علي خمسه‌اي قزويني معروف به حكيم هندي، چاپ هشتاد و دوم، اخيراً به بازار آمده است)، وقتي رئيس‌جمهور مملكت مي‌گويد، يك خواهر و برادر جوان در آشپزخانه منزلشان با كماجدان و كفگير و ملاقه انرژي اتمي توليد كرده‌اند، ديگر دانش و دانشگاه را براي چه مي‌خواهيد؟ جناب آقاي سيدعلي خامنه‌اي؛ نميدانم آن چه در كشور ما مي‌گذرد چگونه و تا چه اندازه به اطلاع شما مي‌رسد امّا مي‌دانم وضع بسيار بدتر از آن است كه شما گاه‌گاه در فرمايشات خود به آن ها اشاره مي‌كنيد. احتمالاً افرادِ بيت و دوستان و نزديكان به شما مي‌گويند که اكثريتِ قريب باتفاق مردم طرفدار رژيم هستند. گولِ اين حرف ها و تظاهراتي كه صاحبان زر و زور و تزوير برايتان راه مي‌اندازند را نخوريد. بياييد براي نجات کشور و ثبت در تاريخ با استفاده از اختياراتي كه قانونِ اساسي طبق بند 3 از اصل يكصد و دهم به شما داده است، فرمانِ يك همه‌پرسي در مورد نظام ولایی را با تمام شرايط انتخابات آزاد و شفاف صادر فرماييد تا هر كس كه شناسنامه ی ايراني دارد بتواند در آن شركت كند و حكومتِ دلخواه خود را بار ديگر پس از گذشت 30 سال همانگونه كه در 12 ارديبهشتِ سال 58 شد انتخاب نمايد تا معلوم شود چند درصد مردم طرفدار نظام هستند و براي اين كه «دشمنان» ملك و ملت حرف و حديث نسازند!! از سازمان هاي بين‌المللي و حقوقِ بشري دعوت كنيد بر آن نظارت نمايند كه اگر امروز چنين نكنيد، فردا دير است.
منابع
1. به كتابِ زندگينامه ی سياسي دكتر مظفر بقايي نوشته‌ي حسين آباديان صفحه 271 (نامه آيت‌ به بقائي) مراجعه شود.
2. قسمتي از سخنان آيت در نوار افشا شده در خرداد سال 59
3. متن استعفانامه ی مديريتِ موقت دانشگاه تهران چهارشنبه 3 ارديبهشت سال 1359
4. فرمايشات جناب عالي در خطبه ی نماز جمعه 15 ارديبهشت سال 1359
5. سخنانِ آقاي مصباح يزدي چاپ شده در روزنامه ی اعتماد ملي صفحه 2 يك شنبه اوّل ارديبهشت 1387
6. مقدمه ی كتاب ادعانامه‌اي عليه تمدن غرب و دورنمايي از رسالت اسلام نويسنده: سيّد قطب ترجمه: سيدعلي خامنه‌اي صفحات 14 تا 17
7. كتاب فوق صفحات 287 تا 289
8. اصولِ چهارم و پنجم قانون اساسي جمهوري اسلامي ايران
9. كتاب ادعانامه‌اي عليه تمدن غرب، مقدمه: به قلم سيدعلي خامنه‌اي صفحه 16
10. فرمايشات آقاي مصباح يزدي در روزنامه ی اعتماد ملي يك شنبه اوّل ارديبهشتِ 1387
11. فرمايشات آقاي امامي كاشاني منتشر شده در روزنامه ی اعتماد ملي شنبه 7/2/87 صفحه ی 2

گزارش سایت روز درباره دستگیری دکتر ملکی و وضعیت دیگر بازداشتی ها

یکشنبه ۱ شهريور ۱۳۸۸ تلاش دولت برای جلوگیری از آزادی زندانیان سفره افطار خانواده ها کنار اوین به رغم وعده مسولان قضایی برای آزادی تعدادی از زندانیان سیاسی و مطبوعاتی پیش از آغاز ماه رمضان و در حالیکه وثیقه چند تن از این زندانیان تودیع شده، هیچ یک از بازداشت شدگان سیاسی و مطبوعاتی آزادنشده و در مقابل افراد جدیدی مورد بازداشت قرار گرفته اند. محمد ملکی، نخستین رئیس دانشگاه تهران دیروز در شرایطی از سوی ماموران امنیتی بازداشت شد که به دلیل بیماری پروستات و دوره درمانی که میگذراند در منزل شخصی اش بستری بود. از سوی دیگر محمدرضا جلایی پور، صادق نوروزی و سمیه توحیدلو سه زندانی هستند که به رغم دستور معاون امنیت دادسرای عمومی و انقلاب تهران و تودیع وثیقه آزاد نشده اند. این در حالی است که قرار بازداشت مهسا امرآبادی به وثیقه تبدیل شده و خانواده این روزنامه نگار با تودیع وثیقه، امیدوارند امروز او آزاد شود. انتقال فیض الله عرب سرخی از زندان به بیمارستان نیز توسط معاون دادستان تهران تایید شده است. خانواده های این زندانیان در حالی از آخرین وضعیت عزیزان در بند خود با ما گفتگو کرده اند که روز گذشته با حضور در مقابل زندان اوین و پس از فریاد الله اکبر افطار نموده اند. به گفته خانم محتشمی پور، همسر مصطفی تاجزاده برنامه افطار در مقابل زندان اوین ادامه خواهد داشت و آنان در پشت دیوارهایی که عزیزان دربندشان افطار می کنند روزه خود را خواهند شکست. ملکی در دوران درمان بازداشت شد خانواده محمد ملکی نمیدانند این استاد دانشگاه توسط چه ارگانی بازداشت شده و به کجا منتقل شده است. عمار ملکی، پسر محمد ملکی در این زمینه به "روز" گفت: روز گذشته ساعت هشت و نیم صبح، 5 مامور با حکمی که به پدرم نشان داده اند وارد خانه شده و با تفتیش خانه، پدرم و وسایل شخصی او را با خود برده اند. وی افزود: یکی از این مامورها که از بقیه مسن تر بود خیلی بی تربیتی کرده و رفتار بدی داشته و مادرم مانع از تفتیش منزل شده و گفته بود که من چگونه می توانم مطمئن باشم که اسلحه ای، الکلی یا مواد مخدری در خانه ام جاسازی نکنید و بعد نگویید که متعلق به آقای ملکی است. اما به هر حال تمام خانه را بازرسی کرده و فیلم هم گرفته اند و در پاسخ به مادرم گفته اند که فیلم را برای آقای حداد خواهند برد. به گفته عمار ملکی، ماموران کامپیوتر، بیش از 80 جلد کتاب، دست نوشته ها و مدارک شخصی آقای ملکی را با خود برده اند وی با عجیب خواندن بازداشت پدرش گفت: سالها است که خانه پدرم تحت نظر است و تلفن هایمان نیز کنترل می شود و آقایان نیک میدانند که پدر من به خاطر بیماری پروستات تحت درمان است و 3 ماه است از آمپول ها و داروهایی استفاده می کند که توان او را به کلی گرفته و حتی قدرت راه رفتن هم ندارد. از سوی دیگر موضع پدر من درباره انتخابات تحریم بود و در جریانات اخیر هم اصلا حضور نداشت چون موضع متفاوتی نسبت به انتخابات داشت. وی در عین حال که بسیار متاثر بود از بازداشت ها و شکنجه ها و وقایع اخیر اما موضعی نگرفته بود مگر اینکه با هدف دیگری او را بازداشت کرده باشند. عمار ملکی افزود: با توجه به نامه اخیر آقای کروبی و مقالاتی که در این موارد نوشته می شود و همیشه از پدر من به عنوان کسی که در در دهه 60 در زندان شکسته شده مثال می آورند من فکر میکنم پدر مرا بازداشت کرده اند تا شاهد این شکنجه ها آزاد نباشد.وی یادآور شد: آقایان از وضعیت بیماری پدر من اطلاع دارند و حتی از طریق برخی از افرادیکه آزاد شده اند پیغام فرستاده اند که ما میدانیم تحت درمان هست. عمار ملکی با بیان اینکه پدرش سال 80 بعد از آزادی از زندان مجبور شد به دلیل صدمات وارده 20 روز در بیمارستان بستری شود تصریح کرد: ان موقع پدرم دچار بیماری پروستات نبود و آنگونه شد و اکنون که به دلیل آمپول ها وداروهایی که ناچار از مصرف انهاست حتی تعادل راه رفتن ندارد هر اتفاقی برای او بیفتد مسولیت آن مستقیما برعهده تمام سران جمهوری اسلامی است چون با آگاهی کامل از بیماری ایشان، اقدام به بازداشت کرده اند.وی خواستار روشن شدن اتهام و دلیل بازداشت پدرش شد و هشدار داد که مسولیت هر اتفاقی برای این استاد دانشگاه برعهده مقامات جمهوری اسلامی است. در تیرماه سال 60 نیز دکتر ملکی به خاطر مخالفت با تعطیلی دانشگاه و طرح علنی مخالفت با انقلاب فرهنگی بازداشت شد و 5 سال زندانی بود. درگیری وزارت اطلاعات و دستگاه قضایی محمد رضا جلایی پور، بیش از 64 روز است که در زندان اوین زندانی است و در حالیکه روز چهارشنبه وثیقه آزادی او تودیع شده و قاضی حداد دستور آزادی او را صادر کرده، اما با گذشت 4 روز، خبری از آزادی او نیست. برخی اخبار حکایت از این دارد که بعد از تغییر و تحولات اخیر در وزارت اطلاعات، روند آزادی فعالان سیاسی و مطبوعاتی متوقف شده و این وزارتخانه مانع از آزادی این زندانیان است. بر اساس گزارش خبرنگار "روز" برخلاف صدور دستور آزادی جلایی پور، وزارت اطلاعات با دستور قاضی پرونده مخالفت کرده و قاضی پرونده نیز گفته است که هیچ کاری از دستش ساخته نیست.این قضیه درباره صادق نوروزی و سمیه توحیدلو نیز صدق می کند. حمیدرضا جلایی پور، پدر محمد رضا به "روز" گفت: پسرم 37 روز اول در سلول انفرادی بوده و بعد او را به سلولی در موتورخانه منتقل کرده بودند که به شدت گرم و پر از دود بوده و نمی توانست نفس بکشد و بعد از 3 روزیکه که در ان سلول به سر می برده دل یکی از نگهبانان به حال او سوخته و به مسول بند 209 اعتراض کرده که این پسر اینجا می میرد و او را از آن سلول خارج کرده و بازجویی اش را شروع کرده اند. وی افزود: در بازجویی ها به شدت بدرفتاری کرده اند و بازجوی محمدرضا حتی با کفش به سر او میزده که پسر من هم گفته از همه شما شکایت خواهم کرد و عموهای من شهید نشده اند که شما چنین رفتار کنید. آقای جلایی پور، با بیان اینکه بعد از اطلاع از این موضوع به قاضی حداد اعتراض کرده و بازجوی پسرش عوض شده گفت: هفته گذشته از ما 200 میلیون وثیقه خواستند که تامین کردیم و آقای حداد روز چهارشنبه در مقابل من دستور آزادی محمدرضا را به زندان اوین فاکس کرد و به ما گفت بروید مقابل اوین و ما رفتیم اما تا ساعت 3 بعد از نصف شب که در مقابل اوین منتظر بودیم هیچ خبری از آزادی پسرم نشد.وی افزود: پسر دومم 48 ساعت تمام در مقابل اوین منتظر بود اما خبری نشد و امروز باز به دادگاه انقلاب رفتیم که منشی آقای حداد هم دیگر رویش نمی شد چیزی بگوید فقط گفتند که بروید پیش قاضی مرتضوی. وی با بی سابقه خواندن چنین روندی گفت: فردا باز پی گیری خواهم کرد و سعی می کنم پیش آقای صادق لاریجانی و کمیته 3 نفره پی گیری قوه قضائیه بروم اما بعید میدانم محمد رضا را آزاد کنند.آقای جلایی پور توضیح داد: وزارت اطلاعات به این نتیجه رسیده بود که جریانات اخیر، جریانات اجتماعی و داخلی بوده و هیچ ارتباطی به خارج از کشور ندارد. اما با تغییراتی که در این وزارتخانه داده اند، اکنون محمود احمدی نژاد یک روز در میان به وزارت اطلاعات میرود و میخواهد باز بگویند که اینها انقلاب مخملی است و چون دستشان خالیست و هیچ چیزی ندارند به بچه ها در زندان فشار بیشتری می یاورند. وی با بیان اینکه اعتراف در بیرون زندان ارزش دارد گفت: من الان اعتراف می کنم که از آقای موسوی دفاع کرده ام و موسوی د نبال جمهوری اسلامی تمیزبود نه حکمرانی کثیف. حالا مرا نیز بگیرند و فشار بیاورند چه کسی اعترافات داخل زندان را باور خواهد کرد مگر کسی درباره ابطحی و عطریان فر باور کرد؟ لیست مرتضوی درباره کسانی که نباید آزاد شوندسمیه توحیدلو، وبلاگ نویس و عضو ستاد میرحسین موسوی نیز قرار بود همزمان با جلایی پور آزاد شود که او نیز هنوز آزاد نشده است. مادر این وبلاگ نویس جوان به "روز" گفت: 200 میلیون وثیقه تعیین کرده اند که ما تامینکردیم و قول داده اند که امروز سمیه را آزاد کنند. وی افزود: فردی در دادگاه انقلاب به ما گفت که وثیقه را تامین هم بکنید فرزندتان آزاد نخواهد شد و لیستی از سوی مرتضوی تهیه شده درباره کسانی که نباید آزاد شوند و سمیه هم به همراه جلایی پور و نوروزی جزو این لیست است. اما بعد همان فرد گفت شما وثیقه را بگذارید و ما هم تودیع کردیم و منتظر هستیم ببینیم امروز چه خواهد شد و توکلمان به خداست. آزادم نمی کنندروشنک سیاسی، عضو حزب کارگزاران سازندگی، بیش از 50 روز است که در زندان اوین زندانی و ممنوع الملاقات است. مادر این فعال سیاسی که از شدت ناراحتی توان سخن گفتن ندارد تنها به "روز" گفت که روشنک یک بار تماستلفنی کوتاهی گرفته و گفته بود تا 31 شهریور آزاد خواهد شد اما روز دوشنبه در تماس دیگری که از اوین گرفته گفته تا دی ماه منتظر من نباشید و مرا آزاد نمی کنند.آقای گودرزی، همسر روشنک سیاسی نیز با بیان اینکه هیچ پاسخ روشنی از سوی مسولان داده نمی شود به "روز" گفت: تاکنون هیچ یک از پی گیری های ما نتیجه ای نداشته و هیچ پاسخ روشنی نمی دهند و همچنان بلاتکلیف هستیم. وی افزود: همسر من در چارچوب مقررات قانونی کشور درزمان انتخابات فعالیت کرده است و تمام کارها و تلاش های او روشن و آشکار است و هیچ چیز مخفی ندارد برای همین اصلا انتظار نداشتیم چنین اتفاقی بیفتد و آقای گودرزی با تاکید بر اینکه همسرش را بی دلیل بازداشت کرده اند گفت: نه میدانیم اتهامی که به او زده اند چیست و نه خبر داریم که بازجویی های او تمام شده یا نه چون در تماس تلفنی که از اوین داشت نتوانست و اجازه ندادند درباره این مسائل صحبت کند.همسر روشنک سیاسی افزود: همسرم در آخرین تماسی که گرفته بود از نوع برخورد بازجویش شکایت میکرد اما نتوانست بیشتر در این مورد توضیح دهد. روشنک سیاسی در آخرین تماس تلفنی با خانواده اش گفته که به شدت تحت فشار است تا درباره روابط غیراخلاقی به دروغ اعتراف کند. همسر این فعال سیاسی در این زمینه گفت: ما در یک کشور اسلامی زندگی میکنیم و من امیدوارم کمی پایبندی دینی و اخلاقی در بازجوها وجود داشته باشد تا وارد حیطه های دروغ و غیر اخلاقی نشوند. سعیده کردی نژاد این هفته آزاد می شود؟سعیده کردی نژاد، دانشجو و عضو ستاد 88 نزدیک 60 روز است در بند 209 زندان اوین در بازداشت به سر می برد. مادر این فعال سیاسی به "روز" گفت: ما در زاهدان هستیم و واقعا درمانده بودیم که چه باید بکنیم اما از دفترآقای موسوی برای سعیده وکیل گرفتند و وکیل ایشان دیروز به من خبر دادند که سعیده این هفته آزاد خواهد شد. وی افزود: به گفته وکیل سعیده آقایان قول داده اند این هفته با قرار وثیقه، سعیده را آزاد کنند و ما به دنبال جور کردن وثیقه هستیم. به گفته خانم کردی نژاد، سعیده روز دوشنبه با خانواده اش تماس گرفته است. او گفت: سعیده فقط گفت که نگرانش نباشیم و هیچ حرفی درباره اتهام و بازجویی اش نتوانست بزند اما امیدوارم این هفته آزاد شود. از سوی دیگرقرار بازداشت مهسا امرآبادی، نیز به قرار وثیقه تبدیل شده و خانواده او وثیقه را تودیع کرده اند و امیدوارند امروز این روزنامه نگار آزاد شود. قرار بازداشت موقت برای بازداشت شدگان همزمان محمود سالارکیا معاون دادستان تهران از صدور قرار بازداشت موقت ۱۶۰ تا ۱۷۰ نفر از کسانی که وی آنها را "سران اغتشاش‌ها" معرفی کرده است، خبر داد. سالارکیا در گفتگو با ایرنا گفت: که تصمیم‌گیری درباره تمدید قرار بازداشت موقت یا تخفیف این قرار و تبدیل آن به وثیقه برای بازداشتی‌ها، به عهده دادگاه رسیدگی ‌کننده است. او افزوده که برای برخی از این افراد قرار بازداشت موقت صادر شده که سنگین‌ترین قرار است و برای برخی از آنها نیز، قرارهای تامین وثیقه یا کفالت صادر شده است و بازداشت‌شدگانی که طی این مدت آزاد نشده‌اند افرادی هستند که نتوانسته‌اند وثیقه مورد نیاز را تامین کنند. این اظهارات سالارکیا در حالی صورت می گیرد که خانواده های سه تن از بازداشت شدگان، وثیقه آزادی عزیزان دربندشان را تامین کرده اند اما هنوز خبری از آزادی انان نیست. سالارکیا همچنین تائید کرد که فیض‌الله عرب‌سرخی از اعضای سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی که در حوادث اخیر بازداشت شده، برای "درمان" به بیمارستان منتقل شده است. وب‌سایت نوروز هفته گذشته از انتقال آقای عرب‌سرخی از زندان به بیمارستان خبر داده بود.

شعری از مهندس عمار ملکی برای پدرش

پدر تقدیم به پدر مبارز و دردمندم دکتر محمد ملکی و تقدیم به تمامی پدران ظلم ستیز دربند پدر ای مانده زخم زجر کین بر جسم پاک تو پدر ای آنکه با درد عزيز حق و آزادی سرشته آب و خاک تو معطر گشته روحت از صفای رنج تو چون کوهی مقاوم روبروی تند باد ظلم و جهل و گنج تو ای چون يوسف اندر بند به جرم پاک بودن پاک تو ای افشاگر جور ستم کاران تو ای بی باک تو را اين بی خدايان میدهند آزار همانان پيروان مذهب ضحاک که خواب از چشمشان راندی تويی بر چشمشان خاشاک * * * عجب ياران دگر باره عزيزان خدا را می دهند آزار شده از اشک غم، چشم خدا نمناک و دستان خدا بار دگر بر دفتر تاريخ ظلمی را بود حکاک صبوری میکنیم آخر رسد روزی که گردد هر حسابی پاک * * * و اينجا در زمين بایر قدرت، نباشد ياور مظلوم مانند علی- آن کس که از درد ستم دارد گريبان چاک جوانمردی دگر...حاشاک. چه سلطان پرور است این خاک. * * * پدر، آزاده‎ی دربند همه دلتنگ ديدارت که بی تو روح و جان غمناک نجاتت را ز حق جوييم گشوده دستمان تنها به سوی درگه افلاک... تو تنها ياوری يا رب تو داری بر جفا و دردمان ادراک عمار ملکی شهریور 88

بی بی سی: بازداشت محمد ملکی، رئیس اسبق دانشگاه تهران

محمد ملکی پیش از انتخابات ریاست جمهوری اعلام کرده بود در انتخابات شرکت نخواهد کرد محمد ملکی، اولین رئیس دانشگاه تهران بعد از انقلاب سال ۱۳۵۷ در این کشور، روز شنبه و در منزلش دستگیر شد. قدسی میرمعز، همسر محمد ملکی، به بی بی سی فارسی گفت پنج مامور که خود را "ماموران اطلاعات" معرفی کرده و گفته اند از قاضی حداد، معاون دادستان تهران حکم دارند، ساعت ۸ صبح شنبه ۳۱ مرداد به خانه آقای ملکی رفته و بعد از دو ساعت تفتیش منزل و سوال و جواب از آقای ملکی، او را با خود برده اند. خانم میرمعز گفت این ماموران هارد رایانه، ۸۵ جلد کتاب و مقادیری از دستنوشته های آقای ملکی را با خود برده اند. هنوز هیچ مقام رسمی درباره بازداشت آقای ملکی اظهارنظری نکرده و دلیل دستگیری او نیز مشخص نیست. به گفته خانم میرمعز ماموران به او گفته اند دلیل دستگیری محمد ملکی، "ارتباط با منافقین" است. اتهامی که به گفته خانم میرمعز کاملا بی اساس است. بشنوید گفتگو با قدسی میر معز، همسر محمد ملکی گزارش مریم افشنگ بی بی سی فارسی به نظر می رسد این دستگیری در ادامه بازداشت نیروهای فعال سیاسی منتقد دولت در دو ماهی که از انتخابات ریاست جمهوری می گذرد، باشد. محمد ملکی از جمله مخالفان سیاسی حکومت جمهوری اسلامی است. او پیش از انتخابات دوره دهم ریاست جمهوری ایران در نوشته ای اعلام کرده بود به دلیل سوابق کاندیداها و ساختار سیاسی ایران، در انتخابات شرکت نخواهد کرد. بعد از انتخابات نیز نوشته یا بیانیه یا عکس العملی از جانب او درباره وقایع ایران منتشر نشده است. محمد ملکی اولین رئیس دانشگاه تهران بعد از انقلاب بود که با انقلاب فرهنگی و بسته شدن دانشگاه ها، از این سمت برکنار شد. آقای ملکی که اکنون ۷۶ سال دارد، از سال ۱۳۶۰ تا ۱۳۶۵ در زندان بود و بعدها یک بار دیگر نیز در سال ۱۳۷۹ به همراه تعدادی از فعالان ملی - مذهبی دستگیر شد و مدتی را در زندان گذراند. به گفته همسر آقای ملکی، او به سرطان پروستات مبتلاست و از بیماری دیابت و نارسایی های قلبی نیز رنج می برد و عملا در منزلش بستری بوده است. ---------------------------------------------------------------------------------------- لینک فایل صوتی مصاحبه رادیو فرانسه با همسر دکتر محمد ملکی http://telechargement.rfi.fr.edgesuite.net/rfi/persan/audio/modules/actufa/R116/PERSPECTIVE_2_OKOKOK.mp3.asx ------------------------------------------------------------------------------------ لینک فایل صوتی مصاحبه بی بی سی با همسر دکتر ملکی http://www.bbc.co.uk/persian/iran/2009/08/090822_maleki.shtml

دکتر محمد ملکی هم بازداشت شد • گفت‌وگو با همسر او

می‌کردم اگر با این حال بد در رختخواب بمیرم، وجدانم ناراحت است. اما اگر زیر دست شما بمیرم، پیش این جوان‌ها سربلند می‌شوم که این همه تلاش کردند. دکتر محمد ملکی هم بازداشت شد • گفت‌وگو با همسر او دکتر محمد ملکی، رییس پیشین دانشگاه تهران، صبح روز شنبه دستگیر شد. ماموران امنیتی، دیسک کامپیوتر، کتاب‌ها و دستنوشته‌ها، رسیور ماهواره و گوشی موبایل وی را نیز با خود برده‌‌اند. دکتر ملکی سرطان دارد و ۷۶ ساله است. گفتگو با خانم قدسی میرمعز، همسر دکتر ملکی: چگونه و با چه شرایطی دکتر ملکی را بازداشت کردند؟ ساعت هشت صبح بود. هنوز بیدار نشده بودیم. ایشان سرطان پیشرفته، آریتمی قلب، دیابت و ضعف و پادرد دارد و معمولا در رختخواب است. من در را که باز کردم، دیدم یک آقایی پایش را لای در گذاشته و می‌خواهد بیاید تو. گفتم چه خبر است؟ با لحن توهین آمیز و بی‌ادبانه‌ای گفت: دکتر کو؟ آمده‌ایم او را ببریم. گفتم همین‌جوری که نمی‌شود داخل بیایید. باید حکم داشته باشید. درثانی معمولا می‌روید خانه مردم یک چیزی می‌گذارید و من نمی‌دانم می‌خواهید خانه ما چه بگذارید. حالا حکمی همراه داشت؟ یک کاغذ معمولی داشت که دستش بود و آن را نشان داد. چه در آن نوشته شده بود؟ من عینک نداشتم ولی گفتم به‌هرحال نمی شود تو بیایید. همینطور که ما داشتیم صحبت می‌کردیم، دکتر خودش آمد و حکم را دید و گذاشت وارد شوند. چند نفر بودند؟ پنج نفر. یکی همان فرد بی‌تربیت که پایش را لای در خانه ما گذاشته بود. سه نفر جوان دیگر حدود سی تا سی و پنج ساله و یک آقای مسن و محترم حدود ۶۰ ساله. آنها رفتند اتاق دکتر و گفتند می‌خواهیم خانه را بگردیم. گفتم اجازه نیست خانه مرا به هم بریزید. گفتند هرجا برویم، شما هم بیایید. من گفتم اول باید صبحانه و دواهای دکتر را بدهم. نشستند تا من کارهای همسرم را انجام دادم. بعد شروع کردند به گشتن خانه و زیر و رو کردن کامپیوتر. من اعتراض کردم و گفتم شما آمده‌اید خانه زندگی ما را به هم بریزید یا دکتر را بازداشت کنید. بزرگترشان که مودب‌تر بود گفت ما باید حتما هارد دیسک کامپیوتر را ببریم. من گفتم دست به کامپیوتر نزنید، حتما یک انگولکی می‌کنید و چیزی در کامپیوتر ما می‌گذارید تا مصیبتی برای ما درست کنید. چیز دیگری هم بردند؟ موبایل دکتر و کتابهایش را برداشتند. به موبایل من که مدت‌ها بود شارژ نداشت، کمی ور رفتند و بعد دیدند به درد نمی‌خورد. کتاب‌ها همه مجاز بودند. من گفتم آقا حیف شد. شما به ته این کتاب‌ها رسیدید. این دفعه پنجم است که خانه ما می ریزید. قبل از شما همه را برده‌اند. دیر رسیدید. برای بازداشت ایشان چه دلیلی آوردند؟ هیچ. در ضمن رسیور ماهواره را هم بردند. گفتم چرا این را می‌برید. گفتند می‌نشینید فیلم‌های مقاومت را تماشا می‌کنید. من هم گفتم پس شما از این جوان‌های توی خیابان می‌‌ترسید؟ آن جوان بی‌ادب اولی گفت: دکتر ملکی با منافقین است. من گفتم نخیر. ایشان کاملا مستقل است. بعد چه شد؟ این‌ها در تمام مدت داشتند فیلمبرداری می‌کردند و صداها را هم ضبط می‌کردند. از تمام سوراخ سنبه‌های خانه ما فیلم گرفتند. من آخرش گفتم آقا دوربین را روی من زوم کن. من می‌خواهم جلوی شما به شوهرم بگویم که در زندان زود اعتراف کند تا آزار نبیند. او پیش از انتخابات مریض و بستری بوده و هیچ فعالیتی نداشته و حتی اصلا رای نداده است. همسر من بدون همراهی کسی نمی‌تواند از خانه بیرون برود. نگفتند به شما که آقای ملکی را کجا می برند؟ آن آقای محترم که بزرگترشان بود گفت ما می‌رویم وزارت اطلاعات نزد آقای حداد. من گفتم به اقای حداد بگویید، شما هم در سال ۸۰ از شوهر من می‌ترسیدید و هم الان. ماموران آقای حداد، سال ۸۰ زیر بغل همسر مرا که مریض بود، گرفتند و و او را لنگان لنگان آوردند سر عقد پسرم. الان هم دارند زیر بغل‌اش را می‌گیرند تا ببرند دوباره زندان. بعد من به دکتر مولایی وکیل همسرم خبر دادم که مسئله‌اش را پیگیری کند. خود آقای ملکی هنگام رفتن از خانه چه گفتند؟ دکتر به آنها گفت من از شما تشکر می‌کنم که مرا می‌برید. گفت من فکر می‌کردم اگر با این حال بد در رختخواب بمیرم، وجدانم ناراحت است. اما اگر زیر دست شما بمیرم، پیش این جوان‌ها سربلند می‌شوم که این همه تلاش کردند. چه احساسی دارید؟ ما به این بازداشت‌ها عادت کرده‌ایم. در سال شصت که ریختند خانه ما، یک کمد وسایل مرا ضبط کردند. هرچه گفتم این‌ها مال من است گوش ندادند. شناسنامه، گواهینامه رانندگی، دفترچه بیمه و بسیار مدارک من در آن کمد بود. هرگز هم آنها را پس ندادند. من مجبور شدم شناسنامه المثنی بگیرم. این وضع زندگی ما در این کشور است. تنها باید تکرار کنم که من پنجاه سال است همسر ملکی هستم. او همیشه سیاسی بوده اما با هیچ دسته و گروهی کار نکرده است. از خیلی‌ها دفاع کرده که حق شان ضایع شده اما خودش همیشه مستقل بوده است. مهیندخت مصباح

دکتر محمد ملکی با هجوم به منزل ایشان بازداشت شد

ساعت هشت و نیم صبح امروز شنبه 31 مرداد، 5 مامور اطلاعات به منزل دکتر محمد ملکی هجوم آورده و به گشتن کامل منزل پرداخته و نهایتا ایشان را دستگیر کرده اند. ماموران که همگی علوی همدیگر را خطاب میکردند، هشتاد جلد کتاب، مدارک شخصی ایشان، کامپیوتر، دفترچه یادداشت و دیگر مدارک را ضبط کرده اند. ماموران با دو خودرو به خانه هجوم آورده و با خودروی پرشیا طوسی به شماره 14م26422 دکتر ملکی را برده اند. هجوم ماموران با اعتراض شدید همسر دکتر ملکی، خانم میرمعز، همراه بوده است. همچنین ماموران در حین گشتن خانه از تمامی خانه فیلمبرداری کرده اند و وقتی همسر دکتر ملکی علت فیلمبرداری را جویا شده اند، گفته اند که میخواهیم فیلمها را به قاضی حداد بدهیم. لازم به ذکر است که دکتر محمد ملکی بیش از 3 ماه است که مشغول مداوای سخت بیماری پروستات هستند و با توجه به تزریق دارو، دارای ضعف جسمی اثرات این دارو هستند و اغلب در منزل در حال استراحت بودند. البته با توجه به کنترل کامل تلفنها و محیط اطراف خانه دکتر ملکی، ماموران اطلاعات از مساله بیماری و درمانی ایشان بی اطلاع نبوده و نیستند.

پیام دکتر ملکی به استادان و دانشجویان

بسم الحق عزيزانم؛ خوشحالم که بار ديگر شما را در کنار هم و دست در دست هم براي دفاع از آزادي در سنگر آزادي ميبينم. دگر بار شاهد بوديم که خون پاکِ دختران و پسران دانشجو بر در و ديوار دانشگاه پاشيده ميشود. گرچه اميد دارم اين آخرين باري باشد که چنين صحنه هايي را مي ببينم، اما تاريخ نشان داده است که تا ظلم و ظلم ستيزي هست، رخ دادن چنين حوادث تلخي که به دست جانيان آدم خوار و قدرت بدستان جنايتکار صورت ميگيرد امري دور از ذهن نيست. از آن روز که خون سه آذر اهورائي در دانشکده فني دانشگاه تهران بر زمين ريخت، تا کنون بارها و بارها در قدرت مداري شاه و شيخ، چنين وقايع دردآوري را به نظاره نشسته ايم. اگر دانشگاه مفتخر است که مدال " سنگر آزادي" بودن را به سينه دارد، مگر نه به اين سبب است که سنگر جايگاه حمله و دفاع است؟ اگر دانشجويان فرياد ميکنند که " ما زن و مرد جنگيم، بجنگ تا بجنگيم"، از اين رو نيست که دانشگاهيان همه وقت آماده ي دفاع از سنگر در برابر هجوم آدمکشان و دشمنان آزادي و برابري بوده و هستند؟ نگاهي به آنچه پيش و پس از انقلاب ضد سلطنتي بر دانشگاه ها گذشته نشانگر اين واقعيت است که دشمنان آزادي هرگز نتوانسته اند يا نخواسته اند بفهمند که بسياري از دانشگاهيان که دل در گروي آزادي مردم دارند ، هيچگاه اجازه نخواهند داد سنگر آزادي به دست استبداديان تسخير شود. تاريخ گواه است هر گاه دانشگاهها مورد هجوم دشمنان قرار گرفته اند، همبستگي ميان استاد و دانشجو سد محکمي در برابر استبداديان به وجود آورده است. امروز مطلع شدم جمعي از استادان عزيز در مسجد دانشگاه تهران و ساير دانشگاه ها گرد هم آمده اند و دست به تحصن زده اند. اين صحنه ناخودآگاه مرا به 31 سال پيش برد، به تحصن 25 روزه ي استادان پيش از انقلاب که موجب پيروزي مردم در بازگشائي دانشگاهها شد. من به نام يک خدمتگزار قديمي دانشگاه اين همبستگي را تبريک و تهنيت ميگويم و مطمئن هستم شما پيروزيد. در پايان لازم است به يک نکته اشاره کنم و آن اينکه بارها از زبان کساني ميشنوم که به مردم و دانشجويان سفارش ميکنند از خشونت بپرهيزند. بهتر نيست به کساني که انواع سلاح سرد و گرم در اختيار دارند و بي رحمانه به مردمي که با دست خالي و متمدنانه اعتراض ميکنند، در کوي و برزن و خانه و خيابان حمله ميکنند و خون بيگناهان را بر زمين ميريزند اين توصيه را بنمايند؟ عزيزانم؛ اين همبستگي بر شما و ملت ايران مبارک باد و اگر بدليل کسالت موفق نشدم در کنار شما باشم شرمنده ام. اميد که پيروزباشيد و از سنگر آزادي با تمام توان پاسداري کنيد. همکار کوچکتان استاد بازنشسته دانشگاه تهران دکتر محمد ملکي 27 خرداد 88

نامه دکتر محمد ملکی به احمدی نژاد : از یک معلم کهنسال به یک معلم جوان

بسم‌الحق
با نامِ آزادی، آگاهی و عدالت
نامة سرگشادة دکتر محمد ملکی اردیبهشت‌ماه 1385 جناب آقای محمود احمدی‌نژاد؛ 1. شما مانند یک مصلح جهانی و یک مبشر و منذِر آسمانی مطالبی را با رئیس‌جمهور آمریکا مطرح کرده‌اید، با این تفاوت که تا آنجا که در کتب مقدس آمده است پیامبرانی مانند ابراهیم، موسی، عیسی و محمد (ص) و همة مصلحان در برخورد با حاکمانِ ظالم و جائر اول با زبان لَیِّن و مهرورزانه سخن می‌گفتند و بعد برای نجات مردم از سلطه و ستم به خشونت روی می‌آوردند اما شما اول با خشونت کار را آغاز کردید و کلماتی که برازندة یک «هادی» نبود به‌کار بردید و حال با زبان ملایم و دیپلماسی با بوش سخن می‌گویید. 2. می‌کوشم با ذکر کلمات و جملاتی که شما به‌کار برده‌اید پاسختان را بشنوم اگرچه شما درصدد اصلاح جامعة بشری هستید و دانشجویان از جامعة ایران سخن می‌گویند. جناب آقای احمدی‌نژاد؛ شما نامة خود را با این جملات آغاز می‌‌کنید که قسمتهایی از آن را عیناً می‌آورم: آقای جورج بوش؛ رییس‌جمهور ایالات متحده آمریکا مدتی در این اندیشه بودم چگونه می‌توان تناقضات غیرقابل انکار موجود در صحنة بین‌المللی را که مدام مورد بحث محافل مردمی به‌خصوص مجامع سیاسی و دانشجویی است توجیه کرد. سئوالات زیادی در این مورد بی‌جواب مانده است لذا تصمیم گرفتم شمه‌ای از این تناقضات و سئوالات را مطرح کنم شاید فرصتی برای تصحیح آنها فراهم آید. آیا می‌شود پیرو حضرت مسیح (ع) پیامبر بزرگ الهی بود، خود را متعهد به حقوقِ بشر دانست، لیبرالیسم را الگوی تمدن معرفی کرد، با گسترش سلاح‌های هسته‌ای و کشتار جمعی اعلام مخالفت نمود، مبارزه با تروریسم را شعار خود قرار داد و در نهایت برای تشکیل جامعة واحد جهانی تلاش کرد جامعه‌ای که قرار است حضرت مسیح (ع) و صالحان زمین در آن حکومت کنند. اما در عین حال کشورها مورد تعرض قرار گیرند. جان و حیثیت و هستی افراد از ارزش ساقط شود و مثلاً فقط با احتمال حضور چند نفر مجرم در یک روستا یا شهر یا کاروان تمام آن روستا یا شهر یا کاروان به آتش کشیده شود. آقای احمدی‌نژاد؛ همانطور که قبلاً گفتم من چون یک معلم هستم غالباً در معرض سئوالات گوناگون قرار می‌گیرم. روزی دانشجویی که ته‌لهجة آذری داشت از من سئوال کرد و گفت: جناب استاد، من پرسشی دارم و از شما می‌خواهم مشکل مرا که سالهاست فکرم را به‌خود مشغول کرده حل کنید چون من در این جریانات تعدادی از نزدیکان خود را از دست دادم و زندگی‌ام دگرگون شد. شما حتماً می‌دانید در اوایل انقلاب سپاه پاسداران و نظامیها به چند روستا از جمله «قارنا» و «ایندرقاش» حمله کردند و تعداد کثیری زن و بچة مردم را کشتند و حتی به حیوانات هم رحم نکردند با بهانة اینکه تعدادی از ضدانقلاب در این روستاها نفوذ کرده‌اند. به من بگویید حکومتی که خود را مسلمان و پیرو پیامبر محبت و دوستی و ائمه می‌داند با کدام منطق دینی، اخلاقی و قانونی به این عمل زشت و ننگین دست زد؟ جالب اینکه بعدها با توضیحات آقای حسنی (امام‌جمعه ارومیه) و آقای جلایی‌پور که آن روز فرماندار مهاباد بود و امروز از سردمداران «اصلاحات» است و با همفکرانش می‌خواهند «جبهة دموکراسی‌خواهی و حقوق بشر» تشکیل دهند در جواب یکی از دانشجویان خواجه نصیر که در این مورد سئوال کرده بود با عصبانیت گفته بود «باز چرا موضوع کردستان را پیش کشیدید این موضوع دیگر تمام شده است هر که در قدرت باشد همین کار را انجام می‌دهد» در اینجا دانشجوی دیگری سئوال کرده بود «پس چرا شما به قتلهای زنجیره‌ای اعتراض می‌کنید؟». جناب آقای احمدی‌نژاد؛ آن روزها شما جزء سپاه و بسیج و کسانی بودید که اقدام به این کارها می‌کرد یا حداقل از آنها اطلاع کامل داشتید به من پاسخ دهید این اقدامات با کدامیک از ارزشهای اسلامِ شما که مدعی آن هستید تطابق دارد؟ با منش و روش محمد (ص) پیامبر، یا آنچه در قرآن کریم آمده یا روش ائمة اطهار؟ جناب آقای احمدی‌نژاد؛ در دنبالة مقاله به مسائلی اشاره کرده‌اید که واقعاً قابل تعمق بسیار است. نوشته‌اید: شاید بدانید من یک معلم هستم. دانشجویان می‌پرسند این اقدامات را چگونه می‌توان با ارزشهای *** این کلام از جمله تعهد به آیین حضرت مسیح (ع) پیامبر صلح و رحمت تطبیق داد. متهمانی در گوانتانامو در بند هستند که محاکمه نمی‌شوند، به وکیل دسترسی ندارند، خانوادة آنان نمی‌توانند آنان را ببینند و در خارج کشور خود نگهداری می‌شوند و هیچ نظارت بین‌المللی بر آنان نیست. معلوم نیست اینها زندانی هستند، اسیر جنگی‌ هستند، متهم‌اند یا محکوم. بازرسان اتحادیة اروپایی تأیید کرده‌اند که زندانهای مخفی در اروپا وجود دارد. من نتوانستم ربودن افراد و نگه‌داشتن آنان را در زندانهای مخفی با هیچیک از نظامهای قضایی دنیا تطبیق دهم و نفهمیدم این اقدامات با کدامیک از ارزشهای صدر این مقال تطابق دارد با تعلیمات حضرت مسیح (ع) یا حقوقِ بشر یا ارزشهای لیبرالیسم. آقای احمدی‌نژاد؛ یک روز دانشجویی سر کلاس برخاست و گفت: استاد، من شنیده‌ام شما، هم در نظام شاهی و هم در نظام اسلامی زندانی بوده‌اید. من نتوانستم این مشکل را برای خود حل کنم که چگونه می‌شود یک استاد دانشگاه را به زندان برد و اصولاً دلم می‌خواهد بدانم زندان در نظام اسلامی چگونه جایی است و با شما در زندان چه می‌کردند؟ گفتم پسرم من در سالِ 1339 وقتی مانند شما دانشجو بودم به‌دلیل پخش اعلامیه علیه دیکتاتوری شاه به زندان انفرادی قزل‌قلعه افتادم. من از زندانهای شاه و جنایاتی که در آن صورت می‌گرفت و شکنجه‌های وحشتناکش در اینجا سخنی نمی‌گویم چون نظام شاهی هر چه می‌کرد و هر جنایتی مرتکب می‌شد نام دین و خدا و پیامبر و اسلام روی آن نمی‌گذاشت اما در جمهوری اسلامی شاهد صحنه‌هایی بودم و بلاهایی سرِ خودم آوردند که گفتن آنها جز زنده کردن درد و رنج و بی‌رحمی‌ها اثر دیگری ندارد. من شاهد بودم روزانه ده‌ها و صدها جوان از 15 سال به بالا را به جوخة اعدام سپردند و تعداد کثیری که زیر شکنجه‌ها تحمل نیاوردند شهید شدند و در قزلحصار چیزی به‌نام «قیامت» دیدم که شاید در تمام دنیا بی‌سابقه باشد و در همانجا شاهد بودم صدها دختر جوان روانی شده بودند و به آنها تجاوز جنسی شده بود و اینها که می‌گویم افسانه نیست می‌توانی گوشه‌های کوچکی از این همه جنایت را در کتاب خاطرات آیت‌الله منتظری که آن موقع قائم‌مقام رهبری بود بخوانی. خانواده‌ام پس از دستگیری من در سال 60 ماه‌ها از وضعم بی‌اطلاع بودند و در زندان سال 80 ماه‌ها در یک زندان مخفی که خانواده‌ام نمی‌توانستند مرا ملاقات کنند به‌سر بردم. حال اگر بخواهم از وضع و چگونگی این زندانها برایت بگویم مثنوی هفتاد من کاغذ می‌شود. انشاءالله روزی حقایق روشن خواهد شد و همگان خواهند فهمید چه جنایات وحشتناکی در زندانهای جمهوری اسلامی به‌نام خدا و دین اتفاق افتاده است. آقای احمدی‌نژاد؛ شما از زندانهای «گوانتانامو» سخن می‌گویید. طبیعی است بوش و دیگر عوامل امپریالیسم و سرمایه‌داری برای حفظ منافع خود از هیچ جنایتی خودداری نمی‌کنند و فردا هم به قول شما باید جواب دهند که اعمالشان با کدامیک از صدرِ مقال تطابق دارد با تعلیمات حضرت مسیح (ع) یا حقوق بشر یا ارزشهای لیبرالیسم. اما شما به‌طور قطع شاهد صحنه‌هایی در زندانهای ایران بودید و شاید هم خودتان یکی از عوامل اجرایی آن بوده‌اید. راستی اگر وجدانی در کار هست فردا جواب خدا و محمد (ص) و ائمة دین که به‌نام آنها حکومت می‌کنید را چگونه خواهید داد؟ آقای احمدی‌نژاد؛ در نامه به آقای بوش در جایی نوشته‌اید: آیا واگذار نمودن حق سرنوشت تمام سرزمین فلسطین به صاحبان اصلی آن که در داخل و خارج فلسطین هستند اعم از مسلمانان و یهودیان و مسیحیان با اصولِ دموکراسی و حقوق بشر و تعلیمات انبیا منافات دارد؟ اگر منافات ندارد چرا با همه‌پرسی مخالفت می‌شود؟ این قبیل سخنان را تاکنون چند بار آقای خامنه‌ای هم در مورد فلسطین گفته‌اند. به‌نظر شما اگر دانشجویی سرکلاس درس از من بپرسد «استاد پس از گذشت 27 سال چرا اجازه نمی‌دهند این نسل که هیچ دخالتی در تعیین نظام جمهوری اسلامی نداشته و حالا می‌خواهد نظرش را در یک رفراندوم بگوید چرا با این کار مخالفت می‌کنند؟» من در جواب او چه بگویم؟ بگویم چون «آقا» تشخیص داده‌اند «مصلحت» نیست و در جمهوری اسلامی مصلحت از همة امور مهمتر است؟ در آن صورت دانشجویان نخواهند گفت مرگ خوب است اما برای همسایه! جناب آقای احمدی‌نژاد؛ در نامه‌تان به آقای بوش نوشته‌اید: از وظایف همة دولتها ایجاد امنیت و آرامش شهروندان است. مردم کشور شما و کشورهای همجوار نقاط بحرانی جهان چندین سال است احساس امنیت روانی ندارد. یادتان هست در دهة شصت آقای خمینی می‌گفت که هرکس باید مواظب اعمال و رفتار و آمد و رفت همسایه‌ها باشد که این یک وظیفة شرعی است و آن روزها که شما در کسوت پاسدار یا بسیجی مأمور اجرای این امر بودید چه به سر خانواده‌ها آوردید و شبانه‌روز چه خانواده‌هایی با شنیدن کمترین صدایی نزدیک خانه‌شان چنان وحشت می‌کردند که نزدیک بود قالب تهی کنند و مأمورین کمیته‌ها به هر خانه‌ای که دلشان می‌خواست می‌ریختند و وقتی از ایشان کارت شناسایی می‌خواستند اسلحه را به‌جای کارت نشان می‌دادند. بگذارید به شما که این مطالب را خوب می‌دانید بگویم شبِ 12 تیر ماه 1360 برای دستگیری من که آدمی شناخته‌شده بودم و با آن سن و سال اهل فرار نبودم 2 ساعت از نیمه‌شب گذشته درحالی‌که زن و بچه‌هایم در خواب بودند به خانه‌ام ریختند و با رفتاری وحشیانه دستگیرم کردند. این کارها که نمونه‌ای از آنها را گفتم نه از سوی سربازان آمریکایی در عراق که در تهران و از طرف سربازان گمنام امام زمان صورت می‌گرفت. شما که ارتباط نزدیک با این امام همام دارید بگویید آیا ایشان راضی به چنین اعمالی در نظامی که خود را مسلمان و پیرو محمد (ص) می‌داند هستند یا نه؟ آقای احمدی‌نژاد؛ در نامه به آقای بوش مطالبی فرموده‌اید که اگر یکی از دانشجویانم در مورد آن سئوالی کند پاسخی ندارم. لطفاً شما پاسخ دهید: در همة کشورها مردم هستند که هزینة دولتها را می پردازند تا دولتها به آنان خدمت کنند. سئوال این است که صدها میلیارد دلار هزینه‌های سالیانة لشگرکشی به عراق چه دستاوردی برای مردم داشته است؟ جنابعالی اطلاع دارید در بعضی از ایالات کشور شما مردم در فقر و تنگدستی هستند هزاران نفر بی‌خانمان زندگی می‌کنند، بیکاری معضل بزرگی است و این مشکلات کم و بیش در سایر کشورها هم هست آیا در چنین شرایطی آن حجم عظیم لشگرکشی و آن هزینه‌های هنگفت از خزانة مردم توجیه‌پذیر است و با اصولِ پیش‌گفته تطابق دارد؟ آقای احمدی‌نژاد؛ شما در جنگ ایران و عراق شرکت داشتید و پس از فتح خرمشهر به‌احتمال زیاد از طرفداران ادامة جنگ و ورود به خاک عراق و از شعاردهندگان «راه قدس از کربلا می گذرد» یا «جنگ جنگ تا رفع فتنه در عالم» یا «تا رسیدن به کربلا یک الله‌اکبر باقی است» و از این نوع شعارها بودید. به‌نظر شما که از سرداران جنگ بودید و حتماً می‌دانید ادامة جنگ، گذشته از تلفات بسیار انسانی چند صد میلیارد دلار روی دست این مردم گذاشت و چه اثری روی فقر اکثریت مردم ایران طبق آمارهای رسمی خودتان گذاشته است، به دانشجویان پاسخ دهید آیا نتیجة ادامة جنگ جز فقر و فساد و بیکاری و نوشیدن جامِ زهر از سوی آقای خمینی چه ثمری داشت و اگر آقای بوش باید جواب عیسی مسیح صلح‌دوست را بدهد شما چگونه از نظر اسلامی این کار را توجیه می‌کنید؟ جناب آقای احمدی‌نژاد؛ مرقوم فرموده‌اید: آیا می‌خواستیم عدالت برپا کنیم یا فقط از گروه‌های خاصی حمایت می‌کردیم و به قیمت فقر و تنگدستی عدة زیادی از مردم عدة اندکی را به ثروت و مقام رساندیم و رضایت آنان را بر رضایت خدا و مردم ترجیح دادیم؟ آیا از حقوقِ‌ مردم و محرومین دفاع کردیم یا آنان را نادیده گرفتیم؟ آیا از حقوقِ انسانها در سراسرِ جهان دفاع کردیم یا اینکه با تحمیل جنگ و دخالتهای غیرقانونی در امور کشورها و با ایجاد زندانهای مخوف عده‌ای را به بند کشیدیم. آیا امنیت و صلح را برای جهان رقم زدیم یا سایة تهدید و زور را در جهان گستردیم؟ آیا به ملت خود و سایر مردم جهان راست گفتیم یا اینکه حقایق را وارونه جلوه دادیم؟ آیا طرفدار مردم بودیم یا طرفدار اشغالگران و ستمگران؟ آیا در حکومتِ ما منطق عقل، اخلاق، صلح، عمل به تعهدات، گسترش عدالت، خدمت به مردم، رفاه و پیشرفت و حفظ کرامت انسانی مورد توجه بوده یا زور اسلحه، تهدید، ناامنی، بی‌توجهی به مردم، عقب انداختن پیشرفت و تعالی ملتها و پایمال کردن حقوقِ انسانها؟ و بالاخره خواهند گفت آیا به آنچه سوگند یاد کردیم در خدمت به مردم که وظیفه و تعهد اصلی ماست و به آیین پیامبران پایبند بودیم یا خیر؟ آقای احمدی‌نژاد؛ جمعی از دانشجویان می‌گویند ما هم عیناً همین سئوالات را از آقای احمدی‌نژاد داریم. ایشان که از روز اول جزئی از حکومت بودند و همکار قدرت در سمت فرمانداری و استانداری و شهرداری تهران و استادی دانشگاه و فرماندهی سپاه و غیره و غیره و اگر از زندانهای مخوف صحبت می‌کنند مقصودشان کدام زندان است؟ مگر از زندانهای اوین و رجایی‌شهر و قزل‌حصار و زندانهای جای‌جای وطن مخوفتر هم وجود دارد؟ به وجدان خود مراجعه کنند. آیا آنچه ایشان هنگام انتخابات به مردم وعده دادند راست بود؟ آیا در این مدت با مهرورزی و عدالت با مردم رفتار کردند یا برخوردشان با کارگران شرکت واحد و زنان و غیره به وحشیانه‌ترین وضع بود؟ راستی چه‌کسی به مردم راست می‌گوید و چه‌کسی دروغ؟ آقای احمدی‌نژاد شما خودتان در یک جلسة عمومی جواب دانشجویان را بدهید. راستی شما به آیین پیامبران به‌ویژه اسلام پایبند بودید یا خیر؟ آن عدالتی که نظام جمهوری اسلامی برپا کرد را کجا می‌توان دید؟ کاخهای میلیاردی، برجهای سربه‌فلک‌کشیده، ثروتهای بادآوردة جمعی از وابستگان به حکومت و در کنار آن حلبی‌آبادها و پلاستیک‌آبادها و صدها و هزاران کارتن‌خواب اینها نشانة عدالت در نظام شماست. شما چشمانتان را تنها به خارج از کشور دوخته‌اید کمی هم به وضع مردم خودمان بیاندیشید تا از اینکه خود را پیرو اسلام عدالت‌خواه و حکومت عدل علی و از منتظرین امام زمان (ع) ـ که باید عدل و داد برپا کند ـ می‌دانید اظهار شرم نموده و جوابگو باشید. جناب آقای احمدی‌نژاد؛ نوشته‌اید: براساس کلام الهی همة ما به پرستش خدای یگانه و تبعیت از رسولان الهی دعوت شده‌ایم. براستی خدا و رسولان الهی در کجای قرآن و سنت به شما گفته‌اند که به حکم یک نفر طی چند روز هزاران زندانی را که دوران محکومیت خود را می‌گذراندند از دم تیغ بگذرانید؟ آیا شما از این جریانات اطلاع نداشتید؟ از قتلهای زنجیره‌ای چطور؟ از شکنجة دانشجویان و شهادت زهرا کاظمی چطور؟ آقای احمدی‌نژاد شما را به خدا اینقدر مردم را بی‌هوش و بی‌اطلاع نپندارید. مردم شما و امثال شما را خیلی خوب می‌شناسند و فریب حرفها و اعمالتان را نمی‌خورند. بگذارید سخن را با نوشتة خودتان به‌پایان برسانم. ما چه بخواهیم چه نخواهیم جهان به سمت خداپرستی و عدالت به پیش می‌رود و ارادة خدا بر همه‌چیز غلبه خواهد کرد. بله جهان به سمت خداپرستی پیش می‌رود اما خدای رحمان و رحیم که انسانها را دوست دارد و به آنها محبت می‌کند نه خدای شما که زنان را به‌خاطر بیرون آمدن دو نخ مویشان با همان موها در جهنم آویزان می‌کند و مردان را به‌خاطر یک خطای کوچک به صلابه می‌کشد و تا ابد در آتش می‌سوزاند و مار غاشیه به جانشان می‌اندازد اما با ستمکاران و جنایت‌پیشگان به‌خاطر دو رکعت نماز دروغینشان مهرورزی می‌کند.

روزي که مردم درهاي دانشگاه را گشودند‏

نویسنده : حسنی سعادت دکتر محمد ملکي -پيرمرد با هر مشکلي بود ساعت 12 روز 17 آذر ماه سال 87 خود را به خيابان 16 آذر رساند. آن روز قرار بود دانشجويان ‏در دانشگاه تهران ياد و خاطره آن 3 آذر اهورايي که روز 16 آذر سال 32 بدست آدمکشان در ساختمان دانشکده فني شهيد ‏شدند را گرامي بدارند و ياد آن روز را که "روز دانشجو" نام گرفت، چون 55 سال گذشته در خاطره ها زنده کنند. ‏ پيرمرد وقتي وارد خيابان 16 آذر شد و خيل عظيم نيروهاي نظامي که با تمام تجهيزات دانشگاه را محاصره کرده بودند و در ‏کنار آنها لباس شخصي‎ها که کپه کپه در گوشه و کنار خيابان ايستاده بودند و نقشه‎ي حمله به دانشجويان را ميکشيدند را ديد، ‏نگران شد براي بچه ها، اما وقتي ديد آنها دست خالي در برابر نيروهاي انتظامي مانند شير مي‏غرند و با شکستن يکي از ‏دربهاي دانشگاه زير مشت و لگد وارد دانشگاه مي‎شوند و آنهمه نيرو و تجهيزات را به هيچ مي‎گيرند و خود را به درياي ‏دانشجويان داخل دانشگاه مي‎رسانند، خستگي و بيماري را از ياد برد و درحاليکه به بهانه‎ي استراحت به ديوار تکيه داده بود، ‏با مشاهده شور و هيجان دانشجويان اشک شوق مي‎ريخت و در خاطراتي که از خيابان 16 آذر و دانشگاه داشت، فرو رفت، ‏زيرا او بيش از 50 سال در دانشگاه تهران با دانشجويان زندگي کرده بود. مي‎دانست به ديوار ساختماني تکيه داده است که ‏سالها محل گارد دانشگاه بود و از همانجا رفت و آمد دانشجويان و استادان در خيابان‎ها و صحن دانشگاه را نظاره مي‎کردند و ‏در مواقعي آنها را زير نظر ميگرفتند و گاه گاه در حمله به دانشجويان و در محاصره و بستن دانشگاه به روي دانشجويان و ‏استادان شرکت داشتند. مي‎دانست بلافاصله بعد از فاجعه‎ي حمله به دانشکده فني و کشتار دانشجويان از سوي نظاميان شاه، ‏مردم اين خيابان را 16 آذر نام نهادند. پيرمرد روبروي دري که نام در دانشکده فني بر ان نهاده اند، نشسته بود و به ‏دانشجوياني که در خيابان جنوبي دانشکده فني جمع شده بودند و هر لحظه بر تعداد آنها افزوده مي‎شد مي‎نگريست. پيرمرد ‏درحاليکه به نيروهاي انتظامي و لباس شخصي ها که سراسر خيابان را اشغال کرده بودند نگاه ميکرد، چند صحنه از حوادثي ‏که شاهد آن بوده از جمله تحصن 25 روزه استادان در دبيرخانه دانشگاه پيش از انقلاب (29 آذر تا 23 دي ماه 57) و حمله ‏حزب‎اللهي ها به دانشگاه و اشغال آن و زد و خورد و کشته و مجروح شدن تعدادي از مردم و به تصرف درآوردن دانشگاه و ‏بالاخره بسته شدن دانشگاه براي چند سال به بهانه‏ي اسلامي کردن دانشگاهها و حوادث بوجود آمده در نتيجه‎ي اين کودتاي ‏فرهنگي پس از انقلاب را بياد آورد. ‏ پيرمرد به ياد آورد دولت از دانشجويان خواسته بود تا پايان روز دوشنبه اول ارديهشت 59 دفترهاي خود را تخليه کنند، اما ‏قبل از پايان مهلت، صبح دوشنبه به دانشگاه و دفتر يکي از گروههاي دانشجويي "دفتر پيشگام" که در سمت غربي خيابان 16 ‏آذر بالاي دبيرخانه قرار داشت، حمله شد و کشت و کشتار به راه افتاد و باصطلاح خودشان دولت بر دانشگاه مسلط شد تا هر ‏گونه که مي‎خواهد بر دانشگاه حکومت کند. ببندد، باز کند، دانشجويان و استادان را زير تيغ شکنجه و اعدام بفرستد با اين پندار ‏که صداي مخالفي از دانشگاه برنخيزد. ‏ صداي فرياد "مرگ بر ديکتاتور"، "زنده باد آزادي"، "ما زن و مرد جنگيم بجنگ تا بجنگيم"، "هيهات من الذله"،... که از ‏درون دانشگاه برمي‎خواست، رشته افکار پيرمرد را گسست. مشتهاي گره کرده‎ي دانشجويان و فرياد آزادي‎خواهي که پس از ‏‏30 سال هنوز بر فضاي دانشگاه سايه‎گستر بود، پرده‎اي از اشک در پيش چشمان پيرمرد ظاهر کرد. مامورين انتظامي ‏مردمي را که در آن محل جمع شده بودند متفرق مي‎کردند. پيرمرد از جا برخواست و به طرف دبيرخانه‎ي دانشگاه حرکت ‏کرد. به نرده هاي دبيرخانه تکيه داد. شعارهاي دانشجويان از دور به گوش مي‎رسيد. خاطره‎اي ديگر در او زنده شد. تحصن ‏‏25 روزه‎ي استادان در دبيرخانه‎ي دانشگاه و روز بزرگ بازگشايي دانشگاه به روي مردم (23 دي)، پيرمرد در حاليکه به ‏درب کوچک ورودي به محوطه‎ي باشگاه خيره شده بود، به ياد آورد روز 28 آذر سال 57 را که دانشگاه تحت محاصره شديد ‏بود و از ورود دانشجويان جلوگيري مي‏شد، اما استادان عضو سازمان ملي دانشگاهيان ايران حق داشتند از آن درب کوچک ‏وارد باشگاه شوند. وقتي در آن روز از ورود استادان هم جلوگيري شد، آنها تصميم گرفتند به طبقه‎ي پنجم که محل استقرار ‏مسئولين دانشگاه بود بروند و به ممانعت از ورود استادان و توهيني که به يکي از آنها شده بود اعتراض کنند و از رييس ‏دانشگاه بخواهند که از استادان عذرخواهي کند و دانشگاه را به روي دانشجويان و استادان باز نمايد.‏ از آنجا که مقامات دانشگاهي به اين درخواستها پاسخ مثبت ندادند، تحصن 25 روزه‎ي استادان آغاز شد که با پشتيباني کم نظير ‏مردم و گروههاي اپوزيسيون مواجه گرديد تا آنجا که روز 23 دي ماه استادان و مردم در کنار آيت‎الله طالقاني وارد دانشگاه ‏شدند و به اين ترتيب دانشگاه بار ديگر بازگشايي شد. ورود ده‎ها هزار زن و مرد به دانشگاه چنان رعب و وحشتي در حاکمان ‏بوجود آورد که شاه 3 روز بعد (26 دي) از ايران فرار کرد و کمتر از يک ماه نگذشت که نظام شاهي سقوط کرد. پيرمرد بار ‏ديگر بخود آمد. کف زدن ها و فرياد دانشجويان از درون دانشگاه به گوش ميرسيد. دلش شور مي‎زد، نگران بود. مي‎دانست ‏از فرداي آن روز به جان دانشجويان مي‎افتند و هزينه، اخراج و احضار و دستگيري و شکنجه و زندان را بر آنها تحميل ‏مي‎کنند. اما نگراني اصلي پيرمرد از پراکندن تخم نفاق و دودستگي و چنددستگي بين آنها بود. عملي که در درازاي تاريخ، ‏حاکمان ستم پيشه به آن متوسل شده‎اند زيرا ميدانند تا همبستگي وجود دارد، قدرت دانشجويان و ديگر اقشار جامعه مافوق همه ‏قدرتهاست. او بخاطر مي‎آورد تشکيل سازمان ملي دانشگاهيان ايران را که بين استادان عضو آن مطلقا اعتقاد شخصي مطرح ‏نبود و استادان مذهبي و غير مذهبي، مارکسيست هاي دو آتشه و مذهبي هاي سنتي، چپ و راست در کنار هم و همبسته و ‏يکدل در برابر ديکتاتوري ايستادند و دانشگاه را که سنگر آزادي از سوي مردم نام گرفته بود به محل اعتراض گروههاي ‏مختلف عليه نظام تبديل کردند و در کنار دانشجويان مبارز و مجاهد نقش اساسي در پيروزي انقلاب بازي کردند. پيرمرد فکر ‏‎کرد وقت آن فرا رسيده که دانشجويان با هر انديشه و تفکري در يک سازمان ملي گرد آيند و با تشکيل "سازمان ملي ‏دانشجويان ايران" که محل تجمع همه دانشجويان با هر گرايش فکري باشد، براي برقراري آزادي و برابري، يکدل و يک‎زبان ‏تلاش نمايند.‏

خلاصه ای از بيوگرافی دکتر محمد ملکی

استاد دانشگاه و اولين رئيس دانشگاه تهران بعد از پيروزی انقلاب اسلامی دكتر محمد ملكي فرزند حسين در بيستم تيرماه 1312 در تجريش ( شميران ) به دنيا آمد . تحصيلات ابتدايي و متوسطه را در تجريش و دارلفنون گذراند و سپس در دانشكده دامپزشكي دانشگاه تهران ادامه تحصيل داده و در سال 1340 در رشته بهداشت و صنايع غذايي فارغ التحصيل شده و بلافاصله به تدريس در دانشگاه تهران مشغول گرديد و دوره هاي تخصصي اين رشته را در اتريش و انگلستان گذراند .از سال 1330 فعاليتهاي سياسي را در سالهاي آخر دبيرستان آغاز كرد و در جنبشهاي دانشجويي و نهضت مقاومت ملي و جبهه ملي اول ادامه داد و همواره از فعالين مبارزه بود . در سال 1339 در ارتباط با ورود نيكسون و فعاليتهاي دانشجويي دستگير و به زندان ساواك افتاد . بعد از آزادي به مبارزه عليه رژيم شاه ادامه داد . در جريان انقلاب رابط ايران و خارج از كشور در ارتباط با دانشجويان و دريافت پيام هاي آيت الله خميني و تكثير و توزيع آنها بود . تحصن هاي استادان دانشگاهها و روحانيت در دانشگاه تهران با هماهنگي دكتر ملكي انجام شد و همچنين در كميته استقبال از آيت الله خميني عضويت فعال داشت.بعد از پيروزي انقلاب با اصرار آيت الله طالقاني و حكم شوراي انقلاب، مسئوليت رياست دانشگاه تهران را در شرايطي قبول كرد كه در دانشگاه، همه گروههاي سياسي چپ و راست و مجاهدين خلق و انجمنهاي اسلامي و غيره دفترهايي داشتند و در همان حال در د انشكده فني 8 تانك چنفتن مستقر بوده و مسجد دانشگاه مملو از اسلحه هايي بود كه مردم از پادگانها به غنيمت گرفته بودند . با تلاش سخت ، بي وقفه و شبانه روزي هيئت رييسه ، دانشگاه تهران با سرعت آماده پذيرش دانشجونان گرديد و به دنبال آن ساير دانشگاهها ي سراسر كشور شروع به فعاليت كردند . لازم به ذكر است كه دوران سرپرستي دانشگاه تهران توسط ايشان تنها دوره اي بود كه با اصرار ايشان به صورت شورايي متشكل از اساتيد ، دانشجويان و كارمندان اداره مي شد و اين شوراها ،خود رييس دانشكده و درنهايت رييس دانشگاه را تايين ميكردند كه ايشان پس از تشكيل اين شوراها مجددا به رياست دانشگاه انتخاب شد .بعد از درگيريها و مشكلاتي كه گروهها ي فشار براي دانشگاهها به وجود آوردند به بهانه انقلاب فرهنگي دانشگاهها تعطيل شد و با مخالفت و انتقادي كه ايشان در جهت بسته شدن دانشگاهها مطرح كرد ، در 12 تيرماه 1360 بدون ارائه مجوز و ذكر اتهام بازداشت،دستگير و مدت 5 سال را در سخت ترين شرايط و شكنجه ها در زندان جمهوري اسلامي به سر برد . پس از آزادي از زندان تقاضاي بازنشستگي از دانشگاه را كرد كه مورد موافقت قرار گرفت و به فعاليتهاي فرهنگي، علمي ، اجتماعي و تدريس در دانشگاه آزاد و كارهاي تحقيقاتي در زمينه تخصص خود پرداخت و دراين زمينه به تاسيس آزمايشگاه و مراكز تحقيقاتي وبهداشتي در كارخانجات مختلف صنايع غذايي مبادرت ورزيد .همچنين ايشان بعد از انتقاد از مديريت دانشگاه آزاد از تدريس در اين دانشگاه نيز محروم شد . در رابطه با كارهاي علمي ، فرهنگي و سياسي ، كتابها و مقالات متعددي از دكتر ملكي به چاپ رسيده كه تعدادي از مقالات و اشعار ايشان از طرف وزارت ارشاد مجوزانتشار نيافته است.از كتابهاي منتشر شده ، كتاب “ دانشگاه و جاي امپرياليسم “ و مجموعه اشعار “ پيامبر آگاهي “كه به سبك مثنوي و داستان زندگي پيامبر اسلام است و “ قصه بودو نبود “ كه داستان مبارزه مردم فلسطين و انتفاضه براي كودكان به صورت شعر مي باشد و مجموعه مقالات و يادداشتهاي سياسي -اجتماعي ايشان در دو جلد به نام “ ديروز و امروز “ -كه جلد دوم آن اجازه چاپ نيافته است - را ميتوان نام برد .