یادمان اسرای جنبش سبز / نفرین زمین، به یاد محمد ملکی

کتاب پرواز در قفس مجموعه اشعار دکتر محمد ملکی است که در ايران اجازه انتشار نیافته است. در مقدمه این کتاب آمده است: "به مجموعه پرواز در قفس نمی‏توانم گفت نظم است یا نثر یا هر دو و یا هیچ کدام. نمی‏دانم، تنها می‏دانم فریادی است که سطر سطرش با خون نبشته شده و از عشق و جنون برآمده، مگر این دو همراه دیرین سرها و آبروها برباد نداده‏اند تا به تاریخ و زندگی معنی بخشند؟... آنچه در این مجموعه آمده، صفحات محدودی از یک کتاب تاریخ است که در تیرماه سال 60 در زندان اوین متولد شد و امروز پس از گذشت دو دهه و عبور از نشیب و فرازهای بسیار می‏خواهد گوشه‏ای از سال‏های پر حادثه‏ای را واگو نماید که عبرت‏آموز است و ماندگار و با این اعتقاد که اگر خالق هستی به قلم و آنچه از آن می‏تراود سوگند یاد می‏کند، به آن آثار قلمی نظر دارد که بازگو کننده درد و رنجی است که بر بندگانش وارد می‏آید، چه اگر قلم و آنچه می‏نگارد را کاری جز این باشد، سزاوار نفرین است نه سوگند." همچنین از محمد ملکی پیشتر مجموعه شعر «پيامبر آگاهی» كه به سبك مثنوی داستان زندگی پيامبر اسلام را بازگو می‏کند و "قصه بود و نبود" كه داستان مبارزه مردم فلسطين و انتفاضه براي كودكان به صورت شعر، منتشر شده‏است. شعر زیر یکی از شعرهای دفتر «پرواز در قفس» است که به یاد دکتر محمد ملکی، «این تک درخت پیر، دنیادیده و بی‏باک» و با آرزوی سلامتی و رهایی‏اش از دست «دیوان ویران‏ساز» در اینجا منتشر می‏شود:
نفرین زمین تقدیم به راهیان ره عشق زمین تب کرده و پوشیده از ابر سیاهی بود ابری خشک و بی باران و طوفان «خشونت» خاک میپاشید روی ابر سرگردان و دستان دراز باد از جا کند هر خاشاک و هر روئیده کم ریشه را از خاک و در جولان «طوفان» تک درخت پیر و دنیادیده و بی باک با آن دیو ویران‌ساز می‎جنگید و بر تسلیم و ترس و ضعف می‎خندید نه از طوفان نه از بوران نه از سرما نه از گرما نمی‎ترسید و از آن «بادهای موسمی» هرگز ز جای خود نمی‎جنبید چه می‎دانست ابر تیره خواهد مرد و «طوفان» جز کمی خاشاک و گرد و خاک و «نفرین زمین» چیزی نخواهد برد و فردا چون «بهار» آید زمستان سیلی سختی ز خورشید جهان افروز خواهد خورد محمد ملکی (یاسر) «زندان قزلحصار- تابستان 63»

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر