مصاحبه رادیو آلمان با همسر دکتر محمد ملکی
خانم قدسی میرمعز، همسر دکتر ملکی در گفتگو با دویچهوله از دلایل انتشار این فراخوان و آخرین وضعیت وی در بند ۳۵۰ اوین میگوید.
دویچهوله: آیا اتفاق خاصی افتاده که این فراخوان را منتشر کردهاید؟
قدسی میرمعز: ایشان وارد ماه هفتم دستگیری خود شدهاند. دوبار در زندان حالت آریتمی و سکته داشته که به بیمارستان منتقل شده است. الان مشکل سوزش ادرار و عدم درمان سرطان پروستاتش تشدید شده است. روز چهارشنبه تلفن کرد و از ما دارو خواست. من و پسر بزرگم امروز شنبه (اول اسفند) به اوین رفتیم تا آمپول شیمی درمانی مخصوص را به ایشان برسانیم. در تماس تلفنی روزهای قبل هم متوجه شدیم که صدای ایشان خیلی بد است. خودش البته میگفت سرما خوردهام، اما جوانانی که آزاد شدهاند و با ایشان همبند بودهاند، به ما گفتهاند که ایشان توان راه رفتن ندارد و دیگران زیر بغلاش را میگیرند.
ملاقات هم ندارید؟
۲۰ روز هم هست که به ما ملاقات ندادهاند. مدام او را از این بند به بند دیگر بردهاند. مثلا روزی که رفتیم ملاقات، گفتند بندشان عوض شده و روز ملاقات آن بند، فلان روز است. همین تغییر مکرر بندها، ما را نگران کرده است.
امروز تنها دارو را تحویل دادید و ملاقات نداشتید؟
بله. خیلی هم سفارش کردیم که آمپول باید حتما در یخچال باشد و مستقیما از یخچال به سرنگ برود و تزریق شود. آن کسی که دارو را تحویل گرفت، خیلی بدرفتاری کرد و اصلا گوش نمیکرد ما چه میگوییم. وضعیت جسمی همسرم خیلی خطرناک است.
میدانید چرا بهداری اوین، دارو و آمپول دکتر ملکی را مستقیما از شما میگیرد؟
برای اینکه داروی ایشان خیلی گرانقیمت است. آمپولش حدود ۳۰۰ هزارتومان است و ما با بیمه تکمیلی میگیریم، کمتر میشود. مسئله اصلی این است که پیرمرد مریض و ۷۶ ساله را گرفتهاند و زیر بار نمیروند که پزشکان خودش او را معالجه کنند. سه بار دکتر متخصص آوردهاند به اوین که مورد اعتماد خودشان هستند. آنها هم گفتهاند باید دکترهای خودش ادامه درمان بکنند. همسرم در بیمارستان دی پرونده دارد.
من قبلا یکی از پزشکان بدون مرز را برای رویت این پرونده بردم. ایشان پرونده پزشکی همسرم را دید و به عفو بینالملل و سازمانهای حقوقبشری اطلاع داد که دکتر ملکی نیاز جدی به درمان در بیمارستان خودش دارد. اما هیچکس توجهی نکرد.اصلا تزریق آمپول دکتر باید در شرایطی انجام شود که کاملا آرام و ریلکس باشد. همسرم در طی این شش ماه، سه ماه در انفرادی بوده و بعد به بند عمومی رفته است.
الان ایشان کجا هستند؟ میدانید با چه کسانی همبند هستند؟
مدتی در بند ۲۰۹ بود و بعد سه روز به قرنطینه عمومی برده شد. بعد او را به بند ۳۵۰ آوردند. در قرنطینه عمومی با آقای صمیمی و تعداد زیادی دانشجو همبند بود. دانشجوها همه ایشان را میشناسند و خیلی به او محبت میکنند. در بند ۳۵۰، تعداد زیادی از جوانان و دانشجویان مثل پیمان عارف، کمکاش میکنند. دکتر حتی برای تماس تلفنی با ما احتیاج به کمک دارد و آنها زیر بغلاش را میگیرند. وکلای دکتر چه پیگیریهایی کردهاند؟
اتهام اول دکتر این بود که طرفدار "منافقین" است. در حالیکه همسرم وقتی برای نمایندگی مجلس کاندید شد، برای معرفی خود بارها گفته بود که به هیچ حزب و گروهی وابسته نیست و مستقل است. همه این موضعـگیریها در روزنامههای آن زمان هست.
شش ماه است ایشان زندانی است. وکلا تاکنون با او ملاقات نداشتهاند. آقای مولایی چندی قبل توانسته پرونده را ببیند. اقدام علیه امنیت ملی و نامهای که همسرم در اردیبهشت سال ۸۷ به آقای خامنهای نوشته، جزو اتهامهای اوست. تاریخ دادگاه را هم ۲۴ فروردین تعیین کردهاند.
من بارها به مقامات نامه نوشتهام و درخواست کردهام که بخاطر این بیماری، زندان را تبدیل به قرار کنند. ما سالهاست که خانهمان گرو دادگستری است. نه توجه به بیماری ایشان دارند و نه توجهی به درمان ایشان. این انسانی و اسلامی نیست.
آیا آقای ملکی هنوز تحت بازجویی هستند؟
ظاهرا نه. از وقتی ایشان را از انفرادی به بند آوردهاند، بطور شفاهی گفتهاند که از نظر وزارت اطلاعات، اتهام شما منتفی است و ما با شما دیگر کاری نداریم.
کتاب و روزنامه، چیزی برای مطالعه در بند دارند؟
در بند تلویزیون و روزنامه کیهان و اطلاعات دارند. ماه اول که من یک ملاقات حضوری داشتم، دیوان حافظ برایش بردم. دیگر خبر ندارم چه برای مطالعه در اختیارشان هست. خوشبختانه همسری دارم خیلی خوشرو، خندهرو و با روحیه بالا. بچههایی که آزاد شدهاند، میگویند ما از دکتر ملکی انرژی میگرفتیم.
امروز که جلوی اوین بودید، آنجا چه خبر بود؟ خانوادههای دیگر هم جمع بودند؟
طبیعی است که خیلی خانوادهها جلوی اوین جمع میشوند و نگران هستند. خیلی هم آرام و مسالمتآمیز رفتار میکنند. اما متقابلا رفتار ماموران خیلی بد است. من پنج سال در دهه شصت جلوی زندانها رفتم. در سال هشتاد هم هشت ماه به عشرت آباد رفتم و آمدم. نمیدانید چقدر اینها خشن و بیادب هستند.
ماموری که امروز داروی همسر مرا میخواست بگیرد، سر من داد میکشید و به من میگفت برو بیرون. کی شما را اینجا راه داد؟ توجه کنید که من جای مادر و شاید مادر بزرگ این مامور هستم. خانوادهها در نهایت ادب و آرامش ایستادهاند و جویای حال و احوال عزیزان خود هستند، اما اینها خیلی رفتار بدی با مردم دارند.
مهیندخت مصباح تحریریه: مصطفی ملکان
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر