نماهنگی به یاد دکتر محمد ملکی

وضعیت جسمی «وخیم» محمد ملکی در زندان

محمد ملکی اولین رئیس دانشگاه تهران بعد از انقلاب اسلامی، هفت ماه است که توسط نیروهای امنیتی بازداشت شده و درزندان به سر می برد. او که مبتلا به بیماری سرطان پیشرفته است، با ۷۵ سال سن از مسن‌ترین بازداشت شدگان ماه های اخیربه حساب می‌آید. در گفت‌وگویی با قدسی میرمعز، همسر محمد ملکی، ابتدا از او در مورد آخرین وضعیت آقای ملکی پرسیده‌ایم: دکتر ملکی بيمار است و سرطان پروستات دارد. مسئولان هيچ توجهی ندارند که او بايد برای سرطان پيشرفته پروستات بيرون از زندان درمان شود. دو بار هم در زندان مشکل قلبی فشار خون پايين و آريتمی پيدا کرده است که يک بار شش روز در بيمارستان بستری بوده و يک بار ۲۴ ساعت و اکنون هم همان مشکلات را دارد. دارو لامز دارد، که برايش برديم. مرتب هم جای او را عوض می کنند. اکنون ۲۰ روز است که اصلا با او ملاقات نداشتيم، فقط گاهی در هر قسمتی که توانسته چند دقيقه از ديگران وقت گرفته و تلفن کرده است.
آخرين باری هم که با او صحبت کردم صدايش به شدت نارحت بود و وضعيت جسمی‌اش بسيار بد، البته از نظر روحی خوب است اما ديگر جسم توان ندارد چون هم سنش بالا است و هم بيمار است و هيچ کس به ما جوابگو نيست. شما توانسته‌ايد داروهای مورد نياز ايشان را به زندان ببريد؟ داروهايش را بردم که يک آمپول مخصوص شيمی درمانی است و تا زمان مصرف بايد در يخچال نگهداری شود. من به مسئولان اين مسئله را گفتم و آنها با رفتار زننده‌ای گفتند يخچال نداريم، من گفتم پس چرا تلفن زديد، تا دارو بياوريم. در ضمن من نمی‌دانم اصلاً داروهای او را می‌دهند يا نه، شرايط تزريق آن آمپول هم بسيار حساس است. شش ماه تمام شده و اکنون آغاز هفتمين ماه بازداشت او است، اما نه دادگاهی تشکيل می‌دهند نه آزادش می‌کنند و نه اتهامش را می‌گويند. پرونده آقای دکتر ملکی در چه مرحله‌ای است و آيا وکيلی پي‌گير اين پرونده است؟ بله دو تا وکيل دارد، آقای دکتر شريف و آقای دکتر مولايی که مرتب مراجعه می‌کنند. به آنها اطلاع داده اند که ۲۴ فروردين دادگاه تشکيل می شود، اما وزارت اطلاعات که دکتر را دستگير کرده حدود ۱۵ روز پيش گفته است که ما اشتباه کرديم و هيچ اتهامی در مورد ايشان مطرح نيست. اول گفته بودند دکتر از منافقين طرفداری می‌کند، ولی بعد ثابت شد که چنين اتهامی واهی است. دکتر حتی در جريان انتخابات هم نبود چون از ارديبهشت بستری بود، نه رأی داده و نه جايی رفته است، او را از رختخواب بردند. آدم نمی‌داند چه کند و به کجا مراجعه کند. نمی‌دانم سازمان‌های بين‌المللی می‌توانند کاری کنند يا نه. وضعيت جسمی دکتر خطرناک است.

نگهداری دکتر ملکی در زندان با وجود سرطان پیشرفته

3 اسفند 1388 گفت وگو رادیو زمانه با عمار ملکی، فرزند دکتر محمد ملکی
مریم محمدی
آمار دقیقی از زندانیان سیاسی پس از انتخابات ریاست جمهوری در ایران وجود ندارد، اما گفت‏وگوهای پراکنده‏ی مسئولان و نتیجه‏گیری بر اساس آن‏ها، احتمال دستگیری بیش از ۴۰۰۰ نفر را در این حوادث، در برخی رسانه‏ها مطرح کرده است.

بسیاری از این زندانیان در وضعیت هنوز ناروشنی به‏سر می‏برند و برخی از آنان در شرایط بد جسمانی هستند. بعضی از زندانیان بارها به بیمارستان منتقل شده‏اند و برای تعدادی دیگر، خانواده‏های آنان تقاضای انتقال به بیمارستان را دارند.

Download it Here!

دکتر ابراهیم یزدی، کیوان صمیمی، تعدادی از زندانیان زن دستگیر شده، دکتر محمد ملکی، اولین رییس دانشگاه تهران پس از انقلاب و تعدادی دیگر، از جمله زندانیانی هستند که با بیماری‏های مشخصی در زندان دست‏ به‏گریبان هستند.

روز شنبه اول اسفند، خانواده‏ی دکتر محمد ملکی برای چندمین بار در یک نامه‏ی سرگشاده، نسبت سلامتی او ابراز نگرانی کردند.

دکتر ملکی شش ماه پیش در بستر بیماری دستگیر شد. او که ۷۸ سال دارد، از سرطان پیشرفته‏ی پروستات رنج می‏برد.

با عمار ملکی، فرزند دکتر ملکی گفت‏وگو می‏کنم:

پدر از نظر پزشکی وضعیت نگران کننده‏ای دارند. زندانیانی که در چند روز اخیر آزاد شده‏اند، همه گفته‏اند که ایشان در زندان بدون کمک دیگران دیگر نمی‏توانند راه بروند. خود ایشان هم در تماس‏های تلفنی که با خانواده داشتند، بارها از این مساله شکایت داشته‏اند که وضعیت جسمی‏شان خیلی وخیم است. چند روز پیش نیز درخواست کرده‏ بودند که داروهای سرطان پروستات و بیماری مثانه برای ایشان ببرند که خانواده برده‏اند.

مجموعه‏ی این مسائل نگرانی ما را بیش از پیش کرده است و واقعا نمی‏دانیم چه‏کار باید بکنیم. داریم تمام تلاش‏مان را می‏کنیم که بتوانیم امکان بستری شدن ایشان را عملی کنیم.

بعضی وقت‏ها مریض‏هایی که در زندان هستند، به بیمارستان منتقل شده‏اند. شما چه اقداماتی تا کنون انجام داده‏اید که مؤثر واقع نشده است؟

از ابتدای دستگیری ایشان بارها نامه نوشته شده است. هم مادر و هم وکلا به تقریبا تمام مسئولین قضایی؛ از رییس قوه‏ی قضاییه تا دادستان و تا مقامات پایین‏تری که پرونده‏ی ایشان دست‏شان بوده است، نامه نوشته‏اند و مساله‏ی پزشکی و شرایط جسمانی ایشان را توضیح داده‏اند.

زمانی که ایشان بازداشت شد، تحت درمان بود و همان زمان هم وضعیت جسمی ایشان خوب نبود. الان دیگر شش ماه کامل از دستگیری ایشان گذشته است و وارد ماه هفتم شده‏ است و دیگر تمام توان جسمی ایشان از بین رفته است.

مشکل روحی اصلا ندارد. اما بالاخره یک پیرمرد ۷۶ ساله، با بیماری‏های متعددی که داشته و با توجه به سال‏های زیادی که در زندان بوده و شکنجه‏های مختلفی که شده است، دیگر توان جسمی‏اش از بین رفته است.

الان هم مساله همین است. چون در همین شش ماه زندان هم یک بار یک سکته‏ی خفیف داشتند و یک بار هم فشارشان شدیداً پایین افتاد که هر دوبار به بیمارستان منتقل شدند. چند روزی در بیمارستان بودند و دوباره به زندان برگردانده شدند. نگرانی اصلی این است که توان جسمی ایشان دیگر اجازه نمی‏دهد بیش از این از درمان دور باشد.

دکتر محمد ملکی

شما اقدامات زیادی در داخل انجام داده‏اید که تاکنون نتیجه‏ای نداده است. آیا از طریق سازمان‏های بین‏المللی حامی حقوق زندانیان، اقداماتی انجام داده‏اید؟ یا درصدد هستید که انجام بدهید؟

ما از همان ابتدا که از طریق مقامات داخل پی‏گیر مساله بودیم، هیچ‏ وقت مشکلی به لحاظ اطلاع‏رسانی نداشتیم و همیشه هم گفته‏ایم که وظیفه‏ی اخلاقی− انسانی نهادهای بین‏المللی حقوق بشری ایجاب می‏کند که پی‏گیر باشند که ظاهراً هم بوده‏اند.

سازمان عفو بین‏الملل تا کنون دوبار بیانیه‏ی ویژه در مورد وضعیت جسمانی دکتر محمد ملکی منتشر کرده است و گویا در اجلاس‏های حقوق‏بشری همیشه کیس ایشان مطرح شده است. ولی متاسفانه ظاهراً مقامات جمهوری اسلامی هیچ اهمیتی نمی‏خواهند به این مساله بدهند.

درخواست ما تا کنون حتی آزادی ایشان نبوده است. بارها گفته‏ایم که وظیفه‏ی شما این است که ایشان را تحت‏الحفظ بستری کنید. پزشکان بیمارستان‏های مورد اعتماد خودشان بارها گفته‏اند که ایشان باید زیر نظر پزشک متخصص و آشنا به پرونده‏ی پزشکی‏اش بستری باشد.

این اتفاق قبلا هم افتاده است؛ در سال ۸۰ که آقای ملکی در زندان بودند، به مدت ۲۰ روز در بیمارستان دی که پرونده‏ی پزشکی داشتند، بستری بودند و بعد از آن دوباره به زندان برگردانده شدند. ولی این‏بار مقامات متاسفانه به هیچ طول درمانی‏ای تن نمی‏دهند و این برای ما عجیب است که چه اصراری وجود دارد که ایشان بعد از شش ماه با این حال مریض و خطر جانی‏ بازهم در زندان نگهداری شوند.

توقع شما چیست؟ فکر می‏کنید، علاوه بر آن‏چه تا کنون شده و خانواده انجام داده است، چه اقدامات دیگری باید صورت بگیرد که کمک کند؟

واقعا نمی‏دانم! تنها چیزی که فکر می‏کنیم شاید فشاری باشد، این است که مقامات رسمی بین‏المللی، مانند دبیرکل سازمان ملل و مقاماتی که جمهوری اسلامی روابط رسمی‏ای با آن‏ها دارد و شاید نسبت به آ‏ن‏ها حدی از پاسخ‏گویی را داشته باشد، برای همه‏ی‏ ‏زندانیان و مخصوصاً زندانیان بیمار درخواست کنند.

الان علاوه بر دکتر ملکی، آقای دکتر یزدی هم در وضعیت مشابه قرار دارند و واقعا هیچ قاعده‏ی انسانی‏ای نمی‏تواند باشد که این زندانیان را به این شکل نگاه دارند و اجازه درمان ندهند.

وضعیت واقعا نگران کننده‏ای است. خطر کاملا جانی است و این هم چیزی نیست که بخواهد روی آن اغراقی شده باشد. همه می‏دانند. هرکسی که آزاد شده، این وضعیت را اذعان کرده است.

فراخوان برای نجات جان دکتر ملکی

مصاحبه رادیو آلمان با همسر دکتر محمد ملکی

بیش از شش ماه از دستگیری دکتر ملکی می‌گذرد. خانواده وی، با اشاره به وخامت حال جسمی و ابتلا ایشان به سرطان، از آزادیخواهان و فعالان حقوق بشر در سراسر جهان استمداد کرده‌اند که برای حفظ جان این زندانی ۷۶ ساله تلاش کنند.

خانم قدسی میرمعز، همسر دکتر ملکی در گفتگو با دویچه‌وله از دلایل انتشار این فراخوان و آخرین وضعیت وی در بند ۳۵۰ اوین می‌گوید.

دویچه‌وله: آیا اتفاق خاصی افتاده که این فراخوان را منتشر کرده‌اید؟

قدسی‌ میرمعز: ایشان وارد ماه هفتم دستگیری خود شده‌اند. دوبار در زندان حالت آریتمی و سکته داشته که به بیمارستان منتقل شده است. الان مشکل سوزش ادرار و عدم درمان سرطان پروستاتش تشدید شده است. روز چهارشنبه تلفن کرد و از ما دارو خواست. من و پسر بزرگم امروز شنبه (اول اسفند) به اوین رفتیم تا آمپول شیمی‌ درمانی مخصوص را به ایشان برسانیم. در تماس تلفنی روزهای قبل هم متوجه شدیم که صدای ایشان خیلی بد است. خودش البته می‌گفت سرما خورده‌ام، اما جوانانی که آزاد شده‌اند و با ایشان هم‌بند بوده‌اند، به ما گفته‌اند که ایشان توان راه رفتن ندارد و دیگران زیر بغل‌اش را می‌گیرند.

ملاقات هم ندارید؟

۲۰ روز هم هست که به ما ملاقات نداده‌اند. مدام او را از این بند به بند دیگر برده‌اند. مثلا روزی که رفتیم ملاقات، گفتند بندشان عوض شده و روز ملاقات آن بند، فلان روز است. همین تغییر مکرر بندها، ما را نگران کرده است.

امروز تنها دارو را تحویل دادید و ملاقات نداشتید؟

بله. خیلی هم سفارش کردیم که آمپول باید حتما در یخچال باشد و مستقیما از یخچال به سرنگ برود و تزریق شود. آن کسی که دارو را تحویل گرفت، خیلی بدرفتاری کرد و اصلا گوش نمی‌کرد ما چه می‌گوییم. وضعیت جسمی همسرم خیلی خطرناک است.

می‌دانید چرا بهداری اوین، دارو و آمپول دکتر ملکی را مستقیما از شما می‌گیرد؟

برای این‌که داروی ایشان خیلی گرانقیمت است. آمپولش حدود ۳۰۰ هزارتومان است و ما با بیمه تکمیلی می‌گیریم، کمتر می‌شود. مسئله اصلی این است که پیرمرد مریض و ۷۶ ساله را گرفته‌اند و زیر بار نمی‌روند که پزشکان خودش او را معالجه کنند. سه بار دکتر متخصص آورده‌اند به اوین که مورد اعتماد خودشان هستند. آنها هم گفته‌اند باید دکترهای خودش ادامه درمان بکنند. همسرم در بیمارستان دی پرونده دارد.

من قبلا یکی از پزشکان بدون مرز را برای رویت این پرونده بردم. ایشان پرونده پزشکی همسرم را دید و به عفو بین‌الملل و سازمان‌های حقوق‌بشری اطلاع داد که دکتر ملکی نیاز جدی به درمان در بیمارستان خودش دارد. اما هیچکس توجهی نکرد.اصلا تزریق آمپول دکتر باید در شرایطی انجام شود که کاملا آرام و ریلکس باشد. همسرم در طی این شش ماه، سه ماه در انفرادی بوده و بعد به بند عمومی رفته است.

الان ایشان کجا هستند؟ می‌دانید با چه کسانی هم‌بند هستند؟

مدتی در بند ۲۰۹ بود و بعد سه روز به قرنطینه عمومی برده شد. بعد او را به بند ۳۵۰ آوردند. در قرنطینه عمومی با آقای صمیمی و تعداد زیادی دانشجو هم‌بند بود. دانشجوها همه ایشان را می‌شناسند و خیلی به او محبت می‌کنند. در بند ۳۵۰، تعداد زیادی از جوانان و دانشجویان مثل پیمان عارف، کمک‌اش می‌کنند. دکتر حتی برای تماس تلفنی با ما احتیاج به کمک دارد و آنها زیر بغل‌اش را می‌گیرند. وکلای دکتر چه پیگیری‌‌هایی کرده‌اند؟

اتهام ‌اول دکتر این بود که طرفدار "منافقین" است. در حالی‌که همسرم وقتی برای نمایندگی مجلس کاندید شد، برای معرفی خود بارها گفته بود که به هیچ حزب و گروهی وابسته نیست و مستقل است. همه این موضعـگیری‌ها در روزنامه‌های آن زمان هست.

شش ماه است ایشان زندانی است. وکلا تاکنون با او ملاقات نداشته‌اند. آقای مولایی چندی قبل توانسته پرونده را ببیند. اقدام علیه امنیت ملی و نامه‌ای که همسرم در اردیبهشت سال ۸۷ به آقای خامنه‌ای نوشته، جزو اتهام‌های اوست. تاریخ دادگاه را هم ۲۴ فروردین تعیین کرده‌اند.

من بارها به مقامات نامه نوشته‌ام و درخواست کرده‌ام که بخاطر این بیماری، زندان را تبدیل به قرار کنند. ما سال‌هاست که خانه‌مان گرو دادگستری است. نه توجه به بیماری ایشان دارند و نه توجهی به درمان ایشان. این انسانی و اسلامی نیست.

آیا آقای ملکی هنوز تحت بازجویی هستند؟

ظاهرا نه. از وقتی ایشان را از انفرادی به بند آورده‌اند، بطور شفاهی گفته‌اند که از نظر وزارت اطلاعات، اتهام شما منتفی است و ما با شما دیگر کاری نداریم.

کتاب و روزنامه، چیزی برای مطالعه در بند دارند؟

در بند تلویزیون و روزنامه کیهان و اطلاعات دارند. ماه اول که من یک ملاقات حضوری داشتم، دیوان حافظ برایش بردم. دیگر خبر ندارم چه برای مطالعه در اختیارشان هست. خوشبختانه همسری دارم خیلی خوشرو، خنده‌رو و با روحیه بالا. بچه‌هایی که آزاد شده‌اند، می‌گویند ما از دکتر ملکی انرژی می‌گرفتیم.

امروز که جلوی اوین بودید، آنجا چه خبر بود؟ خانواده‌های دیگر هم جمع بودند؟

طبیعی است که خیلی خانواده‌ها جلوی اوین جمع می‌شوند و نگران هستند. خیلی هم آرام و مسالمت‌آمیز رفتار می‌کنند. اما متقابلا رفتار ماموران خیلی بد است. من پنج سال در دهه شصت جلوی زندان‌ها رفتم. در سال هشتاد هم هشت ماه به عشرت آباد رفتم و آمدم. نمی‌دانید چقدر این‌ها خشن و بی‌ادب هستند.

ماموری که امروز داروی همسر مرا می‌خواست بگیرد، سر من داد می‌کشید و به من می‌گفت برو بیرون. کی شما را اینجا راه داد؟ توجه کنید که من جای مادر و شاید مادر بزرگ این مامور هستم. خانواده‌ها در نهایت ادب و آرامش ایستاده‌اند و جویای حال و احوال عزیزان خود هستند، اما این‌ها خیلی رفتار بدی با مردم دارند.

مهیندخت مصباح تحریریه: مصطفی ملکان

استمداد خانواده دکتر ملکی از تمامی انسانهای آزادیخواه، فعالان و نهادهای حقوق بشر جهان

ظاهرا مقامات جمهوری اسلامی اینبارقصد جان دکتر ملکی را کرده اند

شبکه جنبش راه سبز(جرس):خانواده دکتر ملکی از تمامی انسانهای آزادیخواه، فعالان و نهادهای حقوق بشر در سراسر جهان جهت نجات جان دکتر محمد ملکی استمداد خواست.

به گزارش خبرنگار جرس،در بیانیه خانواده دکتر ملکی آمده است:

همزمان با آغاز هفتمین ماه اسارت دکتر محمد ملکی، وضعیت جسمی ایشان در زندان بسیار وخیم گزارش میشود. طبق اخبار زیادی که از زندانیان آزاد شده میرسد، علیرغم روحیه بالا، ایشان در زندان بدون کمک دیگران قادر به راه رفتن نیستند. همچنین در روزهای گذشته در تماس از زندان با خانواده، تقاضای داروهای جدید شده که امروز داروی مربوط به شیمی درمانی سرطان پروستات و داروهای دیگر به زندان تحویل داده شد. مساله دیگری که بر نگرانی خانواده افزوده و بسیار مشکوک است، جابجایی چند باره ایشان در زندان طی هفته های اخیر است. در این مدت هر بار که نزدیک به زمان ملاقات میشود، به خانواده اطلاع میدهند که زمان ملاقات تغییر یافته است. امروز حدود بیست روز است که ملاقاتهای هفتگی دکتر ملکی به بهانه های مختلف به تعویق می افتد که نشان میدهد مسئولان زندان نگران مشاهده خانواده از وضعیت سلامتی او هستند. در این میان هیچ یک از مسئولان حاکمیت پاسخگو نیستند و ظاهرا مقامات جمهوری اسلامی اینبارقصد جان دکتر ملکی را کرده اند. مشخص نیست که بدستور کدام مقام جمهوری اسلامی، اصرار بر نگهداری ایشان در زندان وجود دارد که حتی حاضر به بستری نمودن تحت الحفظ وی جهت درمان هم نیستند. خانواده دکتر ملکی با آگاهی از اینکه تزریق داروی شیمی درمانی سرطان پروستات نیاز به شرایط بسیار آرام و استراحت مطلق دارد، نگرانی عمیق خود را از پیامدهای اجبار به تزریق این داروها در زندان ابراز میکند. ما از همه انسانهای آزادیخواه، فعالان و نهادهای حقوق بشر در سراسر جهان استمداد طلبیده و خواهان اقدام فوری و جمعی آنها جهت نجات جان دکتر محمد ملکی هستیم.

خانواده دکتر محمد ملکی اول اسفند هزار و سیصد و هشتاد و هشت

دکتر ملکی ، افتخار جامعه دانشگاهی

وجود اساتید شجاع ،با پرنسیب و آزادی خواه از بزرگترین سرمایه های نظام دانشگاهی ایران است. اگر برجسته ترین مزیت دانشگاه تربیت نیروی متخصص باشد آنگاه اساتیدی که در کنار تدریس ،موازین ناب انسانی را نیز ترویج کرده اند در تارک برونداد های دانشگاه قرار می گیرند. یکی از ستارگان درخشان جامعه دانشگاهی ایران دکتر محمد ملکی است که همواره دفاع از سنگر آزادی های آکادمیک و حق طلبی در دانشگاه را وجهه همت خود قرار داده است.

داشتن کرسی تدریس و کسب مقاماتی چون ریاست دانشگاه هرگز باعث نشد تا وی لحظه ای از وفاداری به سنت روشنگری دانشگاه غافل بماند. زندگی او آئینه تمام نمای دانشگاهی متعهد و آرمانگرا است که تنها و تنها خود را متعهد به حقیقت می داند و فلسفه وجودی دانشگاه را در نقد مستمر قدرت ،نظریات و مکاتب رایج والگو های مسلط می بیند. مرروی بر تاریخچه دانشگاه در کشور ما نشان می دهد که خروجی های نظام دانشگاهی کشور در یک طبقه بندی کلی به دو دسته تقسیم می شوند. کسانی که پایبندی به سنت روشنگری دانشگاه را شرط ضرروی برای کسب دانش و کسب درجات دانشگاهی می دانستند و دسته دومی که دستیابی به تخصص را به صورت حرفه ای می پنداشتند که بدون توجه به نظام ارزشی می بایست خود را در بازار تقاضا ها عرضه کرده و بدون توجه به اصول به میزان بیشتری بفروشند.

دانشگاه از بدو تولد در ایران ناگزیر برای حفظ جایگاه اصلی خود به کشمکش با نظام سیاسی خودکامه و سنت گرایان متحجر کشیده شد. با گذشت قریب به هفت دهه از حیات دانشگاه ،هنوز مبارزه برای کسب استقلال دانشگاه ادامه دارد و منازعه دانشگاه وقدرت ادامه دارد. مقاومت دانشگاه در برابر قدرت و عدم تسلیم در برابر آن مرهون فعالیت ها ورشادت های عملی و نظری دانشجویان و اساتیدی است که علم و توسعه را با آزاد زیستن و آزادگی ملازم و همراه دانسته اند.

دکتر ملکی از این تبار است او هم در رژیم گذشته و هم در جمهوری اسلامی مردانه در برابر استبداد ایستاد و روی در روی کسانی قرار گرفت که می خواهند دانشگاه را به خادم و توجیه گر قدرت تبدیل سازند. هزینه شجاعت هایش را نیز با زندان های طولانی ،شکنجه و محدودیت های بی شمار پرداخته است. او هم در برابر استبداد پهلوی ایستاد و هم مقابل خودکامگی آیت الله خمینی و خامنه ای کمر خم نکرد و در عمل نشان داد که یک دانش آموخته نظام دانشگاهی چگونه باید به پرنسیب ها و اصول هویت دانشگاهی پای بند باشد. پیکر نحیف وبیمار او تاوان دلیری هایش در نقد استبداد دینی را می دهد. او هیچگاه حاضر نشد تا حقیقت را در پای مصلحت ها قربانی کند. زبان بی باک وصریح او تجسم یک دانشگاهی واقعی است که بدون توجه به محافظه کاری ها ، زد و بند های سیاسی ، تعصب ها و گروه گرایی به بیان مطالب و انتقادات می پرداخت.

او از تبار دانشگاهیانی است که تا کنون نگذاشته اند پرچم مقاومت در دانشگاه فرو بیفتد و پیکار برای استقلال دانشگاه و ریشه دواندن دانشگاه به عنوان کانون اصلی تحول خواهی در ایران به سستی گراید .این جریان که بحق مایه فخر و غرور جامعه دانشگاهی است در گذشته از افرادی چون مهندس بازرگان ،دکتر آذر ،دکتر سحابی ،دکترعلی اکبر سیاسی ،دکتر نجات اللهی و جمع گسترده اساتیدی که به ناحق در جریان انقلاب فرهنگی پاکسازی شدند، بهره جسته است و امروز نیز مفتخر به حضور اساتیدی چون دکتر ملکی است و خیلی از اساتیدی که امروز یا از دانشگاه اخراج شده ویا مجبور به بازنشستگی گشته اند را در بر می گیرد که برخی از چهره های معروف آن عبارتند از دکترعبدالکریم سروش ،دکتر حسین بشریه، دکتر میر جلال الدین کزازی ، استاد مصطفی ملکیان، دکتر مرتضی مردیها ،دکتر محسن کدیور ،دکتر محمد مجتهد شبستری، دکتر ابوالقاسم گرجی و ...

وجه تمایز اساتید آزادی خواه بر پاسداری از هویتی قرار دارد که منزلت دانشگاهی را تنها در کسب علم نمی دانند بلکه رسالت دانش آموختگان دانشگاه را در ایفای نقش نقادی ، آگاهی بخشی و عمل به وظیفه اجتماعی به منظور رشد وتوسعه کشور می پندارند. در واقع تکیه بر پرنسیب های دانشگاهی و رعایت اصول هویت دانشگاهی مکمل علم اندوزی و تولید دانش هست. بر این مبنا کرسی های تدریس و مسئولیت های دانشگاهی تا جایی ارزش دارد که ممانعتی برای عمل به سنت روشنگری دانشگاه و ترویج اندیشه های رهایی بخش ایجاد نکند . در این سرمشق دانشگاه و اندیشه دانشگاهی یک مبارزه مستمر با تمامی اشکال ساختار سلطه است. دانشگاه سوخت نظری و پشتوانه های فکری مبارزه با جهل ، استبداد ،خرافه گرایی و آگاهی ستیزی را تامین می کند. در این مبارزه بی امان تمامی الگو ها و نظم های مستقر در عرصه های فرهنگی ، سیاسی ،اقتصادی و به قول استاد ارجمند دکتر حسین بشریه "علوم اثبات گرایانه به عنوان ساختار قدرت همگانی "مورد چالش قرار می گیرند. این رویکرد با دانشگاه وابسته سر ستیز دارد خواه این وابستگی به یک ایدئولوژی باشد یا به قدرت سیاسی. این هویت هرگز حاضر نشده است تا پذیرای خواسته اطاعت ، تسلیم ،فرمانبرداری و تمکین دولت های خودکامه و سنت گرایان ایدئولوژیک بشود وهزینه های آن اعم از برکناری ، اخراج وزندان را نیز پرداخت کرده است.

بنابراین ساختار قدرت چه در گذشته و چه در حال دشمن این طیف از نیرو های دانشگاهی بوده و از هر گونه اذیت و فشار بر علیه آنان کوتاهی نکرده است. در قاموس کسانی که از دانشگاه و تربیت دانشگاهی حمایت از الکو های نظری تمامیت خواهانه ، باور های اسلام بنیاد گرا و تداوم استیلای ساختار های مسلط در حوزه های مختلف جامعه را انتظار می کشند ،بدیهی است که اندیشه انتقادی در دانشگاه و به طور مشخص علوم انسانی به عنوان خاستگاه اصلی آن سم مهلک و مخرب ارزیابی می گردد . لذا شدت عمل در برخورد با کنشگران و فعالان این جریان دنبال می شود. تمامی بلند گوهای حکومتی به تخریب این جریان مشغول هستند و به ترور شخصیت آنان می پردازند و اتهاماتی بی پایه چون وابستگی به غرب ،جاسوسی و بیگانگی با ملت را نثار آنان می کنند. اکنون دکتر ملکی اسیر دستان این محفل تاریک اندیش است که فکر می کنند با نگهداشتن او در سلول های انفرادی و تضییقات گوناگون در امر درمان او می توانند شخصیت مستحکمش را بشکنند. اما زهی خیال باطل. همانگونه که او از دوران سیاه و وحشتناک مدیریت اسدالله لاجوردی در زندان اوین سربلند بیرون آمد ، بازداشتگاه مخوف 59 سپاه پاسداران نتوانست اراده مصمم او را بشکند و حکم سنگین حبس دادگاه انقلاب نیز خللی در موضعگیری های روشنگرانه او وارد نکرد ،اکنون نیز سرافزازانه این دوره زندان زا نیز سپری خواهد کرد. صحنه گردانان استبداد دینی و "دانشگاه مطیع و منقاد" قدرت بسی در اشتباه هستند که با حبس کردن امثال دکتر ملکی ، مقام ولایت از نیش نامه های انتقادی و مخالفت های شجاعانه در امان خواهد بود. حبس امثال دکتر ملکی ها و دیگر اساتید دانشگاه چون رمضان زاده،داوود سلیمانی ،محسن میردامادی،عرب مازار،احمد زید آبادی و ... بر حقانیت اندیشه های انتقادی آنها و گشترش دامنه نفوذ کلامشان می افزاید.

با توجه به بیماری های متعدد دکتر ملکی و نارسایی های عمدی در درمان وی، مسئولیت هر گونه اتفاق برای ایشان متوجه حاکمیت و بخصوص شخص رهبری خواهد بود. چرا که لبه تیز اصلی حملات دکتر ملکی ،لزوم پاسخگویی راس هرم قدرت را نشانه گرفته بود.

وخامت حال محمد ملکی و ابراهیم یزدی در زندان

بی بی سی فارسی- 21 بهمن 1388

محمد ملکی و ابراهیم یزدی

در پی وخامت وضعیت جسمانی محمد ملکی، اولین رئیس دانشگاه تهران بعد از انقلاب و ابراهیم یزدی، وزیر امور خارجه دولت موقت، این دو فعال زندانی به بیمارستان منتقل شدند.

نزدیکان هر دو فعال سیاسی در گفت و گو با بی بی سی گزارش های مربوط به وخامت حال آنها را تایید کردند.

محمد ملکی و ابراهیم یزدی در جریان حوادث پس از انتخابات ریاست جمهوری ایران بازداشت شدند.

قدسی میرمعز، همسر محمد ملکی، امروز چهارشنبه ۲۱ بهمن (۱۰ فوریه) در گفت و گو با بی بی سی فارسی گفت که حال همسرش از یک روز پیش بد شده و او به بیمارستان مدرس انتقال یافته، اما ساعت ۱۰ شب دوباره به زندان بازگردانده شده است.

خانم میرمعز با اشاره به گفت و گوی تلفنی روز چهارشنبه خود با آقای ملکی تاکید کرد که حال وی در حین صحبت "خیلی بد" بوده و توان حرف زدن نداشته است.

وی خاطرنشان کرد که همسرش از مدت ها پیش بیماری قلبی داشته و این دومین بار در مدت سه ماه بازداشت او است که دچار چنین حالتی می شود.

بی اعتنایی به دستور مقامات؟

همسر محمد ملکی با اشاره به نامه نگاری های خود با دفتر صادق لاریجانی، رئیس قوه قضاییه و عباس جعفری دولت آبادی، دادستان عمومی و انقلاب تهران و نیز تاکید سازمان "پزشکان بدون مرز" بر لزوم معالجه آقای ملکی در خارج از زندان، خاطرنشان کرد: "ایشان بیماری قلبی شدیدی دارند و این مشکل که برای ایشان پیش آمده خطر مرگ برایشان دارد و مسئولان باید جوابگو باشند".

او اظهار داشت: "با توجه به پرونده بیماری ایشان، آقای جعفری دولت آبادی بعد از دو ماه از دستگیری ایشان به زندان اوین می روند و دستور می دهند که دکتر ملکی آزاد شود. ایشان یک ماه بعد هم پیگیری می کنند که این کار صورت گرفته یا نه، که جواب منفی می گیرند."

خانم میرمعز افزود: "اتهاماتی که در زمینه ارتباط با منافقین و غیره به دکتر ملکی زده بودند، همه منتفی شده است. خود وزارت اطلاعات گفته که این اتهامات بی اساس بوده و حدود یک ماه و نیم قبل اعلام کرده که ایشان باید آزاد شود و به بیمارستان برود."

همسر دکتر ملکی با یادآوری این که "تا به حال دو بار مقامات بالا دستور آزادی دکتر ملکی را داده اند" گفت: "نمی دانم چه کسی مانع آزادی وی می شود."

همزمان سایت جرس خبر می دهد که ابراهیم یزدی، دبیرکل نهضت آزادی ایران نیز به بیمارستان "بقیه الله الاعظم" تهران منتقل شده است.

احمد صدر حاج سید جوادی، یکی از اعضای نهضت آزادی ایران در گفت و گو با بی بی سی با تایید این خبر گفت که حال دکتر یزدی امروز و دیروز (۲۰ و ۲۱ بهمن) "بسیار وخیم" بوده است.

وی افزود که پزشکان معالج آقای یزدی تاکید دارند که وی باید در خارج از زندان تحت معالجه باشد و ادامه حبس وی خطرناک خواهد بود.

سایت "جرس" نوشته است که دبیرکل نهضت آزادی هفته پیش نیز به علت شدت بازجویی ها و فشارهای زندان چند روز در بیمارستان "آتیه" تهران بستری بوده است.

وخامت حال دکتر محمد ملکی و بی توجهی مسئولان امنيتی: محمد ملکی دوباره از بيمارستان به زندان برگردانده شد، خانواده محمد ملکی

گویا نیوز - 21 بهمن 1388

روز گذشته برای چندمين بار در ماههای اخير، سلامتی دکتر محمد ملکی در زندان به وضعيت خطرناکی رسيد و ايشان را به بيمارستان منتقل کردند. معاينه پزشکان مختلف و تجويز و تلاقی داروهای متفاوت در طی ماههای اخير، باعث وخامت حال ايشان شده است. درحاليکه بارها پزشکان زندان نيز تاکيد کرده اند که دکتر ملکی بايد بيرون از زندان و تحت نظر پزشکان متخصص مطلع از روند پرونده پزشکی اش مورد درمان قرار بگيرد، ماموران امنيتی زندان از آزادی و حتی اجازه درمان وی ممانعت ميکنند.

دکتر ملکی در سه ماه گذشته، بدليل سکته خفيف قلبی و کاهش ناگهانی فشار خون چندين بار در بهداری اوين و بيمارستان بستری شده و بدفعات تحت آزمايشات مختلف و آنژيو قلب نيز قرار گرفته است. متاسفانه هر بار نيز بدون اجازه استراحت کافی و پس از انجام آزمايشات متعدد، ايشان را عليرغم ضعف شديد جسمی سريعا به زندان بازگردانده اند. روز گذشته نيز پس از وخامت حال ايشان در زندان و انتقال به بيمارستان و انجام آزمايشات، هنگام شب مجددا دکتر ملکی به زندان بازگردانده شده است.

درحاليکه بعد از گذشتن ۶ ماه از زمان دستگيری، دادستان تهران و مسئولان وزارت اطلاعات در زندان به ايشان بارها شفاها اعلام کرده اند که منعی برای آزادی شان وجود ندارد، هنوز مقامات زندان و ماموران امنيتی اجازه آزادی و درمان وی را نميدهند. دکتر ملکی عليرغم داشتن روحيه خوب، از ضعف شديد جسمی که ناشی از توقف درمان و شرايط نامناسب زندان است، رنج ميبرد و بهمين دليل بارها دچار حمله قلبی و افت شديد فشار خون شده که نگرانی شديد خانواده را موجب شده است. خانواده ملکی يکبار ديگر به تمامی مقامات ارشد امنيتی، قضايی و حکومتی هشدار ميدهد که مسئوليت هر نوع اتفاق ناگواری برای سلامتی ايشان، بر عهده آنها ميباشد زيرا که بارها و بارها در نامه های متعدد در اينباره اعلام خطر شده است. خانواده ملکی ۲۱ بهمن ۱۳۸۸

یک روز در سالن ملاقات اوین

یکشنبه ۱۱ بهمن ۱۳۸۸

از فردای انتصاب محمود احمدی نژاد و شکل گیری دولت مستقر، روزی نیست که زندان های ایران، شاهد حضور خانواده زندانیانی که دستگیر شده اند، نباشد. بعضی چهره ها، از روز اول حضور داشته اند؛ بعضی در میانه راه آمده اند؛ هر روزهم خانواده دیگری به جمع آنها اضافه می شود. گزارش زیر، به بازخوانی یک روز در برابر اوین اختصاص دارد.

ساعت 7:30

صبح یک روز پنجشنبه بعد از عاشورا؛ خیابان درکه مقابل سالن های "چند منظوره" اوین. روز ملاقات بازداشت شدگان بندهای 209 و 240 وزارت اطلاعات. خانواده هایی که اعضایشان در جریان حوادث بعد از انتخابات بازداشت شده اند، منتظر باز شدن درهای ورود به سالن انتظار ملاقات ها هستند.

ساعت 8 صبح

تعداد حاضرین بیشتر می شود؛ اکنون نزدیک به 100 نفر از خانواده ها، مضطرب و نگران در مقابل در آهنی اوین و در سرما منتظر گشوده شدن در هستند.

ساعت 8:30

کم کم "حرفه ای" ها هم از راه می رسند. این اصطلاح در میان ملاقات کننده ها به خانواده زندانیان سیاسی گفته می شود که همسران و یا فرزندان آنها بیش از یکبار سابقه زندان دارند و برای همین با عرف وآداب ملاقات آشنایی بیشتری دارند.

خانواده دکتر ملکی، خانم دکتر بازرگان، همسر محسن محققی که در دوران شاهنشاهی برای ملاقات با پدر این مسیر را می پیمود و در دوران بعد از انقلاب برای ملاقات با برادر و همسرش بارها این مسیر را طی کرده است و به همراه همسر محمود نعیم پور از خاطرات بازداشت سال 69 اعضای نهضت آزادی می گویند و خانم کمالی، همسر عماد باقی که در طول سالهای اخیر به تناوب برای ملاقات با همسر و دامادش این مسیر را طی کرده است.

امین احمدیان همسر بهاره هدایت هم می رسد و همچنان با روحیه، یادآوری می کند که امسال عید نیز ماموران به سفره هفت سینی که در مقابل اوین گسترده بودند حمله کردند و همسرش را بازداشت کردند و با شوخ طبعی خاصی، با اشاره به ایام سال نوی میلادی می گوید: "امسال بهاره هم عید مسلمین و هم عید مسیحیان را در زندان بوده است".

ساعت 9 صبح

درهای سنگین زندان همچنان بسته است؛ هیچ کس پاسخگوی مادران دل نگران و خانواده ها نیست. حالا نزدیک به 200 نفر پشت درهای اهنی سنگین، به امید ملاقات با اعضای خانواده شان سرما را تحمل می کنند.

ساعت 9:30

سرانجام در اولیه باز می شود. خانواده ها به محوطه حیات اوین وارد می شوند، اما هنوز یک در دیگر تا سالن انتظار برای ملاقات باقی است و ماموران هم عجله ای برای گشودن آن ندارند.

پدر سلمان سیما با هیجان و حرارت مشغول اعتراض به وضعیت موجود است و با افتخار از اینکه فرزندش به دلیل حق خواهی به زندان افتاده یاد می کند.

10 صبح

سرانجام بعد از تحمل سه ساعت سرما همه موفق به ورود به سالن انتظار برای ملاقات می شوند و کارت های آبی رنگ ملاقات را دریافت می کنند. بر دیوار سالن ملاقات، آیین نامه های سازمان زندانها چسبانده شده است از جمله اینکه بدون مجوز قاضی و دادیار هیچ کس، حتی خانواده درجه یک هم حق ملاقات ندارند. موضوعی به نام ملاقات با وکیل نیز اصولا در این آیین نامه ها جایی ندارد.

یکی از "حرفه ای" ها در پاسخ به بقیه کسانی که نگران عدم تماس زندانیانشان با خانواده هستند از سالهای دهه شصت می گوید که معمولا زندانیان در چند ماه اول بازداشت حق تماس با منزل را نداشتند و در آن زمان از این مدت به عنوان "عُده لاجوردی" یاد می کردند.

ساعت 10:30

صف خانم ها و آقایان برای تنظیم وقت ملاقات تشکیل شده است. همسر سحرخیز اولین نفر است و گویا عجله دارد تا زودتراز بقیه موفق به دیدار عیسی سحرخیز روزنامه نگار دربند شود.

در سالن چند گروه مختلف در کنار هم مشغول بررسی و تبادل اخرین اخبار از عزیزان در بندشان هستند. خانواده زندانیان بهایی، که تعدادشان هم کم نیست، در گفتگو با دیگر خانواده ها مشغول شرح ظلم هایی هستند که در طول سالیان گذشته بر آنها رفته واز جمله بازداشت سال گذشته معتمدانشان و آخرین آنها نیز که بازداشت جوانان خانواده ها به اتهام حضور در تجمعات عاشورا بوده است. خانواده زندانیان مجاهدین خلق هنوز برای گفتگو با دیگران تردید دارند. در گوشه ای نیز اعضای خانواده برخی از کسانی که در ماههای اخیر به جرم فعالیت در شرکتهای هرمی و گلدکوئست بازداشت شده اند تلاش می کنند تا دورتر از جمع ناآرام خانواده های سیاسیون حضور داشته باشند.

خانواده دکتر ملکی از بیماری وی می گویند و اینکه دکتر ملکی گفته با وجود این بیماری و فشارهای سنگین جسمی، حضور در زندان را ترجیح می دهم.

برخلاف برخی از خانواده ها که چند نفر برای ملاقات با یکی از اعضای خانواده آمده اند، همسر مهندس توسلی برای ملاقات با دو دختر، داماد و برادرش آمده است، هرچند مسوولین حتی البسه ودیگر لوازم شخصی دکتر یزدی، لیلا و سارا توسلی و فرید طاهری راتحویل نمی گیرند. فرید طاهری دوهفته قبل در همین سالن و در صف آقایان منتظر تائید برگه ملاقات برای دیدار همسرش بود و امروز در داخل زندان و در یک بند با همسرش قرار دارد.

ساعت 11 صبح

مادر سالخورده مهدی محمودیان که همراه دو نفر از بستگانشان برای ملاقات با فرزندش آمده، در گوشه ای از سالن، مشغول شرح جریان ضرب و شتم فرزندش به دلیل درخواست برای استفاده از دستشویی است.

و دکتر محمد حائری وکیل دادگستری که هفته های قبل برای درخواست ملاقات با موکلش، حسین نورانی نژاد مراجعه می کرد این هفته به همراه همسر و فرزندانش برای ملاقات با فرزندش سعید حائری آمده است.

خانواده شیوا نظرآهاری و مهرداد رحیمی، دیگر اعضای بازداشت شده کمیته گزارشگران حقوق بشر نیز حضوردارند و از میان صحبتهایشان شنیده می شود که به فرزندانشان اتهاماتی چون ارتباط با سازمان مجاهدین خلق و محاربه تفهیم شده و تحت فشارهای شدید برای حضور در اعترافات تلویزیونی قرار دارند.

پدر و مادر و خواهر مهدی عربشاهی، خانواده میلاد اسدی و پدر و مادر مرتضی سیمیاری که از شهرستان برای ملاقات با فرزندشان آمده اند هم در گوشه ای گرد هم جمع شده اند و همگی نگران فرزندانشان هستند که از روز بازداشت تاکنون حتی تماس تلفنی هم نداشته اند، در این میان وضعیت بهاره هدایت تنها خانم عضو شورای مرکزی تحکیم بهتر است؛ وی هفته گذشته ظاهراً بر اثر یک اشتباه ملاقاتی با خانواده داشته، اما این هفته مسوولین سالن ملاقات به همسروی اعلام کردند بهاره تا اطلاع ثانوی ممنوع الملاقات است.

همسران برخی از مسوولین سابق جمهوری اسلامی نیز با حجاب کامل در گوشه ای نشسته اند و هنوز باور ندارند که برای دیدار با معاون اسبق ریاست جمهوری اسلامی و یا معاون سابق وزیر اطلاعات باید در سالن انتظار اوین حضور یابند.

این هفته همسران محمد جواد مظفر، ماشاالله شمس الواعظین و خواهر رضا تاجیک برای ملاقات نیامده اند؛ هرچند کسانی هم که آمده اند می دانند شانس دیدار با عزیزان دربندشان بسیار کم است.

ساعت 11:30 صبح

بلند گوی سالن چند بار اعلام می کند: "هیچیک از بازداشتی های عاشورا ملاقات ندارند."

با شنیدن این مساله جمع زیادی از خانواده ها سالن را ترک می کنند اما هنوز خانم حکمت که به همراه خواهرش برای ملاقات با همسر و دختر دربندش آمده منتظرند شاید تغییری در وضعیت رخ دهد و خانواده مهندس محمد طاهری نیز اصرار دارند که حداقل لوازم شخصی که برای فرزندشان آورده اند را تحویل دهند.

از خانواده حسن نورانی نژاد هم امروز فقط خواهرش به ملاقات آمده است ومی گوید دردادگاه هفته گذشته نورانی نژاد، قاضی دادگاه علاوه بر وی، مهدی حمودیان وخانم آذر منصوری، پرستو سرمدی، همسر حسین را هم به عنوان متهم ردیف چهارم پرونده در کیفرخواست نام برده است.

اولین گروه افرادی که از سالن ملاقات بیرون می آیند مهرک میراب زاده است، همسر شهاب طباطبایی. ناراحت و عصبی به افرادی که از وی احوال همسرش را می پرسند می گوید در طول دو هفته اخیر بارها سلول رئیس شاخه جوانان جبهه مشارکت را تغییر داده اند و در این تغییرها کلیه لوازم شخصی که خانواده برای وی ارسال کرده بود هم توقیف شده. در نهایت آنچنان که او نقل می کند در سلول فعلی "فقط شهاب، عبدالله مومنی و یک پتو" وجود دارد.

برخی دیگر از خانواده هایی که از ملاقات بیرون می آیند از وضعیت نامناسب زیستی زندان می گویند؛ از اینکه زندانیان نسبت به فضای سرد اعتراض دارند و اینکه در بسیاری از سلول ها تا 5/1 برابر ظرفیت زندانی وجود دارد و مشکلات مربوط به این موضوع. از عزاداری همسلولی های آرش زمانی هم می گویند که روز قبل اعدام شده است.

آنچنان که خانواده ها میگویند آرش زمانی نیز تا هفته گذشته به همراه 15 نفر از روزنامه نگاران و بازداشتی های بعد از انتخابات در یک سلول 10 نفره زندانی بوده است.

ساعت 12

فاطمه آدینه وند نیز به همراه دو فرزندش برای ملاقات آمده اند. پس از یکی دوماهی که از انتقال عبدالله مومنی به بخش عمومی و آسانتر شدن تماس ها می گذشت، هفته گذشته مجدداً مومنی را به بندهای 209 و 240 انتقال داده اند، اما همسرش همچنان با روحیه به دنبال همسر امیر خرم از اعضای شورای مرکزی نهضت آزادی است و برای دیگران توضیح می دهد که خرم یک روز قبل از بازداشت برای ملاقات با خانواده مومنی به منزل آنها رفته بوده است. او نگران مسعود باستانی روزنامه نگار جوانی است که همسلول عبدالله مومنی بوده وهفته گذشت به زندان رجایی شهر کرج و بین چند قاتل تبعید شده است.

با توجه به روحیه و اخلاق خوب سعید لیلاز همه منتظرند تا بشنوند وی در آخرین ملاقات با همسرش چه داستانهای طنزآمیزی از حوادث داخل زندان تعریف کرده است. اما با خروج همسر لیلاز از سالن ملاقات معلوم می شود که طنز امروز تلخ بوده و در جریان انتقال به سالن ملاقات، به دلیل گفتگوی لیلاز و ساسان آقایی با یکدیگر، ماموران هر دوی آنها را از ملاقات محروم کرده اند.

ساعت 12:30

برخی خانواده ها احکام و نامه هایی از دادستان تهران برای ملاقات حضوری با عزیزان در بندشان دارند اما در برابر اراده بازجویان و ماموران زندان، احکام کتبی دادستان اهمیتی ندارد. هیچیک از کسانی که این نامه ها را ارائه می کنند موفق به ملاقات حضوری نمی شوند.

ساعت یک بعد از ظهر

سربازان وظیفه با اعلام پایان ساعت ملاقات، خانواده هایی را که هنوز چشم انتظار و امیدوار ملاقات هستند از سالن بیرون می کنند.

یکی دیگر از روزهای ملاقات بند 209 و 240 هم به پایان رسیده است. در بیرون از زندان خانواده ها مشغول تنظیم برنامه و هماهنگی برای هفته بعد هستند؛ برنامه ای که شامل مراجعه به دادگاه انقلاب، خیابان معلم، مراجعه به دادگستری تهران در خیابان ارک، مراجه به دادسرای اوین و بازهم پنجشنبه آینده سالن ملاقات در خیابان درکه خواهد بود.

این برنامه 6 ماهست که ادامه دارد؛ تا کی چنین خواهد بود؟

ملکی می‌داند؛ زندانی بازنشستگی ندارد

رضا عليجاني

در زندگی خیلی کارها بازنشستگی دارد. اما، خیلی کارها هم بازنشستگی ندارد. معمولا کارهایی که بازنشستگی‌ دارد برای هدف یا اهدافی است که گاه بنا به علل و ضرورت‌هایی، از طرق دیگر نیز تأمین می‌شود (مثل حقوق و حقوق بازنشستگی)، اما هدف یا اهداف کارهای نوع دوم معمولا فقط از طریق خود همان کار میسر می‌شود.

«زندانی» (زندان رفتن و بر زندان شدن) نیز در برخی جوامع که ناعدالتی، ستم و انحصارطلبی ریشه‌هایی کهن دارد، یکی از کارهای بدون بازنشستگی است. بنابراین اگر هر جای جهان زندانی بازنشستگی داشته باشد، ولو به ترور و آدم ربایی هم متهم باشد، لااقل در ایران قاعده ظالمانه نانوشته‌ای بین دوطرف، زندانی و زندانبان (و در واقع زندان ساز!) وجود دارد که «زندانی بازنشستگی ندارد». (بسان جوامعی به شدت تحت ستم و تبعیض طبقاتی و فقر و فلاکت که مرد و زن و کودک تا آنجا که می‌توانند، تا آخرین نفس باید «کار» کنند و بازنشستگی ندارند.) و این را محمد ملکی خوب می‌داند.

آخرین بازداشت ملکی دارد به شش ماهگی‌اش می‌رسد. او، به همراه دکتر ابراهیم یزدی، اینک مسن‌ترین زندانیان سیاسی ایران‌اند. نسل ما معمولا از بزرگان نسل ملکی، چهره‌هایی به یادمانده از دوران جوان‌ترشان را در خاطره و حافظه ثابت خود دارد. و وقتی عدد سن آنها در برابر چشمانش قرار می‌گیرد، اندکی حیرت و «نکند اشتباه باشد» به ذهنش می‌رسد. مثلا وقتی سن نزدیک به هشتاد ابراهیم یزدی را می‌بیند؛ هنگامی که دوستانش برای نجات تن رنجورش اطلاعیه می‌دهند و از موضعی انسانی، و نه سیاسی، خواهان آزادی او می‌شوند. اما در مورد ملکی، بدن خمیده، موهای سراسر سفید و تن رنجور، عدد سن‌اش را برایمان عادی و باورپذیر کرده است.

ملکی شاعر قبیله ما، ایرانی‌هاست. او در سراسر زندگی‌اش بیشتر با دل‌اش اندیشیده و بر طراز آن زیسته است. او کتاب شعر هم دارد، در باره زندگی پیامبر اسلام. نگاه شاعرانه او به زندگی، به سیاست، به دوستان و دشمنانش، همیشه مملو از عاطفه، عشق و خشم و دیگر فراز و نشیب‌های انسانی یک شاعر بوده است. شاعری نیز بازنشستگی ندارد.

ملکی با حس‌اش، عاطفه‌اش، و منطق و عقلانیت وجودی این نگاه به جهان و زندگی رفتار کرده است. گاه رفتار او و مواضع‌اش، بر برخی و گاه بسیاری معمولی نمی‌آمده است. آن را تند و غیرمعقول می‌دانسته اند. اما تنها در حس و تشبیه و اغراق و تمثیل نگاه وجودی شاعرانه است که رفتار ملکی قابل فهم است. در نگاه و منطق وجودی شاعرانه؛ عاطفه و محبت به زندگی و به دیگران، ردپایی پررنگ و قوی دارد. بارها شاهد دلسوزی از سوز دل او برای زندانیان، خانواده‌شان، بازماندگان زندانیان گذشته و بویژه نگاه مسئولانه به بیکاری و نداری و بیماری و... آنها بوده‌ام. و وقت گذاری و برخورد پیگیرانه و متعهدانه، در حد توان و امکانات‌اش، برای دیگران. تا رسیدن به هدف، نه یک دلسوزی موردی و تمام. امکانات او هم نه مادی، بلکه دلسوزی‌ها و روابط و آشنایی‌هایش با دیگران و ریش گرو گذاشتن و وساطت برای حل مشکل بوده است. وگرنه ملکی هیچ دل به دنیا نبسته بود. سلامت و سادگی زندگی او و همسر همیشه همگام (و همراه با یکدیگر)ش جلوی چشم همگان بوده است. یک بار وقتی عدد ناچیز حقوق بازنشستگی‌اش را گفت عرق شرم سردی بر تن‌ام نشست. ملکی و بسیاری از هم نسلان او که اینک یا در زندان کوچک و یا در زندان بزرگ تحت فشار و سختی و گروگانگیری‌اند، اگر یک «آری» می‌گفتند، امروز بر بالاترین مقامات تکیه زده و از صف درون نظام بودن بهره‌ها برده بودند.

شاعر قبیله ما عاشق است. عشق جوهر اصلی شاعری است. او عاشق انسان‌هاست، مردم‌اش، کشورش (و حتی خودش!). این عشق او را همچون مرادش، طالقانی، بلند نظر و دریادل کرده است. در میان هم‌سن‌های ملکی کمتر در حد او یافت می‌شود که به صاحبان همه اندیشه‌ها و تفکرهای دینی و غیردینی هم چون او احترام بگذارد؛ برمسئله حقوق زنان حساس بوده، بیندیشد، گشوده برخورد کند و در صحنه حاضر باشد؛ در رابطه با حقوق اقوام، اصلا نگاه و منظر داشته و هراس از احتمالات ضعیف، به دل راه ندهد و قصاص قبل از جنایت تجزیه طلبی نکند؛ به لحاظ اندیشه (و اندیشی دینی که بدان تعلق خاطر دارد) «به روز» باشد و هم چون طالقانی، بتواند نسل و سرمشق عوض کند و جدیدترین آراء را بحث و نقد و هضم و دفع بگذارد؛ و به راحتی با جوانی شاید از دو نسل بعد از خود مفاهمه داشته و نگاه شان را بفهمد و حرف دلشان را نیز... و شاید همین کار او را باز به زندان کشانده است.

و این عشق و منطق خاص آن است که ملکی را تا مرز هشتاد سالگی در حرکت و مبارزه اش و در زندان های مکررش سرپا نگه داشته است.

اما در طی این مسیر او در کنار همسری بوده است که خود نیز سرشار از این خصیصه هاست. صدای گرم اش که دیگر حالا از پشت گوشی بیشتر به گوشمان می رسد همیشه سرشار از معنویت و توکلی است که از عشق، عشق به خدا و معنویت و معناداری زندگی، سرچشمه می گیرد و سرما و گرمای روزگار و تنگی و وسعت زندگی اثر چندانی بر آن ندارد و او را که خود یک عمر در این راه تلاش، بلکه همیشه دویده است و زندگی اش را در این راه گذاشته، آرام و صبور ساخته است. و می دانم که در بسیاری مواقع سختی روزگار برای خانواده زندانی، بیشتر از خود زندانی است که از فشار بازجویی رسته و در گوشه ای حبس شده است....

و ملکی و خانواده اش، عاشق اند و خوب می دانند که عشق هم بازنشستگی دارد.

اخبار زندانیان سیاسی: نگرانی نسبت به وضعیت دکتر ملکی

بی توجهی به وضعیت نامساعد سلامتی رییس پیشین دانشگاه تهران که در سن 76 سالگی می باشد و از بیماریهای متعددی رنج می برد، موجب نگرانی خانواده و همچنین بسیاری از فعالان حقوق بشر گردیده است.

به گزارش جرس، بی توجهی به وضعیت دکتر محمد ملکی در زندان علیرغم هشدارهای مکرر درباره سلامتی ایشان و همچنین وضعیت نامساعد و پرجمعیت بندهای زندان، باعث تشدید ضعف جسمی وی گردیده و از اینرو او در ماه اخیر مکررا به سرماخوردگی مبتلا شده است. این مساله در کنار بیماری سرطان پروستات که بمدت پنج ماه است مسئولان زندان مانع درمان آن شده اند ، باعث شده ایشان بطور مداوم از درد و سوزش مثانه که از نشانه های وخیم تر شدن وضعیت سرطان پروستات است، رنج ببرند.

همچنین اخیرا دکتر ملکی در تماسی با خانواده گفت که یکی از کارشناسان پرونده به او اطلاع داده که از نظر وزارت اطلاعات ایشان باید آزاد شوند اما مقامات دیگر نهادهای امنیتی از این مساله ممانعت می کنند. دکتر محمد ملکی اخیرا درخواست ملاقات با دادستان تهران را داده تا درباره وضعیت بلاتکلیفی خود با وی صحبت کند. دادستان تهران ماهها پیش در ملاقاتی که با ایشان داشته ظاهرا خواستار آزادی دکتر ملکی شده بود.

با توجه به گذشت بیش از 150 روز از بازداشت ایشان و علیرغم اینکه ماههاست بازجویی از وی پایان یافته، معلوم نیست که به چه دلیل و توسط چه مقاماتی اصرار وجود دارد که ایشان هنوز در زندان نگه داشته شود و حتی اجازه بستری شدن در بیمارستان جهت درمان وی داده نمی شود.

شب شعری با پدر در زندان

به یاد مجید توکلی، دکتر احمد زیدآبادی، عبدالله مومنی، مرتضی کاظمیان، بهاره هدایت، عماد باقی، مهدی عربشاهی، دکتر ابراهیم یزدی، میلاد اسدی، پیمان عارف، کیوان صمیمی، کوهیار گودرزی و دیگر پرندگان دربند

و برای پدرم، دکتر محمد ملکی در آغاز ششمین ماه پروازش در قفس

پدر جان؛

این شبها باز هم دلگیرم از دوری تو و مانند هر وقت دیگری که دلتنگت میشوم، کتاب شعرت را بدست گرفتم و آنرا ورق زدم تا که با من سخن بگویی. چشمم به شعری افتاد که در دیباچه اش نوشته بودی: یک روز که خیلی دلم گرفته بود "اندوهم" را قطره قطره نوشیدم:

"اندوه را درود

اندوه را سلام

در کوچه های تنگ دلم

جای پای اوست

...

در جمع خامشان

تنها و سرگران

کی همدم من است

اندوه، والسلام"

اینروزها هر کس که از من سراغت را میگیرد، میگوید باورش نبود که این قوم جفاکار تا این حد بیرحم باشند که با هجوم به بستر بیماری ات، عقده های دیرین از استادی کهنسال بگشایند و تو را با آن حال، ماهها به زندان افکنند. لحظه ای پشت خمیده ات که نشان جور جلادان است در نظرم آمد و با چشمانی تار دفترت را ورق دیگری زدم و از پشت پرده اشک، شعر "شناسنامه" تو را دیدم:

"من از اهالی رنجم

و از قبیله درد

تبار من همه از درد و رنج نالیدند

و من نه ناله که فریاد میکنم، فریاد

چه!

از اسارت شهر حماسه می آیم

و از ولایت زنجیر عدل جلادان

که جای جای تنم زخمدار «تعزیر» است

و قلب و کلیه و مثانه جملگی بیمار

و پشت۫ گوژ ز سنگینی و صلابت دار"

بابا ناصر!

میدانی که اینروزها پدران زیادی اسیرند و کودکان خردسال بسیاری غصه میخورند و غم به دل کوچکشان میریزند. وقتی که یاد پسران احمد و عبدالله و مرتضی و بچه های زندانیان دیگر می افتم، غصه آنها جانم را میسوزاند و خاطرات کودکی خودم زنده میشود. یادت هست که در هر ملاقاتی میپرسیدم: "بابا کی میای خونه؟ آخه میخوام باهات بازی کنم" و تو در جواب من، شعر کودکانه «قصه غصه عمار» را گفتی:

"عمار تا مامانو دید

پرید و روشو بوسید

گفتش مامان نازی

میکنی با من بازی

حوصله ام سر اومد

بابا ناصرم نیومد

عمار میخواس بدونه

بابا کی میادش خونه

مامان با چشم گریون

خسته و گیج و حیرون

اشکاشو رُفت با دست

گفت: عمارم خدا هست

اگر بابا اسیره

تو زندون امیره

خدا که مهربونه

همه چیزو میدونه

غصه نخور پسرجون

تموم میشه زمستون

بهار میاد دوباره

کار زمستون زاره"

امان از این زمستان دیرپا پدر.

یادم هست که چقدر شعر زمستان اخوان ثالث را دوست میداشتی و همیشه در راه سفر برایمان میخواندی:

"سلامت را نمیخواهند پاسخ گفت

سرها در گریبان است

...

زمین دلمرده، سقف آسمان کوتاه غبار آلوده مهر و ماه زمستان است"

و یادم می آید که همیشه پس از آن، این شعرت را میخواندی که

"قسم به صبح و قطره قطره باران

به رعد و برق، ابر و باد بهاران

به گل به نغمه های بلبل بستان

بهار خواهد شد، پایدار نیست زمستان"

بابا جان، میدانم که صدای بلبلان زندانی به گوش ات میرسد. همه مرغان عشق را به بند کرده اند. اینجا پرنده ای بیرون از قفس نمانده جز کلاغان که غارغارشان تمامی شهر را پر کرده. اما اینبار دیگر مردم گوشهایشان را با پنبه نپوشانده اند که اینبار مردم در گوش هم آواز امید، شجاعت و مبارزه میخوانند و برای یکدیگرسرود شورانگیز زمزمه میکنند تا که آواز دلخراش کلاغان آنها را از جنبش باز ندارد. دفترت را ورق دیگری زدم و به شعر "پرواز در قفس" رسیدم:

"پرنده های اسیر

درون قفس

در فضای کوچک

پشت میله ها

جایی که امکان پرواز نیست

با بالهای شکسته

عصیان میکنند

پرواز میکنند

تن به دیوار قفس میکوبند

تسلیم اسارت نمیشوند

و از زخم و درد و مرگ نمی هراسند

تا بیاموزند

در قفس هم می توان پرواز کرد"

راستی امروز تمامی روزهای زندانت را در نظام ولایی شمردم. میدانی که امروز دو هزار و دویستمین روزیست که در زندانهای جمهوری اسلامی بوده ای: 1880 روز در دهه پنجم زندگی ات با تحمل شکنجه های سیاه دهه شصت...170 روز در آخرین سالهای دهه ششم زندگی ات با تحمل شکنجه های سفید و امروز 150 روز است که در میانه دهه هفتم زندگی، باز هم در خانه سوم خود یعنی زندان هستی. (خانه دومت دانشگاه است) و اینبار نمیدانم که رنگ شکنجه ات چیست که دارد جسمت را ذره ذره آب می کند.

دفترت را ورق میزنم تا که برایم از شکنجه بگویی:

"از تفاوت شکنجه سپید و سیاه می پرسند، می گریم:

نمیدانم

چه باید کرد؟

چه باید گفت؟

و آیا میتوانم رنجهایم را که خون رنگند

به روی صفحه ای بی رنگ بنشانم

من از «فعلی» حکایت میکنم

با رنگ روز و شب

نمیدانم

سپیدی و سیاهی را تفاوت چیست

و اما فاش می سازم

که سخت است و توان فرساست هر رنگش"

پدر این روزها اگر چه زمانه ایست که سنگها را بسته وسگها را رها کرده اند، اما نسلی در مقابل ظلم ایستاده و برای گرفتن حقش به مبارزه برخاسته که ترس را به خود راه نمیدهد. ورقی دیگر به دفترت زدم و دیدم که تو به این نسل امید بسته بودی و درباره اش سروده بودی:

"باید گشود پنجره ها را

به روی صبح

وانگه

نگاه کرد

به فردا

باید امید داشت به این نسل

نسلی که با یقین

با مشت آهنین

فریاد میزند

تا کی در انتظار سحر میتوان نشست

این «نظم» سست را باید ز هم گسست

تندیس شیشه ای جهل و ظلم را

باید شکست، باید شکست"

پدر جان، میدانم که تو استوار ایستاده ای و خم به ابرویت نمی آوری و درد و سوز را در خود میریزی و دم برنمی آوری تا مبادا که جوانان زندانی از دیدن رنج تو بشکنند و بی طاقت شوند. اما بدان همگان نگرانت هستند که گذر زمان و بی رحمی حاکمان، جسمت را فرسوده و جانت را خسته کند و این اضطراب، غم به جان همه دوستدارانت میریزد.

داشتم دفتر شعرت را می بستم تا اشک بیش از این ورقهایش را رنجور نکند که چشمم به آخرین شعرت افتاد که نامش "زندگی" بود:

"با آنکه پیر زمان سخت گذر میکند

ولی

مردان مرد را

سخن از ضعف و درد نیست

در کوچه های تنگ و پر از سنگ زندگی

باید

به پیشباز گل سرخ و لاله رفت

باید گشود پنجره ها را

بر دشتهای پر ز شقایق

وانگه شنید زمزمه چشمه سار را

باید قبول کرد دگر

فصل سرد نیست

باید رسید به این اصل جاودان

وقتی که ظلم هست

رهی جز نبرد نیست"

پی نوشت

- تمامی شعرهای داخل گیومه از دفتر اشعار دکتر محمد ملکی با نام "پرواز در قفس" است.

همسر دکتر ملکی: هیچ‌کس جوابگو نیست

گفت‌وگو رادیو زمانه با خانم قدسی میرمعز، همسر دکتر محمد ملکی
مریم محمدی
دکتر محمد ملکی، اولین رییس دانشگاه تهران پس از انقلاب که در جریان بازداشت‌‏های اخیر در بستر بیماری و در منزل دستگیر شد، بیش از پنج ماه است که در زندان به‏سر می‏برد. دکتر ملکی از سرطان پیشرفته‏ی پروستات رنج می‏برد و خانواده‏ی وی بارها نسبت به حفظ جان او اظهار نگرانی کرده‏اند.

روز شنبه ۱۹ دی، نامه‏ای از جانب همسر دکتر ملکی روی برخی از سایت‏های داخل کشور منتشر شد که نسبت به وضعیت سلامتی او اظهار نگرانی می‏کرد.

خانم قدسی میرمعز، همسر دکتر ملکی در گفت‏وگویی با زمانه می‏گوید:

اصلاً کسی پاسخ‏گو نیست. کسی نیست که جواب بدهد. غیر از مسأله‏ی پزشکی ایشان، ۱۰ روز دیگر پنج ماه تمام از بازداشت ایشان می‏گذرد.

آن‏ها مشکلات بیماری او را می‏دانند. وقتی می‏خواستند او را از خانه ببرند، زیر بغلش را گرفتند و بردند. ولی در زندان حتی داروهایی را که همراه داشته، از او گرفته‏اند و خودشان به او دارو می‏دهند.

دکتر محمد ملکی، اولین رییس دانشگاه تهران بعد از انقلاب ۵۷

داروهایی را که آن‏ها می‏دهند، چه نتیجه‏ای داشته است؟ وضع جسمی ایشان در حال حاضر چطور است؟

ایشان در زندان یک سکته داشت و به همین دلیل شش روز در بیمارستان بستری بود. پزشکانی که او را در بیمارستان دیدند، در مورد پروستاتش گفتند که باید تحت نظر پزشکان خودش باشد.

یک بار هم یک متخصص پروستات از بیمارستان طالقانی ایشان را ویزیت کرد و گفت که باید زیر نظر پزشک خودش باشد. این‏ها همه پزشکانی هستند که مورد اعتماد دادستانی و زندان هستند.

ایشان الان حدود هشت سال است که به این بیماری مبتلا است. یک دوره اشعه‏درمانی کرده بود و زمانی هم که بازداشت‏اش کردند، در حال شیمی‌درمانی بود که نیمه‏کاره ماند.

حتی زمانی که بیمارستان بود، به آقای علوی، مسئول پرونده‏ی دکتر ملکی، پیشنهاد کردم که حال که ایشان در بیمارستان است، آمپول شیمی‌درمانی را بیاورم و درمان ادامه پیدا کند. اما ایشان نپذیرفت.

فرض کنید یک بیمار سرطانی که شیمی‌درمانی داشته و مشکل قلبی هم دارد، و همین‏جور رها شده باشد.

در مورد پرونده‏ و اتهام ایشان به شما چه می‏گویند؟

اتهام‏اش همان ابتدا که او را بردند «اقدام علیه امنیت ملی» بود. بعد از آن هم حرف دیگری نزده‏اند. بعدا هم که آقای مولایی مراجعه کرده است، همان پرونده بوده است. هرچه هم تقاضای تبدیل قرار کرده‏ایم، کسی جواب‏گو نیست.

واقعا هیچ‏کس جواب‏گو نیست. فقط از این دست به آن دست، بازی می‏کنند. هم با خانواده و هم با خود دکتر، یک بازی کثیف اخلاقی را پی‌گرفته‌اند. به‌خاطر پرونده‏ی پزشکی‏اش مرتب می‏گویند که آزاد می‏شود.

اواخر ماه آبان گفته بودند که تا آخر آذر و حداکثر اول دی آزاد می‏شود که برای ادامه‏ی معالجه برود.

اما هیچ، هیچ پاسخی نیست. پرونده را دست‌به‌دست می‏کنند. وقتی آقای دکتر مولایی مراجعه می‏کند، می‏گویند پرونده هنوز نیامده، دو روز یا سه روز دیگر…

خود آقای ملکی از موارد اتهامی در بازجویی‏ها چیزی نمی‏گویند؟

در بازجویی‏ها گویا راجع به سازمان مجاهدین خلق گفته بودند که ایشان گفته بود: «من اصلا به سن‏ام نمی‌خورد که با مجاهدین خلق بوده باشم. مرد ۷۶ ساله که آن‏ها همه شاگردهایش هستند که نمی‏تواند به آن‏ها ربطی داشته باشد».

حتی به آن‏ها گفته «مدرک یا کاغذی بیاورید و ثابت کنید که من با آن‏ها بوده‏ام، من می‏پذیرم. من نمی‏توانم با آن‏ها باشم، من آدم مستقلی هستم».

از قدیم هم که سران حکومت و افرادی مانند آقای خامنه‏ای و آقای هاشمی پیش از انقلاب با مجاهدین خلق بودند، دکتر اصلا با آن‏ها نبود و کلا مستقل است. گفت که همه‏ی این‏ها را در دادگاه گفته است که آدم مستقلی است و با هیچ گروه و دسته‏ای نیست.

اگر توجه کرده باشید، در این پنج ماهه هیچ‏کدام از گروه‏ها به عنوان این که ایشان جزو آن‏ها است، دفاع نکرده‏اند.

مگر مجاهدین خلق اظهارنظری در مورد دکتر ملکی کرده‏اند؟

گویا مجاهدین − البته من خودم نشنیده‏ام، دیگران گفتند − در برنامه‏هایشان خبر دستگیری ایشان را منتشر کرده و اظهار تأسف و نگرانی کرده‌اند.

دکتر با دوستان ملی − مذهبی خیلی صمیمی و نزدیک است؛ و آن‏ها نیز چندین بار نامه نوشتند و به دستگیری او اعتراض کردند، ولی می‏دانند که جزو آن‏ها نیست.

جبهه‏ی ملی هم به دستگیری ایشان اعتراض کرده، ولی دکتر مستقل است. تمام روشنفکران و مبارزان قدیم زمان شاه و روشنفکران جدید، دوستان خیلی نزدیک‏اش هستند؛ ولی همه می‏دانند که دکتر مستقل است.

آیا دکتر ملکی هنوز بازجویی می‏شوند یا بازجویی‏هایشان تمام شده است؟

ظاهرا پس از بازگشت از بیمارستان، بازجویی‏اش تمام شده و به بند عمومی ۲۰۹ منتقل شده است. ولی دو هفته‏ی پیش که با ایشان ملاقات داشتیم، گفت که کارشناس من (نام بازجوها الان دیگر کارشناس شده است. چون بازجو در اذهان عمومی اثر خوبی ندارد، نمی‏گویند بازجو و آن‏ها را کارشناس می‏نامند) گفته «خانم‏ات خیلی خوب است که با هیچ گروهی نیست. ولی پسر کوچک‏ات که قلم‏ خوبی دارد، کمی تند است».

من پرسیدم که مگر تو هنوز بازجویی می‏شوی؟ گفت: «هروقت بی‌کار می‏شوند، مرا می‏برند و حرف‌هایی می‌زنند».

گفتم: تعریف کردن آن‏ها یعنی این‌که برای من لوح مخصوص فرستاده‏اند، پسرت هم که اصلا رشته‏اش مهندسی سیاست‏گذاری است و در هلند تحصیل می‏کند. طبیعی است دانشجویی که کار می‏کند، قلم‏اش در رابطه با رشته‏اش خوب باشد. کندی و تندی‏اش را هم کسی نمی‏تواند تعیین کند. حتما او شناختی دارد دیگر.

دکتر محمد ملکی از بیماری و بلاتکلیفی در زندان رنج میبرد

با گذشت نزدیک به پنج ماه از بازداشت دکتر محمد ملکی و علیرغم کهولت سن و رنج بردن از بیمارهای متعدد، ایشان هنوز در وضعیت بلاتکلیفی قرار دارد. تاکنون چندین بار وعده های دروغین درباره آزادی داده شده تا بدین ترتیب وی و خانواده را مورد آزار مضاعف قرار دهند. در آخرین بار، کارشناس پرونده آزادی قطعی ایشان را تا اوایل دی ماه وعده داده بود.

درحالیکه از مدتها پیش بازجویی از دکتر محمد ملکی پایان یافته بود، مشخص نیست که به چه دلیل و بهانه ای او را هنوز در زندان نگه داشته اند. همچنین با توجه به شلوغ تر شدن اتاقهای عمومی بند 209، شرایط زندان به هیچ وجه مناسب وضعیت سنی و سلامتی ایشان نمیباشد.

لازم به ذکر است که اکنون نزدیک به پنج ماه است درمان بیماری سرطان پروستات ایشان متوقف شده است، درحالیکه پزشکان زندان نیز تاکید کرده اند که معاینه و ادامه درمان باید توسط پزشک متخصصی که در جریان پرونده پزشکی و فرآیند درمان قرار داشته، انجام پذیرد. اما متاسفانه بنظر میرسد که به این ترتیب مقامات امنیتی و قضایی با بی توجهی و اتلاف زمان، قصد صدمه زدن تدریجی و فرسودن فیزیکی ایشان را دارند.

خانواده دکتر ملکی یکبار دیگر ابراز نگرانی جدی خود را از وضعیت سلامتی دکتر محمد ملکی اعلام کرده و خواستار آزادی هرچه سریعتر وی میباشد.

خانواده ملکی

20 دی 1388

پیام تسلیت خانواده دکتر محمد ملکی بمناسبت درگذشت آیت الله العظمی منتظری

بسم الحق

با نام آزادی، آگاهی و برابری

انا لله و انا الیه راجعون

صبر بسیار بباید پدر پیر فلک را تا دگر مادر گیتی چو تو فرزند بزاید

ضایعه درگذشت مبارز نستوه، آزادیخواه مقاوم و مرجع بزرگ شیعیان، حضرت آیت الله العظمی حسینعلی منتظری را خدمت بیت محترم ایشان تسلیت میگوییم. ایشان تا آخرین لحظه عمر پر برکت خویش در کنار مردم ماند و برای آزادی، عزت و حقوق آنها به مبارزه با استبداد پرداخت و در این راه تحمل زندان، شکنجه، تبعید، محرومیت و حصر را به جان خرید. ما بعنوان اعضای خانواده ای که در این سالها مورد ظلم و بی عدالتی قرار گرفتیم، همواره از لطف و پشتیبانی پدرانه آیت الله منتظری بهره مند بودیم. در تمامی این سالهای سخت، دست یاریگر و دعای خیر ایشان، همراه مظلومیت خانواده زندانیان سیاسی بود و حمایت، محبت و مقاومت آن بزرگمرد آزادیخواه، درس صبوری و پایمردی مان میداد.

از پروردگار متعال برای خانواده محترم ایشان و تمامی رهروان و دوستداران آن آزادمرد، آرزوی صبر و آرامش کرده و اطمینان داریم که آن پیر آزاده به آرامشی ابدی در جایگاهی والا نزد خداوند خویش رسیده است.

روحش شاد و راهش پر رهرو باد

29 آذر 1388

دکتر محمد ملکی (زندان اوین)، قدسی میرمعز، مریم ملکی، موگه ملکی، ابوذر ملکی، عمار ملکی

برای دکتر محمد ملکی

24 آذر 1388 - موج سبز آزادی

مرتضی کاظمیان

شنبه‌ی هفته‌ی جاری (21 آذرماه 1388) برای پیگیری مشکلی (که به وثیقه‌ی آزادی سال 1380 مربوط می‌شد) به دادگاه انقلاب مراجعه کرده بودم. در گذر از یکی از طبقات، ناگهان با «مرد آزاده»‌ مواجه شدم: دکتر محمد ملکی. مرد آزاده، رنجورتر و لاغرتر و ضعیف‌تر از روزهای قبل از بازداشت، با عصایی در دست، و مراقبی در کنار، خود را به‌سوی شعبه‌ای از دادگاه انقلاب، می‌کشانید؛ با پیژامای زندان و لباسی که به‌نظر نمی‌رسید نسبتی با سرمای آخر پاییز و وضع جسمانی پیرمرد داشته باشد.

حالا نزدیک به سه ماه است که از محبوس شدن نخستین رئیس دانشگاه تهران پس از پیروزی انقلاب اسلامی می‌گذرد؛ سه ماه از روزی که استاد ارشد و بازنشسته‌ی دانشگاه، با جسمی بیمار در خانه‌اش بازداشت و روانه‌ی زندان شد. این‌که در این مدت حبس، چه «قفل ناگشوده» و «راز پنهان»ی از او فاش و آشکار شده، که نیاز به بازداشت‌اش بود، پرسشی است که باید سیاست‌گزاران و آمران بازداشت‌ها به‌ آن پاسخ گویند. چنان‌که پاسخ این پرسش را که «آیا «سین جیم» پیرمرد و «گفت‌وگو» با وی، در بیرون از بازداشتگاه و زندان ممکن نبود؟»...

اعتراف می‌کنم که دیدن مرد مهربان در آن حال و روز، بس رنج‌آور بود. به‌خصوص که حالا نگارنده (من) به‌ظاهر آزاد بودم و او در لباس زندانی و در بند... این‌بار وضع با بهار سال 1380 فرق می‌کرد؛ آنجا (در سلول‌های انفرادی بازداشتگاه 59 سپاه) او را با پشتی خمیده و مو و ریشی بلند، از شکاف لای در و دیوار سلول _گاهی_ می‌دیدم که برای بازجویی یا ... می‌برندش؛ آن‌جا خود نیز محبوس بودم؛ محبوسی که افسوس می‌خورد برای دیاری که در آن مزد گورکن از بهای دوست داشتن انسا‌ن‌ها و آزادی استاد ارشد دانشگاه‌اش، فزون‌تر است.

بعدتر، مردادماه 1380 ، زندگی در «سلولی مشترک» با او، این امکان را فراهم می‌آورد که به‌قدر امکان یک «هم‌سلولی»، «ذره‌ای» از آن وضع و فضا و موقعیت را برای مرد آزاده (و رنجور و بیمار و فرسوده) تغییر دهی؛ اما حالا، در نیمه‌ی دوم آذر 88 ، او، دکتر محمد ملکی، فرسوده‌تر و ضعیف‌تر از هشت سال پیش، و با عصایی در دست، تنها (چون «ابوذر»، یکی از «معشوقه»هایش) آهسته آهسته به‌سوی محکمه گام پیش می‌گذاشت. تصویری ناگوارتر و آزاردهنده‌تر از هشت سال قبل، به‌خصوص از منظر ناظری به‌ظاهر آزاد.

شرایط دکتر محمد ملکی البته با آنچه او در دهه‌ی 60 تجربه کرده، در فاصله‌ای بس محسوس است؛ زمانه‌ای که هوشنگ ابتهاج (ه.الف.سایه) تعریف می‌کند: « ۸۱ روز را در سال ۶۲ در راهروی زندان، نزدیک توالت، دمپایی‌هایش را زیر سرش می گذاشته و می‌خوابیده.» (این خاطره را «سایه» همین دو هفته پیش در برنامه‌ای که برای بزرگداشت وی در لندن برگزار شده، مورد اشاره قرار داد.) اما واقعیت این است که دکتر ملکی امروز 76 ساله است و سال‌هاست میان‌سالی را پشت‌سر گذاشته و گذشته است.

این‌که طراحان و سیاست‌گزاران بازداشت‌ها با محبوس ساختن پیرمرد، چه هدفی را پی‌می‌جویند و برای چه و به‌کدام دلیل بر ادامه‌ی این وضع او، پامی‌فشارند، پرسشی است که کشف پاسخ‌اش چندان سهل نیست. دکتر ملکی مواضعی داشته و دارد که از «عقیده» و دیدگاه و تحلیل او نسبت به اوضاع ایران سرچشمه می‌گیرد. این مواضع، نه مواضعی تشکیلاتی است (که «منتقد و معترض مستقل روزگار ما» به هیچ حزب و جمعیت و گروهی وابسته نبود و رابطه‌ای تشکیلاتی و ایدئولوژیک با هیچ سازمانی نداشت)، و نه آن‌که می‌توان آنها را مواضعی القاء شده از خارج و بیگانه و دشمن، ارزیابی کرد. این‌چنین، منطقا" بازداشت پیرمرد نباید تغییری در مواضع او ایجاد کند؛ جز این‌که بازداشت وی موجب «سکوت تحمیلی‌اش» شود یا آن‌که «قدرت سخت‌افزاری و عریان» برای پیرمرد، «خودنمایی» کند و «توان» سرکوب و ابزارهای تهدید‌اش را به‌رخ کشد. اگر اتهام و شکایتی نیز علیه او مطرح است، آیا نمی‌توان به‌گونه‌ای دیگر (و با لحاظ کردن بسیاری مولفه‌ها از جمله سن و وضع جسمانی وی) آنها را پیگیری کرد؟

هرچه هست و نیست، ادامه‌ی بازداشت «پیرمرد» سزاوار هیچ نظام سیاسی‌ای نیست، بماند که نظام‌ی خود را متحقق کننده و پیگیر ارزش‌های دینی معرفی کند. انصاف می‌باید که محبوس ساختن دکتر محمد ملکی از هیچ منظری (اعم از انسانی، دینی، اخلاقی، قانونی، و حقوق‌بشری) قابل توجیه و دفاع نیست. کاش نظر «منصفان» هرچه زودتر بر نظر «بی‌انصافان» بچربد و فائق آید، و پیرمرد دور از استرس و فشارهای روانی، از امکان استراحت و درمانی که درخور حال و وضع اوست، برخوردار شود.

بعد‌التحریر: الف. توضیح مکرری است، اما گریزی از بیان آن نیست. پرداختن به هر یک از بازداشت‌شدگان این ماه‌ها (و به‌طور مشخص، آقای دکتر محمد ملکی در این نوشتار) به‌معنای بی‌توجهی یا غفلت از دیگر دربندان (به‌ویژه بازداشت‌شدگان گمنام و غیرمشهوری که تاوان «پیگیری حقوق اساسی خویش» را می‌دهند) نیست. اما چاره چیست هنگامی‌که در بضاعت یک یادداشت، امکان پرداختن مشخص، به «همه» وجود ندارد، و نیز این واقعیت که او (دکتر ملکی) مسن‌ترین و یکی از خاص‌ترین زندانیان سیاسی این روزهای ایران است.

ب. توضیح به‌ظاهر نخ‌نما و غیرضرور ی است، اما به‌نظر می‌رسد بیان آن به‌مثابه‌ی «یک تذکر» بی‌فایده نباشد؛ این‌که دفاع از حقوق انسانی و قانونی هر فرد، الزاما" به‌معنای توافق با تمامی دیدگاه‌ها و رویکردها و مشی وی محسوب نمی‌شود. چنان‌که در همین مورد مشخص (دکتر ملکی)، نگارنده با مرد آزاده، دست‌کم در مورد نحوه‌ی مواجهه‌ی ایشان با مقوله‌هایی چون اصلاحات و انتخابات، دچار اختلاف نظر بوده است.

برای دکتر محمد ملکی

24 آذر 1388 - موج سبز آزادی

مرتضی کاظمیان

شنبه‌ی هفته‌ی جاری (21 آذرماه 1388) برای پیگیری مشکلی (که به وثیقه‌ی آزادی سال 1380 مربوط می‌شد) به دادگاه انقلاب مراجعه کرده بودم. در گذر از یکی از طبقات، ناگهان با «مرد آزاده»‌ مواجه شدم: دکتر محمد ملکی. مرد آزاده، رنجورتر و لاغرتر و ضعیف‌تر از روزهای قبل از بازداشت، با عصایی در دست، و مراقبی در کنار، خود را به‌سوی شعبه‌ای از دادگاه انقلاب، می‌کشانید؛ با پیژامای زندان و لباسی که به‌نظر نمی‌رسید نسبتی با سرمای آخر پاییز و وضع جسمانی پیرمرد داشته باشد.

حالا نزدیک به سه ماه است که از محبوس شدن نخستین رئیس دانشگاه تهران پس از پیروزی انقلاب اسلامی می‌گذرد؛ سه ماه از روزی که استاد ارشد و بازنشسته‌ی دانشگاه، با جسمی بیمار در خانه‌اش بازداشت و روانه‌ی زندان شد. این‌که در این مدت حبس، چه «قفل ناگشوده» و «راز پنهان»ی از او فاش و آشکار شده، که نیاز به بازداشت‌اش بود، پرسشی است که باید سیاست‌گزاران و آمران بازداشت‌ها به‌ آن پاسخ گویند. چنان‌که پاسخ این پرسش را که «آیا «سین جیم» پیرمرد و «گفت‌وگو» با وی، در بیرون از بازداشتگاه و زندان ممکن نبود؟»...

اعتراف می‌کنم که دیدن مرد مهربان در آن حال و روز، بس رنج‌آور بود. به‌خصوص که حالا نگارنده (من) به‌ظاهر آزاد بودم و او در لباس زندانی و در بند... این‌بار وضع با بهار سال 1380 فرق می‌کرد؛ آنجا (در سلول‌های انفرادی بازداشتگاه 59 سپاه) او را با پشتی خمیده و مو و ریشی بلند، از شکاف لای در و دیوار سلول _گاهی_ می‌دیدم که برای بازجویی یا ... می‌برندش؛ آن‌جا خود نیز محبوس بودم؛ محبوسی که افسوس می‌خورد برای دیاری که در آن مزد گورکن از بهای دوست داشتن انسا‌ن‌ها و آزادی استاد ارشد دانشگاه‌اش، فزون‌تر است.

بعدتر، مردادماه 1380 ، زندگی در «سلولی مشترک» با او، این امکان را فراهم می‌آورد که به‌قدر امکان یک «هم‌سلولی»، «ذره‌ای» از آن وضع و فضا و موقعیت را برای مرد آزاده (و رنجور و بیمار و فرسوده) تغییر دهی؛ اما حالا، در نیمه‌ی دوم آذر 88 ، او، دکتر محمد ملکی، فرسوده‌تر و ضعیف‌تر از هشت سال پیش، و با عصایی در دست، تنها (چون «ابوذر»، یکی از «معشوقه»هایش) آهسته آهسته به‌سوی محکمه گام پیش می‌گذاشت. تصویری ناگوارتر و آزاردهنده‌تر از هشت سال قبل، به‌خصوص از منظر ناظری به‌ظاهر آزاد.

شرایط دکتر محمد ملکی البته با آنچه او در دهه‌ی 60 تجربه کرده، در فاصله‌ای بس محسوس است؛ زمانه‌ای که هوشنگ ابتهاج (ه.الف.سایه) تعریف می‌کند: « ۸۱ روز را در سال ۶۲ در راهروی زندان، نزدیک توالت، دمپایی‌هایش را زیر سرش می گذاشته و می‌خوابیده.» (این خاطره را «سایه» همین دو هفته پیش در برنامه‌ای که برای بزرگداشت وی در لندن برگزار شده، مورد اشاره قرار داد.) اما واقعیت این است که دکتر ملکی امروز 76 ساله است و سال‌هاست میان‌سالی را پشت‌سر گذاشته و گذشته است.

این‌که طراحان و سیاست‌گزاران بازداشت‌ها با محبوس ساختن پیرمرد، چه هدفی را پی‌می‌جویند و برای چه و به‌کدام دلیل بر ادامه‌ی این وضع او، پامی‌فشارند، پرسشی است که کشف پاسخ‌اش چندان سهل نیست. دکتر ملکی مواضعی داشته و دارد که از «عقیده» و دیدگاه و تحلیل او نسبت به اوضاع ایران سرچشمه می‌گیرد. این مواضع، نه مواضعی تشکیلاتی است (که «منتقد و معترض مستقل روزگار ما» به هیچ حزب و جمعیت و گروهی وابسته نبود و رابطه‌ای تشکیلاتی و ایدئولوژیک با هیچ سازمانی نداشت)، و نه آن‌که می‌توان آنها را مواضعی القاء شده از خارج و بیگانه و دشمن، ارزیابی کرد. این‌چنین، منطقا" بازداشت پیرمرد نباید تغییری در مواضع او ایجاد کند؛ جز این‌که بازداشت وی موجب «سکوت تحمیلی‌اش» شود یا آن‌که «قدرت سخت‌افزاری و عریان» برای پیرمرد، «خودنمایی» کند و «توان» سرکوب و ابزارهای تهدید‌اش را به‌رخ کشد. اگر اتهام و شکایتی نیز علیه او مطرح است، آیا نمی‌توان به‌گونه‌ای دیگر (و با لحاظ کردن بسیاری مولفه‌ها از جمله سن و وضع جسمانی وی) آنها را پیگیری کرد؟

هرچه هست و نیست، ادامه‌ی بازداشت «پیرمرد» سزاوار هیچ نظام سیاسی‌ای نیست، بماند که نظام‌ی خود را متحقق کننده و پیگیر ارزش‌های دینی معرفی کند. انصاف می‌باید که محبوس ساختن دکتر محمد ملکی از هیچ منظری (اعم از انسانی، دینی، اخلاقی، قانونی، و حقوق‌بشری) قابل توجیه و دفاع نیست. کاش نظر «منصفان» هرچه زودتر بر نظر «بی‌انصافان» بچربد و فائق آید، و پیرمرد دور از استرس و فشارهای روانی، از امکان استراحت و درمانی که درخور حال و وضع اوست، برخوردار شود.

بعد‌التحریر: الف. توضیح مکرری است، اما گریزی از بیان آن نیست. پرداختن به هر یک از بازداشت‌شدگان این ماه‌ها (و به‌طور مشخص، آقای دکتر محمد ملکی در این نوشتار) به‌معنای بی‌توجهی یا غفلت از دیگر دربندان (به‌ویژه بازداشت‌شدگان گمنام و غیرمشهوری که تاوان «پیگیری حقوق اساسی خویش» را می‌دهند) نیست. اما چاره چیست هنگامی‌که در بضاعت یک یادداشت، امکان پرداختن مشخص، به «همه» وجود ندارد، و نیز این واقعیت که او (دکتر ملکی) مسن‌ترین و یکی از خاص‌ترین زندانیان سیاسی این روزهای ایران است.

ب. توضیح به‌ظاهر نخ‌نما و غیرضرور ی است، اما به‌نظر می‌رسد بیان آن به‌مثابه‌ی «یک تذکر» بی‌فایده نباشد؛ این‌که دفاع از حقوق انسانی و قانونی هر فرد، الزاما" به‌معنای توافق با تمامی دیدگاه‌ها و رویکردها و مشی وی محسوب نمی‌شود. چنان‌که در همین مورد مشخص (دکتر ملکی)، نگارنده با مرد آزاده، دست‌کم در مورد نحوه‌ی مواجهه‌ی ایشان با مقوله‌هایی چون اصلاحات و انتخابات، دچار اختلاف نظر بوده است.

اینجا کجاست؟ (شعری به یاد دانشگاهیان دربند)

عمار ملکی

به یاد دکتر محمد ملکی در آغاز چهارمین ماه اسارتش

و تقدیم به تمامی دانشگاهیان دربند - دانشجویان، دانش آموختگان و استادان- و به تمامی زنان و مردانی که با تحمل سرکوب ناجوانمردانه به اعتراضات مدنی خود ادامه میدهند

اینجا کجاست که در کوی و برزنش

گر با سکوت خویش بپرسی چرا؟ کجاست؟

مشت و گلوله و باتوم میزنند

بر پیر، بر جوان و بر مرد و بر زنش

اینجا کجاست که استاد پیر و شاگردان

همه را به آزمون مشترک بردند

در اتاقی، نه در کلاس دانشگاه

در کنار هم اما، به گوشه زندان

این سرزمین که ظلم کرده اش ویران

غاصبان به آن حاکمند و بیرحمند

مردمش اسیر و خسته، میرزمند

تا که آزاد کنند عاقبت، ایران

توضیح خانواده ملکی درباره خبر انتقال دکتر محمد ملکی به بند عمومی

27 آبان 1388 - موج سبز آزادی

خانواده دکتر ملکی درباره خبر انتقال وی به بند عمومی توضیحاتی به شرح زیر منتشر کرده‌اند:

عصر امروز مورخ 26 آبان 88 خبری بر روی سایتهای خبری با عنوان «انتقال دکتر محمد ملکی به بند 350 زندان اوین» قرار گرفت. لازم به توضیح است که از ابتدای بازداشت دکتر محمد ملکی، خبررسانی درباره وضعیت ایشان تنها توسط اعلام رسمی خانواده و یا در مصاحبه های همسر ایشان انجام میگرفت و این مطلب در توضیحی پیشتر نیز اعلام شده بود.

در پی تماس تلفنی امروز دکتر ملکی از زندان، خانواده اطلاع پیدا کرد که ایشان را به بند عمومی منتقل کرده اند اما درباره بندی که ایشان در آن هستند، صحبتی نشد. تا قبل از این نوشته، خانواده در این ارتباط خبری رسما منتشر نکرده بود و مشخص نیست که خبر فوق چگونه و توسط چه منبعی بر روی برخی سایتها قرار گرفته است.

همچنین در بخش دیگری از خبر انتشاریافته آمده بود که: «دبیر شورای همبستگی برای دمکراسی و حقوق بشر در ایران در اولین ماه بازداشت خود هر روز به مدت 5 الی 6 ساعت تحت بازجویی قرار داشته و بازجویی‌های وی با توهین و هتاکی همراه بوده است.»

گذشته از اینکه عنوانی که برای دکتر محمد ملکی ذکر شده نامتعارف میباشد، اما درباره نحوه بازجویی دکتر ملکی ادعایی در این خبر است که هرگز خانواده چنین ادعایی را مطرح نکرده است. اگر چه خانواده همواره به ذات دستگیری ایشان و انجام بازجویی، در شرایطی که دکتر ملکی از بیماریهای متعدد رنج میبرد، معترض بوده، اما هرگز خبری در تایید یا رد توهین و هتاکی درحین بازجویی نداشته است.

بدین وسیله ضمن قدردانی از تمامی سایتهای خبررسانی که در این مدت یاریگر خانواده های زندانیان سیاسی بوده اند، خانواده ملکی اعلام میکند که تنها خبر انتقال دکتر ملکی به بخش عمومی را تایید کرده و ادعاهای دیگر در محتوای خبر فوق توسط خانواده تایید نمیشود. لازم به تاکید مجدد است که بر طبق روال قبلی، هرگونه خبری درباره وضعیت دکتر محمد ملکی تنها از طریق خانواده ملکی و یا در مصاحبه همسر و یا فرزندان ایشان اعلام میگردد.

خانواده ملکی

هر بار برای آزاد نکردن بهانه ای می آورند

دوشنبه ۲۵ آبان ۱۳۸۸

همسر دکتر محمد ملکی در مصاحبه با "روز"، درباره آخرین ملاقات خود با وی گفت که به همسر زندانیش اتهام طرفداری از مجاهدین خلق را زده اند.

قدسی میرمعز اظهار داشت: "هفته گذشته ملاقاتی با آقای ملکی داشتم. در این دیدار آقایی به نام "علوی" هم حضور داشت که خود را کارشناس پرونده می نامید."

وی درباره وضعیت محمد ملکی توضیح داد: "از نظر روحی که دکتر مشکلی ندارند و مثل همیشه روحیه بالایی دارند. اما به هر حال ایشان دارای مشکلات متعدد جسمی هستند و نیاز دارند که مورد مداوا و درمان قرار گیرند. این در حالی است که در زندان به این مسایل توجه نمی شود. مثلا تا مدت ها قرص های ایشان را نمی دادند، بعد از آن هم همراه با قرص های مخصوص به خودشان، یک سری قرص دیگر هم به دکتر ملکی می دهند که گویا این قرص ها به تمامی زندانیان خورانده می شود که دکتر ملکی نسبت به این وضع اعتراض کرده اند."

همسر دکتر ملکی درباره وضعیت پرونده وی تاکید کرد: "حدود یک ماه قبل دادستان دستور آزادی ایشان را صادر کرده است که برای مداوا تحت نظر پزشکان قرار بگیرند. گویا تعهدی هم از ایشان در این زمینه گرفته اند. اما هنوز از آزادی ایشان خبری نیست و ما هم هر چه پیگیری می کنیم به در بسته بر می خوریم. هیچ کس هم جوابگوی ما نیست. هر بار برای آزاد نشدن ایشان بهانه ای می آورند. یک بار می گویند بازپرس پرونده موافقت نکرده، یک بار می گویند شرایط مناسب نیست، به هر حال دلیل این کار بر ما معلوم نیست. الان هم بنده و آقای دکتر مولایی وکیل ایشان پیگیری این مساله هستیم."

وی درباره موارد اتهامی همسرش خاطر نشان نمود: "در ملاقاتی که با دکتر داشتم، به من گفت که اتهامم عضویت در سازمان مجاهدین خلق است. وقتی به بازجو - که در زمان ملاقات حضور داشت - گفتم که ایشان با این سن چگونه عضو مجاهدین هستند؟ به من گفت که ایشان از مجاهدین طرفداری می کنند. ضمن این که در مدت شش ماهی که شما ایشان را تنها گذاشته بودید – من شش ماه برای وضع حمل دخترم خارج از کشور بودم – وی به سازمان مجاهدین پیوسته است! من واقعا نمی دانم این چه نوع استدلالی برای محکوم کردن یک فرد است."

تاخیر در پیگیری آزادی دکتر محمد ملکی علیرغم دستور دادستان تهران

18 آبان 1388- کمیته گزارشگران حقوق بشر

امروز خانواده ملکی پس از گذشت 68 روزموفق به ملاقات با دکتر محمد ملکی شد. در این ملاقات، اعضای خانواده متوجه ناخوشی و ضعف جسمی دکتر ملکی شدند و مشخص گردید که وی چند هفته پیش جهت انجام آزمایشات پزشکی به بیمارستان دانشگاه شهید بهشتی برده شده و در آنجا داروهای جدیدی برایشان تجویز شده است. متاسفانه ناهماهنگی و تداخل داروهای جدید با داروهای قبلی، منجر به بدتر شدن حال دکتر ملکی در این مدت شده و از اینرو چندین بار داروهای ایشان تغییر کرده است. محمد ملکی در ملاقات با خانواده و در حضور ماموران از تعدد داروها که گاه تا 17 مورد رسیده است شکایت داشته و اعلام کرده که دیگر از مصرف داروهایی غیر از داروهای قبلی خود خودداری خواهد کرد.

در این ملاقات همچنین مشخص شد که چند هفته قبل، دکتر ملکی با دادستان تهران ملاقاتی داشته و در آن ملاقات، دادستان محترم خواستار تسریع در رسیدگی به پرونده و پیگیری آزادی وی شده است اما متاسفانه بدلیل عدم همکاری و تعلل بازجوی پرونده، این امر تحقق نیافته است. همچنین روز گذشته وکیل محمد ملکی، آقای دکتر مولایی، نیز با دادستان تهران ملاقات داشته و دادستان محترم اعلام کرده که دستور مجدد جهت تسریع در مساله آزادی را داده اند اما متاسفانه هنوز نتیجه ای حاصل نشده است.

خانواده ملکی ضمن قدردانی از تلاشهای دادستان محترم تهران جهت پیگیری در تسریع رسیدگی به پرونده، خواستار آزادی هر چه زودتر دکتر محمد ملکی میباشد تا هر چه سریعتر درمان معطل مانده بیماریهای متعدد ایشان از سر گرفته شود.

خانواده ملکی

18 آبان 1388

تجمع نمادین هواداران جنبش سبز به مناسبت 13 آبان در فلورانس ایتالیا + گزارش تصویری

موج سبز آزادی

یک شنبه 4 نوامبر 2009 مصادف با ۱۰ آبان ۱۳۸۸ هواداران جنبش سبز در فلورانس در حرکتی نمادین در میدان جمهوری PIAZZA REPUBBLICA این شهر گرد هم آمدند تا یک بار دیگر همراهی و حمایت خود از جنبش سبز و مردمی ایران را اعلام کنند.

در این گردهمایی نمادین كه با استقبال مردم و رسانه‌های ایتالیایی همراه بود حاضرین در اقدامی نمادین با در دست داشتن عکس‌هایی از زندانیان سیاسی و شرح حال آنان اعتراض خود را بر آنچه نقض حقوق بشر و شهروندی در ایران نامیده می‌شود بیان داشتند.

در این تجمع آرام خلاصه‌ای از وضیعت نگهداری آقایان تاجزاده، رمضان‌زاده، زیدآبادی، جهان‌بخش خانجانی، هدایت‌الله آقایی، عبداله مومنی، شهاب‌الدین طباطبایی، کیوان صمیمی، محسن میردامادی، عطریانفر، بهزاد نبوی‌ و محمد ملکی در زندان اوین به حاضران ارایه شد این تجمع آرام كه از ساعت ۱۵ آغاز شد بود با هم خوانی سرودیار دبستانی و ای ایران در ساعت ۱۷ به وقت محلی به پایان رسید.

نقش ابوذری دکتر ما، تقی رحمانی

محمد ملکی شناخته تر از ان است که بخواهم درباره سوابقش بنويسم .سال ها قبل از تولد من و امثال من ،امثال محمد ملکی مبارزه کرده اند ،اما درباره منش و ويژگی هاو افکارش بايد گفت و نوشت.ملکی را زمانی که رئيس دانشگاه تهران بود به نام شناختم .با ان سر هميشه رو به بالا و چهره ای که هميشه اعتراض و اميد را در خود دارد.
باز شنيده ام که بسياری از جوانان مبارز در رژيم پهلوی او را ستوده اند و ملاقات با او را فرصتی غنيمت برای خود می پنداشتند.اما دکتر ملکی که بعد ديدم و بيشتر او را شناختم ويژگی های خاص خود را دارد.
برای اين پير مرد جوان روحيه که پيشنهاد عضويت در حزب جمهوری اسلامی را به دليل وجود مکانيزم حق ويژه عده ای خاص رد کرد ،هيچ فرد يا شخصيتی در ايران در ميان اپوزسيون و پوزسيون نيست که روحيه و تلاش و سابقه مبارزاتی برتر از وی داشته باشد. می دانيم که دکتر ملکی در اعتراض به انجام انقلاب فرهنگی در سال ۱۳۵۹ استعفا داد ،با اين وصف دکتر ملکی تحصيل کرده در علوم غذايی ،با طبع شاعرانه قوی و روحيه عاطفی ،ويژگی های ابوذری دارد ،اما ويژگی های ابوذری يعنی چه؟
پيامبر در مورد او گفت که او تنها ايمان اورد ،تنها برانگيخته می شود و تنها می رود.در واقع اين ويژگی های راديکال اما مردم دوست ،زبان گويا و بران و قلم پر احساس محمد ملکی به وی خصلت ابوذری می دهد.
زمانی که علی (ع) ابوذر را برای ربذه بدرقه کرد ،شايد با روش او همراه نبود اما با نيت و باور های او همراه بود.بی گمان ابوذر بر روابط ناعادلانه قدرت شوريد ان هم تنها ،همان طور که قبل از مسلمانی حق را تنها می ستاند و ايمان خود را تنها حفظ کرد و با روش خود،ملکی که من شناختم نيز همين گونه است.
او رک تر ،حساس تر و پر احساس تر از ان است که در قالب تشکيلاتی بگنجد ،خوب يا بد ،درست يا غلط وی اين چنين است.
رک است چون حق را می گويد حال اگر رهبرد مشخص جمعی را اين رک گويی موثر يا به موقع نداند .
سال هاست که لااقل نسل جوانی که به اينتر نت دسترسی دارند ،نامه صريح او را می خوانند.حساس است چون حتی اشکالی که به نظر می ايد را حتی با صدای بلند در نقد هم فکران خود می گويد و از بيان انان ابا و ملاحظه ای ندارد.همگان از نقد های وی به نزديک ترين يارانش يعنی ملی _مذهبی ها خبر دارند.
پر احساس است ،زيرا زمانی که ظلمی را می بيند فرياد می زند ،در اين فرياد زدن ديگر خودش نيست ،احساس می کند که بايد اعتراض کند و اگر نکند خيانت کرده است.
اما اين ملکی رک ،پر احساس و حساس ويژگی مشترک دارد که باز ابوذری است،اين تحصيل کرده قديم و متخصص با سابقه انقلابی به تمام معنا راديکال است وی مال و منالی ندارد و به اين بی چيزی خود دل شاد است.در حالی که به واسطه تخصص خود می تواند بسيار دارا باشد.
دکتر ملکی زمانی که صحبت استدلال و تخصص و تحقيق در کار می ايد بسيار دقيق است.در اين مرحله به دقت بدون احساس محاسبه و مطالعه می کند ،اما نتيجه را با احساس و مسئوليت بيان می کند.
دکتر ملکی که من ديده ام دل داده ازادی و عدالت است ،از همين روی شريعتی را با دل و جان دوست دارد ،ايران خواهی او از جنس راديکال است ،راديکاليسم او از سر باور مذهبی و انسان دوستی اوست.کار کردن با چنين مردی اسان نيست ،چون به خاطر دوستی و هم فکری به کسی باج نمی دهد يا از خطای دوستان به راحتی نمی گذرد.برای مردی که اموخته هميشه ابوذری بماند ،که ملکی چنين زيسته است .
بی گمان زندان و بيرون از زندان سختی و راحتی در منش وی تغييری ايجاد نمی کند.چرا که او تا زنده است چنين خواهد بود.
قد خميده و کمانی او مانع نگاه او به بالا نمی شود ،بلکه نگاهش را تيز تر می کند اين قد خميده را نمی توان سهل گرفت.اما وی از اين کمان تير به سوی ظلمت و ظلم انداخته است.
ان رک گويی در برابر ظلم و اجحاف اين حساس بودن در برابر خطای دوستان و نزديکان ،زمانی که به نظر او خطاست از نظر دکتر ملکی اينه تمام نما برای ديگران می سازد که می توانند خود را در ان ببينند .بی گمان جامعه ما به امثال ملکی ها نياز دارد ،هم مخالفان و هم دوستان و موافقانش .
عزيز است حتی زمانی که بر من و ما تند می کند ،چون به خاطر ايمان و صداقتش چنين می کند .
ملکی هيچ گاه در مقابل مردم نايستاده است بلکه در کنار انها بوده است .پس اين منش ابوذری او را گرامی می داريم.
اين مقاله را تقديم می کنم به همسرش ،که خود شير زنی است که در عين انجام وظايف مادرانه ،اجتماعی با چنين مردی سال هاست که زندگی می کند ،بی گمان بزرگی چنين زنانی را بايد در کنار امدن و همراهی با چنين مردانی بزرگ اما سخت کوش و سخت گير سنجيد و ارج نهاد.
تقی رحمانی

نامه جمعی به دبیرکل سازمان ملل: جان زندانیان سیاسی در ایران در خطر است!

نامه سرگشاده گروهی از نویسندگان، هنرمندان، روزنامه نگاران، دانشگاهیان، حقوقدانان، پژوهشگران، کوشندگان جنبش زنان، مدافعان حقوق بشر و تلاشگران سیاسی و مدنی به دبیر کل ملل متٌحد برای نجات جان محکومان به اعدام و الغای احکام دادگاه های نمایشی در ایران.
آقای بان کی- مون، دبیرکل محترم ملل متحد
جان زندانیان سیاسی در ایران در خطر است!بی تردید شما نیز در ماه های اخیر شاهد مقاومت مسالمت آمیز مردم ایران در برابر تقلب بزرگ و برنامه ریزی شده دولت در انتخابات ریاست جمهوری و تظاهرات و راهپیمائی های عظیم و بدون خشونت آنان برای آزادی انتخابات در ایران بوده اید و مشاهده کرده اید که این جنبش دادخواهی مدنی چگونه با خشونتِ نظامیان و شبه نظامیان رسمی و غیر رسمی دستگاه حاکم به خون کشیده شد و هزاران تن از تظاهرکنندگان، تنها به جرم ایستادگی در برابر ابقای نیرنگ آمیز محمود احمدی نژاد در مقام ریاست جمهوری اسلامی، دستگیر و زندانی شدند و مورد آزار و شکنجه و تجاوز جنسی مأموران اطلاعاتی و امنیتی حکومت قرار گرفتند.
کودتاگران انتخاباتی به موازات سرکوبِ خیابانی معترضان، به سراغ رهبران و فعٌالان احزاب و سازمانهای سیاسی قانونی نیز رفته موج تازه ای از بازداشتهای خودسرانه و زندانهای انفرادی و شکنجه های جسمی و روانی مخالفان سیاسی خود به راه انداختند و سرانجام شماری از آنان را به دادگاههای نمایشی و اعترافات فرمایشی کشاندند.
آقای دبیر کل،
اکنون که این نامه را خطاب به شما مینویسیم، افزون بر همه قانون شکنیها و خودسریها نسبت به دستگیر شدگانی که از بنیادی ترین حقوق قانونی در دفاع از خویش محروم بوده اند، سایه شوم اعدام نیز ایٌام سختِ محبس را بر زندانیان سیاسی تیره تر کرده است. سخنگوی دستگاه قضائی در جمهوری اسلامی که حتٌی خود را مکلٌف به بردن نام محکومان به اعدام نمی بیند و تنها به ذکر حروف اوٌل نام و نام خانوادگی آنان بسنده میکند، از صدور حکم اعدام در مورد پنج تن از محکومان، آرش رحمانی پور، حامد روحانی نژاد، محمد رضا علی زمانی، ناصر عبدالحسینی و داود فردبچه میر اردبیلی خبر میدهد.
این افراد به اتٌهامات واهی و بی اساس و بدون رعایت حقٌ دفاع و برخورداری از داشتن وکیل و محاکمه عادلانه منطبق با معیارهای قضائی نظام حقوق بشر ملل متٌحد، به اعدام محکوم شده اند. هدف از حکم قتل آنان، در حقیقت، ترور جامعه است. به روایتِ شاهدان عینی اغلب آنها از ماهها قبل از رویدادهای اخیر و به اتهاماتی دیگر در زندانهای جمهوری اسلامی بوده اند و اینک ناگهان به ایفای نقش در نمایشنامه دادگاههای جمهوری اسلامی، که جز ابزاری برای تصفیه حسابهای سیاسی نیست، واداشته شده اند تا در کنار خانم کلوتید رایس، دانشجوی بیگناه فرانسوی، دستهای مرموز بیگانگان را در پشت حوادثِ ایران برملا کنند.
در همه این ایٌام دولتِ احمدی نژاد با بستن راههای ارتباط قانونی و خانوادگی، زندانیان سیاسی را در انزوا و وکلا و بستگان آنان را در بیخبری نگه داشته است؛ فعٌالان سندیکاهای کارگری و صنفی، روزنامه نگاران و وبلاگ نویسان، کوشندگان جنبش زنان و دگر کیشان را به بهانه های واهی و گاه حتٌی بدون قرار بازداشت به حبس افکنده است؛
همزمان با گشایش دانشگاهها بر شدٌتِ تصفیه دانشجویان و محرومیتِ آنان از تحصیل افزوده است؛ هشت تن از استادان دانشگاه در زندان و شمار دیگری در معرض اخراج و بازنشستگی اجباری بسر میبرند. محمٌد ملکی رئیس اسبق دانشگاه تهران را که در سالهای گذشته نیز دو بار به دلیل ابراز عقیده سیاسی به زندانهای طولانی محکوم شده بود، با وجود کهولت و بیماری، بار دیگر به زندان انفرادی افکنده است
عالیجناب، ما ضمن قدردانی از تلاشهای کارشناسان سازمان ملل متٌحد آقایان فیلیپ آلستون، گزارشگر ویژه اعدامهای خودسرانه و مانفرد نوواک، گزارشگر ویژه شکنجه و همکارانشان در پیگیری موارد نقض حقوق بشر در جمهوری اسلامی ایران و سپاسگزاری از کوششهای کمیسر عالی ملل متٌحد در حقوق بشر خانم ناوی پیلای و به ویژه از گزارش تفصیلی اخیر حضرتعالی به مجمع عمومی پیرامون وضعیت حقوق بشر در ایران از شما تقاضا داریم :
شخصا با استفاده از همه نفوذ معنوی خود با بسیج امکانات قانونی و اجرائی سازمان ملل متٌحد، دولت ایران را از اجرای احکام اعدام افراد یاد شده بازدارید و برای نجات جان آنها اقدام کنید.با توجه به تعهدات دولت ایران نسبت به میثاقهای بین المللی لازم الاجرا در مورد حقوق بنیادی افراد در محاکمات خواهان لغو دیگر احکام دادگاههای نمایشی اخیر گردید.
با توجه به شواهد و مدارک انکارناپذیری که در نقض فاحش حقوق بشر و آزار و شکنجه در زندانهای جمهوری اسلامی وجود دارد از مقامات جمهوری اسلامی بخواهید به در خواست سفر آقای نوواک به ایران برای تحقیق در این باره که از ماهها پیش بی جواب مانده است پاسخ مثبت دهند.
و سر انجام تقاضا میکنیم با توجه به وخامت روزافزون نقض حقوق بشر، با پیگیری مستمر، زمینه اعزام فرستاده ویژه حقوق بشر به ایران را که از سال ۲۰۰۵ قطع شده است بار دیگر فراهم آورید.
با تقدیم احترام
رسول آذرنوش، کیوان آرامش، احمد آزاد، نعمت آزرم، فرهاد آسور، گیل آوایی، آرش آهنگر قشقائی، باقر ابراهیم زاده، شادی ابراهیم زاده، شکوفه ابراهیم زاده، کاوه احسانی، کمال ارس، اردوان ارشاد، مریم اسفاری، احمد اسکندانی، مریم اسکندانی، مریم اشرافی، احمد اشرف، پروین اشرفی، مهرنوش اعتمادی، ناصر اعتمادی، محمد اعظمی، رضا اغنمی، حمید اکبری، رضا اکرمی، نسرین الماسی، سعید امیر ارجمند، آسیه امین، بهمن امینی، مرجان انصاری، جمشید انور، نیکروز اولاد اعظمی، وهاب انصاری، اصغر ایزدی، احمد ایٌوب، حسن بابائی، ناهید باقری، باقر بقا، بهنام باوندپور، کمال بایرام زاده، ژیلا بختیاری، مهران براتی، منیره برادران، رضا براهنی، مهدی برزین، مهرزاد بروجردی، ارژنگ برهان آزاد، علی بنوعزیزی، ژیلا بورگم، سهراب بهداد، منصوره بهکیش، حسن بهگر، کامران بهنیا، امین بیات، نیلوفر بیضائی، روشنک بیگناه، سیروس بینا، کورش پارسا، میثاق پارسا، رویا پارسای، کوشیار پارسی، ناصر پاکدامن، کریم پاکروان، احمد پورمندی، هایده تابش، مهدی تاج الدینی، تقی تام، شهین تقدیسی، کمال تقدیسی، مهدی تقوائی، منوچهر تقوی بیات، کامران تلطٌف، ناهید توسلی، فریدون توفیقی، ناهید توٌکلی، هوشنگ توٌکلی، محمٌد توٌکلی طرقی، نیٌره توحیدی، حمید جاذب، سیروس جاویدی، میهن جزنی، محمود جعفری، محمٌد جلالی(م. سحر)، عبٌاس جمالزهی، فرشید جمالی، فرامرز خدایاری، لطفعلی خنجی، پیمان جواهرحقیقی، جواد جواهری، فرزاد جواهری، محمٌدرضا جواهریان، مریم جواهریان، حمید چگینی، ویدا حاجبی، علی اصغر حاج سیٌد جوادی، رضا چرندابی، کورش حاذقی، مریم حجٌاریان، علی حجٌت، محسن حرمتی پور، حسن حسام، لاله حسن پور، رضا حسینی، شهرزاد حسینی، فاطمه حقیقت جو، حمید حمیدی، نقی حمیدیان، حسن حمیدیان، نقی حیدریان، کیوان خادمی، نسیم خاکسار، مهدی خراسانی، علی اصغر خرسند، هادی خرسندی، بهروز خسروی، آذر خونانی، اسماعیل خوئی، جواد دادستان، فریبا داودی مهاجر، حمید دباشی، مهرداد درویش پور، فرهاد دفتری، علی دماوندی، اکبر دوستدار، امیر دها، احسان دهکردی، مهدی ذوالفقاری، بهزاد ذوالنور، مهشید راستی، محمود راسخ، نریمان رحیمی، علی رسولی، محسن رضوانی، علی رضوی، محمود رفیع، سعید رهنما، علی رهنما، فضل الله روحانی، فازی ریاحی، ناصر زراعتی، مجید زربخش، فخری زرشکه، نادر زرکاری، اسماعیل زرگریان، حسن زرهی، ماتیاس زمانی، حسن زهتاب، ملیحه زهتاب، سهراب زینانی، رحمان ساکی، منوچهر سالکی، سهیلا ستٌاری، منصور سحرخیز، اکبر سردوزآمی، بهرام سروش، آیدا سعادت، امیر سلطانی، بهرام سلطانی، سیامک سلطانی، ناصر سلیم، علی اصغر سلیمی، خسرو سمنانی، فروغ سمیع نیا، محمٌد تقی سیٌد احمدی، اکبر سیف، رضا شاه حسینی، علی شاهنده، رزیتا شرف جهان، حسن شریعتمداری، مهدی شفاء الدین، بهرام شفیعی، حسین شفیعی، شهلا شفیق، الهه شکرائی، هوشنگ شهابی، حماد شیبانی، بهروز شیدا، علی شیرازی، محمٌد شیرزاد، کیومرث صابغی، پرویز صادقی، حامد صادقی صفت، حمید صدر، ناصر صدیقی، حسین صرفه جو، احمد صفٌاریان، شهلا صفائی، یعقوب صفائی، معصومه ضیاء، مرتضی ضیابری، فرح طاهری، علی طهماسبی، ضیا عابدی، عبٌاس عاقلی زاده، مینا عبٌاسپور، زهرا عرفانی، پویا عزیزی، دارا عزیزی، رضا علٌامه زاده، کاظم علمداری، منصوره علمی، بهاره علوی، آنا عنایت، جعفر غفٌارپور، سپیده فارسی، منوچهر فاضل، مهدی فتاپور، مسعود فتحی، سیاوش فرجی، نادر فروزی، محمٌد فلٌاح نیا، فرشته فراهانی، علی فروزنده، ویدا فرهودی، نسرین فرهومند، فریده فرهی، راضیه فقیهی کاشانی، آراز فنی، رضا قاسمی، فرهنگ قاسمی، کبری قاسمی، وجیه قاسمی، کاوه قاسمی کرمانشاهی، محسن قائم مقام، آیدا قجر، مهدی قلی زاده اقدم، شهرام قنبری، ساقی قهرمان، آرزو قهرمانی، هایده قهرمانی، رویا کاشفی، مسعود کاظم زاده، فرهاد کاظمی، مصطفی کاظمی، گیتی کاوه، ایرج کایدپور، گلناز کردستانی، کاظم کردوانی، بهروز کرمی، اسفندیار کریمی، احمد کریمی حکٌاک، هوشنگ کشاورز صدر، بهزاد کشاورزی، علی کشتگر، رئوف کعبی، علی کلائی، شیما کلباسی، حسین کمالی، فرناز کمالی، منصور کوشان، فاطی کهن، هرمز کی، آرش کیا، پانته آ کیان، جلال کیایی، حسن گلشاهی، امیرحسین گنج بخش، علی گوشه، مجید گیوه چی، حسین لاجوردی، اصغر لرکی، مزدک لیماکشی، عفٌت ماهباز، مهناز متین، علی متین دفتری، هدایت متین دفتری، ناصر محب، پروین محسنی، صادق محمودی، رضا مرزبان، گرجی مرزبان، لعیا مرزبان، نادر مزکٌی، منیژه مرعشی، محمٌد مرٌوج، نرما مروزی، تراب مستوفی، مریم مسکوب، حسین مشرف، احمد مشعوف، نیما مشعوف، حسین مشفق، مهناز مشفق، مهران مصطفوی، ناهید مظفری، منصور معٌدل، بهرام معصومی، بهروز معٌظمی، خاطره معینی، محمٌد معینی، هایده مغیثی، مجتبا مفیدی، رویا مقدٌس، رضوان مقدٌم، محسن مقصودی، حسن مکارمی، گلناز ملک، هاشم موٌحد، زهرا موسوی، سمانه موسوی، مسعود مولا زاده، امیر مومبینی، باقر مومنی، علی اکبر مهدی، فیروزه مهاجر، ناصر مهاجر، آرش مهاجری نژاد، رضا مهاجری نژاد، فرهاد مهدوی، حمید مهدی پور، فروغ مهدی پور، مینو مهدی پور، ساسان مهری، همایون مه منش، فردوس میرآبادی، انور میرستٌاری، مهران میرفخرائی، رضا ناصحی، نیما ناصرآبادی، کیومرد نامجو، منوچهر نامور آزاد، حسین نانام، حسن نایب هاشم اکبر نجفی، صبری نجفی، شکوه نجم آبادی، جمیله ندائی، علی ندیمی، آرش نراقی، محسن نژاد، همدم نسترنی، سیمین نصیری، شیوا نظرآهاری، فرهاد نعمانی، پروین نودینیان، رئوف نودینیان، نسرین نودینیان، شیوا نوژه، پرویز نویدی، میترا نهچیری، صبا واصفی، شیدان وثیق، شاداب وجدی، فرزین وحدت، مهدی وزیری، نیما وزیری، احمد هاشمی، جهانگیر هاشمی، علی هاشمی، ایرج هاشمی زاده، عطا هودشتیان، بیتا یاری، فرهاد یاسائی، آزاده یداللهی، منوچهر یزدیان، محسن یلفانی.